وب سایت افق نور

تلاش وب سایت افق نور ، ترویج فرهنگ بسیج است

وب سایت افق نور

تلاش وب سایت افق نور ، ترویج فرهنگ بسیج است

وب سایت افق نور

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.امام خمینی(ره)
ایمیل: websiteofoghenoor@yahoo.com
جیمیل: websiteofoghenoor@gmail.com
کانال روبیکا:https://rubika.ir/ofoghenoor1

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبسایت افق نور» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خلاصه ای از کتاب مسائل اعتقادی

 

استاد شهید علامه مطّهری(ره)

 

مقدمه

جوانان از ارکان مهم یک جامعه به شمار می روند. کشور ایران به اتکای همین جوانان توانست با توکل به خدا متعال در برابر دشمنان اسلام ایستادگی کند. جوانان غیور و آسمانی ایران، با توجه به ایمان و پیوندشان با قرآن و سنت، همواره در تمام جهات، قدرتمندانه و پیروز به جلو گام بر می دارند و نگاهشان به آینده است.

وقتی جمهوری اسلامی توانست در برابر رژیم طاغوت به پیروزی برسد، تمام نگاه ها به سوی ما جلب شد که این جوانان چگونه توانستند در برابر رگبار گلوله ها، مردانه و با شهامت بایستند و شکوهمندانه به پیروزی برسند.

در این سال ها که قدرت های جهان به این نکته پی برده اند که با توپ و تفنگ نمی توانند در برابر ما قرار بگیرند، به فکر جنگ نرم و تهاجم، فرهنگی افتادند. اکنون مسئولان باید در تدارک جبهه ای مستحکم در برابر این هجوم دشمن باشند و این میسر نیست ، مگر این که جوانان هرچه بیشتر با مسائل اعتقادی و دین مقدس اسلام آشنا باشند. کسی که با قرآن و سنت انس بگیرد، هرگز با دشمن دوستی نخواهد کرد. قلبی که جایگاه خدا و رسول(ص) باشد، هیچ کسی نمی تواند آن را به اسارت در آورد.

جوانان می باید با اصول و فروع دین آشنا باشند. آن ها باید یاد بگیرند که لحظه لحظه ی زندگی شان در حالت ثبت شدن است.

هر عملی از انسان سر بزند، باید جوابگوی آن باشد و انسان باید در هر کاری خدا را در نظر داشته باشد.

جوانان باید به الگوهای دینی و اسلامی که همان رسول خدا(ص) و ائمه ی اطهار(ع) هستند روی آورند، و قرآن در اعمال و رفتارشان جاری باشد. پرهیزکاری و تقوا، نیایش و عبادت، دوری از دنیا و زهد، همه و همه از نشانه های فرزندان با ایمان این مرز و بوم است.

جوانان باید بدانند که همه ی زندگی انسان در این دنیا خلاصه نمی شود بلکه ما پس از مرگ با زندگی جاودانه ای رو به رو هستیم، پس بهتر است به این دنیا مانند مزرعه ای بنگریم که در آن نیکی ها را می کاریم تا در آخرت از آن بهره مند شویم.

ما افتخار می کنیم که در مکتب رسول خدا(ص) و ائمه ی اطهار(ع) درس ایمان و فداکاری می آموزیم. ما افتخار می کنیم که رهبری دلیر و فداکار در رأس یک جامعه ی اسلامی قرار گرفته و به جوانان اهمیت می دهد.

سؤالاتی در مورد تقوا و پرهیزکاری ازکتاب ((ده گفتار)) مجموعه آثار استاد شهید علامه مطهری(ره)

ومن الله التوفیق


 

1)- آیا در مورد کاربرد واژه ی تقوا در قرآن و روایات توضیح می دهید؟

این کلمه از کلمات شایع و رایج دینی است. در قرآن کریم به صورت اسمی و یا به صورت فعلی زیاد آمده است؛ تقریباً به همان اندازه که از ایمان و عمل نام برده شده و یا نماز و زکات آمده و پیش از آن مقدار که مثلاً نام روزه ذکر شده، از تقوا اسم برده شده است. در نهج البلاغه از جمله کلماتی که زیاد روی آن ها تکیه شده، کلمه ی تقوا است. در نهج البلاغه، خطبه ای هست طولانی به نام خطبه ی متقین. این خطبه را امیرالمومنین(ع) در جواب تقاضای کسی ایراد کرد که از او خواسته بود توصیف مجسم کننده ای از متقیان بکند. امام ابتدا استنکاف کرد و به ذکر سه چهار جمله اکتفا فرمود، ولی آن شخص که نامش همام بن شریح بود و مردی مستعد و برافروخته بود، قانع نشد و در تقاضای خود اصرار و سماجت کرد.

امیرالمؤمنین(ع) شروع به سخن کرد و با بیان بیش از صد صفت و ترسیم بیش از صد رسم از خصوصیات معنوی و مشخصات فکری و اخلاقی و عملی متقیان، سخن را به پایان رسانید.

مورخین نوشته اند که پایان یافتن سخن علی(ع) همان بود و قالب نهی کردن همام بعد از یک فریاد همان.

مقصود این است که این کلمه از کلمات شایع و رایج دینی است. در میان عامه ی مردم هم این کلمه زیاد استعمال می شود.

2)- معنای لغوی تقوا چیست و در فارسی به چه مفهومی به کار رفته است؟

این کلمه به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است، ولی تاکنون دیده نشده که در ترجمه های فارسی این کلمه را به صورت حفظ و نگهداری ترجمه کنند. در ترجمه های فارسی اگر این کلمه به صورت اسمی استعمال شود، مثل خود کلمه ی تقوا و یا کلمه ی متقین، به پرهیزکاری ترجمه می شود. مثلاً در ترجمه ی «هدی للمتقین»گفته می شود: هدایت است برای پرهیزگاران. و اگر به صورت فعلی استعمال شود؛ خصوصاً اگر فعل امر باشد و متعلقش ذکر شود، به معنای خوف و ترس ترجمه می شود. مثلاً ترجمه ی «اتقوالله» گفته می شود: از خدا بترسید. البته کسی مدعی نشده که معنای تقوا، ترس یا پرهیز و اجتناب است، بلکه چون دیده شده لازمه ی صیانت خود از چیزی، ترک و پرهیز است و همچنین غالباً صیانت و حفظ نفس از اموری، ملازم است با ترس از آن امور، چنین تصور شده که این ماده مجازاً در بعضی موارد به معنای پرهیز و در بعضی موارد دیگر به معنای خوف و ترس استعمال شده است.

3)- ترس از خدا یعنی چه؟ آیا خداوند ترس آور است؟

به مناسبت این که از خوف خدا ذکری به میان آمد، این نکته را یاد آوری کنم: ممکن است این سؤال برای بعضی مطرح شود که ترس از خدا یعنی چه؟ مگر خداوند یک چیز موحش و ترس آوری است؟ خداوند کمال مطلق و شایسته ترین موضوعی است که انسان به او محبت بورزد و او را دوست داشته باشد؛ پس چرا انسان از خدا بترسد؟

در جواب این سؤال می گوییم: مطلب همین طور است؛ ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست. اما این که می گویند از خدا باید ترسید یعنی از قانون عدل الهی باید ترسید. در دعا وارد است: «یا من یرجی الافضله، و لا یخاف الا عدله» ای کسی که امیدواری به او، امیدواری به فضل و احسان او است، و ترس از او، ترس از عدالت او است. عدالت هم به نوبه خود امر موحش و ترس آوری نیست. آن که از عدالت می ترسد، در حقیقت از خودش می ترسد.

4)- خوف و رجاء به چه معناست؟

خوف و رجاء که مؤمن باید همیشه هم امیدوار باشد و هم خائف، هم خوش بین باشد و هم نگران، مقصود این است که مؤمن همواره باید نسبت به طغیان نفس اماره و تمایلات سرکش خود خائف باشد که زمام را از کف عقل و ایمان نگیرد، و نسبت به ذات خداوند اعتماد و اطمینان و امیدواری داشته باشد که همواره به او مدد خواهد کرد.

علی بن الحسین(ع) در دعای معروف ابوحمزه می فرماید: «مولای اذا رأیت ذنوبی فزعت، و اذا رأیت کرمک طمعت»؛ یعنی هر گاه به خطاهای خودم متوجه می شوم، ترس و هراس مرا می گیرد، و چون به کرم وجود تو نظر می افکنم، امیدواری پیدا می کنم.

5)- تصور بیشتر مردم از تقوا، چه نوع تقوایی است؟

در زمان ما تصوری که عموم مردم از تقوا دارند، همان نوع اول است. اگر گفته می شود فلان کس آدم باتقوایی است، یعنی مرد محتاطی است، انزوا اختیار کرده و خود را از موجبات گناه دور نگه می دارد. این همان نوع تقوا است که گفتیم ضعف است. شاید علت پیدایش این تصور، این است که از اول تقوا را برای ما پرهیزکاری و اجتناب کاری ترجمه کرده اند و تدریجاً پرهیز از گناه به معنای پرهیز از محیط و موجبات گناه تلقی شده و کم کم به اینجا رسیده که کلمه ی تقوا در نظر عامه ی مردم معنای انزوا و دوری از اجتماع می دهد.

6)- چه کنیم که بتوانیم از گناه و معصیت پرهیز کنیم؟

در کتب اخلاقی گاهی از دسته ای از قدما یاد می کنند که برای آنکه زیاد حرف نزنند و سخن لغو یا حرام به زبان نیاورند، سنگریزه در دهان خود می گذاشتند که نتوانند حرف بزنند؛ یعنی اجبار عملی برای خود درست می کردند. معمولاً دیده می شود که از این طرز عمل به عنوان نمونه ی کامل تقوا نام برده می شود؛ در صورتی که اجبار عملی به وجود آوردن برای پرهیز از گناه و آنگاه ترک کردن گناه، کمالی محسوب نمی شود. اگر توفیق چنین کاری پیدا کنیم و از این راه مرتکب گناه نشویم، البته از گناه پرهیز کرده ایم، اما نفس ما همان اژدها است که بوده است؛ فقط از غم بی آلتی افسرده است. آن وقت کمال محسوب می شود که انسان بدون اجبار عملی و با داشتن اسباب و آلات کار، از گناه و معصیت پرهیز کند. این گونه اجتناب ها و پهلو تهی کردن ها، اگر کمال محسوب شود، از جنبه ی مقدمیتی است که در مراحل اولیه برای پیدا شدن ملکه ی تقوا ممکن است داشته باشد، زیرا پیدایش ملکه ی تقوا غیر از این ها کارها است. حقیقت تقوا همان روحیه ی قوی و مقدس عالی است که خود، حافظ و نگهدارنده ی انسان است. باید مجاهدت کرد تا آن معنا و حقیقت پیدا شود.

7)- آیا عبرت گرفتن از گذشتگان می تواند ما را در پرهیز از گناه یاری دهد؟

در خطبه ی 16 نهج البلاغه می فرماید: اگر عبرت های گذشته برای شخصی آینه ی آینده قرار گیرد، تقوا جلو او را از فرو رفتن در کارهای شبهه ناک می گیرد... تا آنجا که می فرماید «الا وان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فی النار الاوان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا از متها فاوردتهم الجنه»؛ یعنی مَثَل خلافکاری و زمام را به کف هوس دادن، مثل اسب های سرکش و چموشی است که لجام را پاره کرده و اختیار را تماماً از کف آن که بر او سوار است، گرفته و عاقبت آن ها را در آتش می افکنند؛ و مَثَل تقوا مثل مرکب هایی رهوار و مطیع و رام است که مهار آن ها در اختیار آن کسانی است که بر آن ها سوارند و آن ها را وارد بهشت می سازد. در اینجا درست و با صراحت کامل تقوا، یک حالت روحی و معنوی که ما از آن به ضبط نفس و یا مالکیت نفس تعبیر می کنیم، معرفی شد.

ضمناً در اینجا حقیقت بزرگی بیان شده؛ آن این که لازمه ی مطیع هوا و هوس بودن و عنان را به نفس سرکش واگذاردن، زبونی و ضعف و بی شخصیت بودن است. انسان در آن حال نسبت به اداره ی حوزه ی وجود خودش، مانند سواره ی زبونی است که بر اسب سرکش سوار است و از خود اراده و اختیاری ندارد و لازمه ی تقوا و ضبط نفس، افزایش قدرت اراده و شخصیت معنوی و عقلی داشتن است؛ مانند سوار ماهر و مسلطی که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت فرمان می دهد و آن اسب با سهولت اطاعت می کند.

8)- تقوا در نهج البلاغه به چه تشبیه شده است؟

در خطبه ی 189 می فرماید: «فان التقوی فی الیوم الحرز و الجنه، و فی غدا الطریق الی الجنه»؛ یعنی تقوا در امروزه دنیا برای انسان به منزله ی یک حصار و بارو و به منزله ی یک سپر است و در فردای آخرت راه بهشت است. نظیر این تعبیرات زیاد است. مثل تعبیر به این که «ان التقوی دارحصن عزیز والفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله، و لا یحرز من لجاً الیه» (خطبه ی 155) که تقوا را به پناهگاهی بلند و مستحکم تشبیه فرموده است. این مقدار که گفته شد، برای نمونه بود، که معنای واقعی و حقیقت تقوا از نظر اسلام شناخته شود و معلوم شود که واقعاً چه کسی شایسته است که به او متقی و با تقوا گفته شود.

9)- آیا تقوا لازمه دینداری است یا انسانیت؟

نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دینداری است، از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه ی انسانیت است.

انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود، ناچار است که تقوا داشته باشد.

10)- تفاوت تقوای دینی و تقوای اجتماعی و سیاسی چیست؟

در زمان ما می بینیم که تقوای اجتماعی و سیاسی اصطلاح کرده اند. چیزی که هست تقوای دینی یک علو و قداست و استحکام دیگری دارد و در حقیقت، تنها روی پایه ی دین است که می توان تقوایی مستحکم و اساسی و قابل اعتماد به وجود آورد.

در آیه ای می فرماید: «افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من أسس بنیانه علی شفا جرف هار»؛ آیا آنکس که بنیانه خویش را بر مبنای تقوای الهی و رضای او بنا کرده بهتر است، یا آنکه بنیان خویش را بر پرتگاهی سست مشرف بر آتش قرار داده است؟ به هر حال، تقوا اعم از تقوای مذهبی و الهی و غیره، لازمه ی انسانیت است و نه خود بخود مستلزم ترک و اجتناب و گذشت هایی است.

11)- آیا تقوا محدودیت است یا مصونیت؟

اکنون این نکته را باید توضیح دهیم که تقوا محدودیت نیست؛ مصونیت است. فرق است بین محدودیت و مصونیت. اگر هم نام آن را محدویت بگذاریم، محدودیتی است که عین مصونیت است. مثال هایی عرض کنم: بشر، خانه می سازد، اتاق می سازد، به دور خانه اش دیوار می کشد. چرا این کارها را می کند؟ برای این که خود را در زمستان از گزند سرما و در تابستان از آسیب گرما حفظ کند؛ برای آن که لوازم زندگی خود را در محیط امنی که فقط در اختیار شخص خود اوست بگذارد، زندگی خود را محدود می کند به این که غالباً در میان یک چهار دیواری معین بگذرد. حالا نام این را چه باید گذاشت؟ آیا خانه و مسکن برای انسان محدودیت است و منافی آزادی او است، یا مصونیت است؟

12)- چه رابطه ای میان تقوا و آزادی وجود دارد؟

به وسیله ی تقوا، انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نایل می گردد. تقوا در درجه ی اول و به طور مستقیم از ناحیه ی اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند، رشته ی حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر می دارد؛ ولی به طور غیر مستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادی یبخش انسان است. رقیت ها و بندگی های اجتماعی، نتیجه ی رقیت معنوی است. آن کس که بنده و مطیع پول و مقام است، نمی تواند از جنبه ی اجتماعی، آزاد زندگی کند. لهذا درست است که بگوییم «عتق من کل ملکه»؛. یعنی تقوا همه گونه آزادی به انسان می دهد. پس تقوا تنها نه این است که قید و محدودیت نیست، بلکه عین حریت و آزادی است.

13)- چرا تقوا در بعضی افراد باعث غرور می گردد؟

ممکن است آنچه درباره ی تقوا گفته شد، که حرز و حصن و حافظ و حارس است، موجب غرور و غفلت بعضی گردد و خیال کنند که آدم متقی، معصوم از خطا است و توجه به خطرات متزلزل کننده و بنیانکن تقوا ننماید. ولی حقیقت این است که تقوا هم هر اندازه عالی باشد، به نوبه ی خود خطراتی دارد. آدمی در عین این که باید در حمایت و حراست تقوا زندگی کند، باید خود حافظ و حارس تقوا بوده باشد، و این به اصطلاح دور نیست. مانعی ندارد که یک چیز وسیله ی حفظ و نگهداری ما باشد و در عین حال ما هم موظف باشیم او را حفظ کنیم. درست مثل همان جامه که مثال زدم؛ جامه ی حافظ و حارس و نگهبان انسان است از سرما و گرما؛ انسان هم حافظ و حارس جامه ی خویش است از درد.

14)- امیرالمومنین(ع) درباره ی آثار تقوا چه بیاناتی دارد؟

موضوع دیگر، ارزش و آثار تقوا است. گذشته از آثار مسلّمی که تقوا در زندگی اخروی بشر دارد و یگانه راه نجات از شقاوت ابدی است، در زندگی دنیوی انسان هم ارزش و آثار زیادی دارد.

امیرالمؤمنین(ع) که بیش از هر کس دیگر در تعلیمات خود روی معنای تقوا تکیه کرده و به آن ترغیب فرموده، آثار زیادی برای آن ذکر می کند و گاهی یک عمومیت عجیبی به فواید تقوا می دهد؛ مثل آن که می فرماید: «عتق من کل ملکه، نجاهٌ من کل هلکهٌ»؛ یعنی آزادی است از هر رقیتی و نجات است از هر گونه بدبختی. یا این که می فرماید: «دواء قلوبکم، و شفاء مرض اجساد کم، و صلاح فساد صدور کم، و طهور دنس انفسکم»؛ تقوا، دوای بیماری دل های شما،  شفای مرض بدن های شما، درستی خرابی سینه های شما و مایه ی پاک شدن نفوس شما است. علی(ع) همه دردها و ابتلائات بشر را یک کاسه می کند و تقوا را برای همه ی آن ها مفید می داند.

15)- آیا چیزی می تواند جای تقوا را بگیرد؟

ارزش یک چیز آن وقت معلوم می شود که ببینیم آیا چیز دیگری می تواند جای او را بگیرد یا نه؟ تقوا، یکی از حقایق زندگی است؛ به دلیل این که چیزی دیگری نمی تواند جای آن را بگیرد؛ نه زور و نه پول و نه تکثیر قانون و نه هیچ چیز دیگر.

16)- آیا عدم تقوا می تواند یکی از دلایل طلاق باشد؟

من نمی خواهم ادعا کنم به علل افزایش طلاق احاطه دارم و می توانم همه را بیان کنم. بدون شک، عوامل اجتماعی گوناگونی دخالت دارد. ولی اینقدر می دانم که عامل اصلی افزایش طلاق ها، از بین رفتن عنصر تقوا است. اگر تقوا از میان مردم کم نشده بود و مردان و زنان بی بند و بار نشده بودند، اینقدر طلاق زیاد نمی شد. در زندگی قدیم، نواقص و مشکلات بیشتری وجود داشت. ولی در عین حال عنصر ایمان و تقوا بسیاری از آن مشکلات را حل می کرد، ولی ما امروز این عنصر را از دست داده ایم و با این که وسایل زندگی بهتر است، با مشکلات بیشتری مواجه هستیم. حالا می خواهیم در همین مسئله ی افزایش طلاق، مثلاً به زور افزودن قید و بند قانون برای مردان و یا زنان، به زور مقررات، به زور دادگستری، به زور قوه ی مجریه، با تغییر قوانین و مقررات، از عدد طلاق ها بکاهیم و این شدنی نیست.

17)- نظر حضرت علی(ع) در مورد رابطه ی تقوا و سلامت چیست؟

امیرالمؤمنین(ع) درباره ی تقوا فرمود: «شفاء مرض اجساد کم»؛ بهبودی بیماری تن شما است. و شاید بخواهید بپرسید چه رابطه ای است بین تقوا که امری روحی و معنوی است با سلامت بدن؟ می گوید البته تقوا گرد یا آمپول نیست. اما اگر تقوا نباشد، بیمارستان خوب نیست، طبیب خوب نیست، پرستار خوب نیست، دوای خوب نیست، اگر تقوا نباشد، آدمی حتی تن خود و سلامت تن خود را قادر نیست حفظ کند.

18)- آدم منفی چه خصوصیاتی دارد؟

آدم منفی که به حد خود و حق خود قانع و راضی است، روحی مطمئن تر و اعصابی آرام تر و قلبی سالم تر دارد؛ دائماً در فکر نیست کجا را ببرد و کجا را بخورد و کجا را ببلعد؛ ناراحتی های عصبی او را به زخم روده و زخم معده مبتلا نمی سازد؛ افراط در شهوت او را ضعیف و ناتوان نمی کند عمرش طولانی تر می شود.

19)- تقوا و بصیرت چه رابطه ای دارند؟

سلامت تن و سلامت روح و سلامت اجتماع، همگی بستگی دارد به تقوا. دو مطلب عمده ی دیگر داشتیم که باقی می ماند. یکی تأثیر تقوا در روشن بینی و بصیرت دل که در آیه ی کریمه ی قرآن می فرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا». این اثر یعنی روشن بینی و بصیرت از آثار مهم تقوا است و می توان گفت همین مطلب است که باب سیر و سلوک را در عرفان باز کرده است.

20)- چگونه می توانیم درهای حکمت را به روی دل خود بگشایم؟

در کلام رسول اکرم(ص) است: «جاهدوا انفسکم علی اهوائکم تحل قلوبکم الحکمهٌ»؛ با هوا و هوس های نفسانی مبارزه کنید، تا حکمت در دل شما وارد شود. حدیث دیگری است نبوی که الان یادم نیست در کتب خیلی معروف و مشهور است، و آن این است: «لامن اخلص لله اربعیت صباحاجرت ینابیع الحکمهٌ من قلبه علی لسانه»؛ هر کس چهل روز خود را خالص برای خدا قرار دهد، چشمه های حکمت از زمین دلش به مجرای زبانش جاری می شود.

21)- برخی از عوامل بی بصیرتی چیست؟

امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «من عشق شیئا اعشی بصره و امرض قلبه» هرکسی نسبت به چیزی محبت مفرط پیدا کند، چشم وی را کور (یا شبکور) می کند و قلب او را بیمار می نماید. هم او می فرماید: «عجب المرء بنفسه احد حساد عقله» یعنی خود پسندی انسان یکی از چیزهایی است که با عقل وی حسادت و دشمنی می ورزد. و نیز می فرماید «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع»؛ یعنی بیشتر زمین خوردن های عقل آنجاست که برق طمع، جستن می کند.

این یک منطق مسلّم است در معارف اسلامی. بعدها هم آثار این منطق را در ادبیات اسلامی چه عربی و چه فارسی زیاد می بینیم؛ و فضلای ما این حقیقت را اقتباس کرده و به کار برده اند. و می توان گفت یکی از پایه های ادبیات اسلامی روی همین منطق گذاشته شده.  

22)- حکما عقل را به چند دسته تقسیم می کنند؟

حکما اصطلاحی دارند که عقل را منقسم می کنند به دو قسم: عقل نظری و عقل عملی. البته مقصود این نیست که در هر کس دو قوه عاقله هست. بلکه مقصود این است که قوه ی عاقله ی انسان دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد که از اساس با هم اختلاف دارند: افکار و اندیشه های نظری و افکار و اندیشه های عملی.

23)- مفهوم خوبی و بدی و بایدها و نبایدها از عقل عملی به وجود می آید یا نظری؟

عقل عملی همان است که مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح و باید و نباید و امر و نهی و امثال این ها را خلق می کند. راهی که انسان در زندگی انتخاب می کند، مربوط به طرز کارکردن و طرز قضاوت عقلی عملی او است و مستقیماً ربطی به طرز کار و طرز قضاوت عقل نظری وی ندارد. این که در آثار دینی وارد شده که تقوا، عقل را روشن می کند و دریچه ی حکمت را به روی انسان می گشاید همچنانکه لحن خود آن ها  دلالت دارد- همه مربوط به عقل عملی است؛ یعنی در اثر تقوا انسان بهتر درد خود و دوای خود و راهی که باید در زندگی پیش بگیرد، می شناسد. ربطی به عقل نظری ندارد یعنی مقصود این نیست که تقوا در عمل نظری تأثیری دارد و آدمی اگر تقوا داشته باشد، بهتر دروس ریاضی و یا طبیعی را می فهمد و مشکلات آن علوم را حل می کند؛ حتی در فلسفه ی الهی نیز تا آنجا که جنبه ی فلسفه دارد و سر و کارش با منطق و استدلال است و می خواهد با پای استدلال گام بر دارد و مقدمات در فکر خود ترتیب می دهد تا به نتیجه برسد، همین طور است.

24)- انسان چگونه می تواند دوست و دشمن خود را تشخیص دهد؟

از کلمات امام علی(ع) است: «اصدقاء ک ثلاثه و اعداوک ثلاثه»؛ یعنی تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری. «فاصدقاؤک و صدیق صدیقک و عدو عدوک» یعنی دوستان تو یکی آنکس است که مستقیماً دوست خود تو است، دومی دوست دوست تو است، سومی دشمن دشمن تو است. «واعدائک، عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک» دشمنان تو عبارت است از آنکه مستقیماً با تو دشمن است و آنکس که دشمن دوست تو است و آنکس که دوست دشمن تو است. مقصود از نقل این کلام این بود که یکی از انواع دوستان، دشمن دشمن است. علت این که دشمن دشمن به منزله ی دوست خوانده شده، این است که دشمن را ضعیف می کند و دست وی را می بندد و از این راه به انسان کمک می کند. این خود یک حساب و قاعده ای است که دشمن دشمن مانند دوست است. آدمی را تقویت می کند. این قاعده که در افراد جاری است، در حالات و قوای معنوی انسان هم جاری است. قوای معنوی انسان در یکدیگر تأثیر می کنند و احیاناً تأثیر مخالف می نمایند و اثر یکدیگر را خنثی می کنند. این مطلب جای انکار نیست. در قدیم و جدید به تضادی که کم و بیش بین قوای مختلفه ی وجود انسان هست توجه شده و این خود داستان مفصلی دارد.  

25)- هوا و هوس چه تأثیری بر عقل انسان دارد؟

یکی از حالات و قوایی که در عقل انسان، یعنی در عقل عملی انسان یعنی در طرز تفکر عملی انسان، که مفهوم خوب و بد و خیر و شر و درست و نادرست و لازم و غیر لازم و وظیفه و تکلیف و این که الان چه می بایست بکنم و چه نمی بایست بکنم و اینگونه معانی و مفاهیم را بسازد، تأثیر دارد، طغیان هوا و هوس ها و مطالع و احساسات لجاج آمیز و تعصب آمیز و امثال این ها است؛ زیرا منطقه و حوزه ی عقل عملی انسان به دلیل این که مربوط به عمل انسان است، همان حوزه و منطقه ی احساسات و تمایلات و شهوات است.

26)- آیا هوا و هوس دشمن عقل است؟

این که هوا و هوس ها اگر در وجود انسان باشند تأثیر عقل را ضعیف می کنند، اثر عقل را خنثی می کنند و به تعبیر دیگر این هوا و هوس ها با عقل آدمی دشمنی می ورزند. در حدیث است که امام صادق(ع) فرمود: «الهوی عدو العقل»؛ یعنی هوا و هوس دشمن عقل است. امام علی(ع) درباره ی عجب و خودپسندی فرمود: «عجب المرء بنفسه احد حسار عقله»؛ خودپسندی انسان یکی از اموری است که با عقل وی حسادت و دشمنی می ورزد.

درباره ی طمع فرمود: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطالع»؛ بیشتر زمین خوردن های عقل آنجاست که برق طمع، جستن می کند.

27)- چه دشمنی از همه خطرناک تر است؟

از هر دشمنی با نیروی عقل می توان دفاع کرد. اگر دشمنی پیدا شود که بتواند عقل را بدزدد، پس او از همه خطرناک تر است. صائب تبریزی شعری دارد که مثل این است که ترجمه ی همان حدیث نبوی است، می گوید:

بستر راحت چه اندازیم بهر خواب خوش    ما که چون دل دشمنی داریم در پهلوی خویش

پس توجه به این مطلب لازم است که حالت و قوای معنوی انسان به حکم تضاد و تزاحمی که میان بعضی با بعضی دیگر است، در یکدیگر تأثیر مخالف می کنند و تقریباً اثر یکدیگر را خنثی می کنند و به عبارت دیگر، با یکدیگر دشمنی و حسادت می ورزند. از آن جمله است دشمنی هوا و هوس با عقل.

28)- چه خصلت هایی باعث می شوند انسان در زندگی کور و کر شود؟

اگر انسان در هر چیزی شک کند، در این مطلب نمی تواند شک کند که خشم و شهوت و طمع و حسد و لجاج و تعصب و خودپسندی و نظایر این امور، آدمی را در زندگی کُور و کر می کنند. آدمی پیش هوس، کور و کَر است. آیا می توان در این مطلب شک کرد که یکی از حالات عادی و معمولی بشر این است که عیب را در خود نمی بیند و در دیگران می بیند و حال آنکه خودش بیشتر به آن عیب مبتلا است؟ آیا علت این نابینایی نسبت به عیب خود جز عُجب و خودپسندی و مغروری چیز دیگری هست.

29)- آیا می توان از طریق تقوا از سختی ها رهایی یافت؟

اما اثر دیگر تقوا که قرآن کریم می فرماید: «و من یتق الله یجعل لهُ مخرجا»؛ هرکسی که تقوای خدا داشته باشد، خداوند برای او راه بیرون شدن از سختی ها و شدایا را قرار می دهد. ایضاً می فرماید: «و من یتق الله یجعل له من امره یسرا»؛ هر کسی که تقوای الهی داشته باشد، خداوند یک نوع سهولت و آسانی در کار او قرار می دهد.

30)- نظر امیرالمؤمنین(ع) در مورد تقوا و سختی چیست؟

امیر المؤمنین(ع) می فرماید:

«فمن اخذ بالتقوی عزبت عنه الشدائد بعد دنوا، و احلولت له الامور بعد مرارتها، و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها، و أسهلت له الصعاب بعد»

«انصابها» یعنی هر کسی چنگ به دامن تقوا بزند، سختی ها و شداید بعد از آن که به او نزدیک شده اند. از او دور می شوند و کارها که بر ذائقه ی او تلخ آمده اند، برایش شیرین می شود. موج ها که روی هم جمع شده اند و می خواهند او را به کام بکشند، از او کنار می روند، امور پر مشقت بر او آسان می گردد.

31)- گرفتاری های اخلاقی و اجتماعی چیستند؟

فتنه ها همان ابتلائات سوء و گرفتاری های اخلاقی و اجتماعی است. گرفتاری های نوع اول نادر الوجود است. عمده ی گرفتاری ها و شداید و مضایقی که برای انسان پیش می آید و زندگی را تلخ و شقاوت آلوده می کند و هر گونه سعادت دنیوی و اخروی را از انسان سلب می کند، همین فتنه ها و ابتلائات سوء و گرفتاری های اخلاقی و اجتماعی است.

32)- آیا شیطان می تواند در ذهن انسان های با تقوا خطور کند؟

قرآن کریم در سوره ی اعراف آیه ی 201 می فرماید:

«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»؛ مردمان با تقوا اگر هم احیاناً خیالی از شیطان بر آن ها بگذرد و جان آن ها را لمس کند و روح آن ها را تاریک نماید، تذکر پیدا کرده و به یاد خدا می افتند و بصیرت خود را باز می یابند.

به همین دلیل که تقوا اثر اول یعنی روشن بینی و ازدیاد بصیرت را به دنبال خود دارد، اثر دوم یعنی نجات از مهالک و مضایق را دارد.

33)- چرا انسان های با تقوا بهتر تصمیم گیری می کنند؟

تقوا و خود نگهداری، سبب می شود که انسان نیروهای ذخیره ی وجود خود را در راه های لغو و لهو و حرام هدر ندهد، همیشه نیروی ذخیره داشته باشد.

بدیهی است که آدم نیرومند و با اراده و با شخصیت، بهتر تصمیم می گیرد و بهتر می تواند خود را نجات بدهد. همان طوری که نور و روشنایی داشتن، راهی و وسیله ای است برای نجات و رهایی، قوت و نیرو داشتن نیز به نوبه ی خود راه و وسیله ای است که خداوند متعال قرار داده است.

34)- اهمیت امر به معروف و نهی از منکر چه میزان است؟

امربه معروف و نهی از منکر، یکی از اصول عملی اسلام است و چون اصلی است که در خود قرآن مجید با صراحت و تأکید آمده و بعد در اخبار نبوی و آثار ائمه ی طاهرین(ع) درباره ی آن بسیار سخن گفته شده و بعد هم بزرگان و علمای دین در همه ی قرن ها، دوره به دوره و طبقه به طبقه درباره ی این اصل و اهمیت آن سخن ها گفته و مطالبی نوشته اند، در میان علمای اسلامی زیاد مورد بحث قرار گرفته و بیش از هر جا در کتب فقهیه مورد بحث و گفتگو و تحقیق قرار گرفته است.

35)- لازمه امر به معروف و نهی از منکر چیست؟

لازمه ی امر به معروف و نهی از منکر، قیام بندگان است به وظیفه ی عبادت و خضوع نسبت به پروردگار؛ یعنی نماز و قیام به وظیفه ی کمک و دستگیری از فقرا؛ یعنی زکات، و بالاخره لازمه ی امر به معروف و نهی از منکر، اطاعت خدا و رسول و زنده شدن همه ی دستورهای دینی است.

لازمه ی همه ی این ها این است که رحمت هایی بی پایان خداوند قادر غالب که کارهای خود را بر سنت حکیمانه اجرا می کند؛ شامل حال می گردد.

36)- چگونه می توان امر به معروف و نهی از منکر را در ذهن تقویت کرد؟

چون فکر امر به معروف و نهی از منکر در نظر مردم محدود شده و مردم از جنبه ی امر به معروف و نهی از منکر، توجهی به اصلاحات امور زندگی اجتماعی خود ندارند، نتیجه این شده که اگر احیاناً شهرداری مثلاً یک قدم اصلاحی در مورد ارزاق و خواربار بخواهد بردارد و یا یک قدم در مورد نظافت شهر بخواهد بردارد، بخواهند جلو گرانفروشی را بگیرند و یا این که بخواهند مقررات خوبی برای عبور و مرور اتومبیل ها معین کنند. مردم احساس نمی کنند که پای یک امر مذهبی در میان است، زیرا حس نمی کنند که این هم از جنبه ی دینی یک وظیفه است و حال آنکه به قول صاحب جواهر: به هر وسیله و هر طریق هست، باید کاری کرد که معروف تقویت و منکر ریشه کن شود. علت این که مردم فعلاً در این کارها کوتاهی می کنند، این است که امور را از دایره ی معروف و منکر خارج کرده اند.

37)- امر به معروف و نهی از منکر در اسلام چه شرایطی دارد؟

امر به معروف و نهی از منکر در اسلام از نظر اجرایی شرایطی دارد. اولین شرطش حسن نیّت و اخلاص است. ما فقط در مورد منکراتی که علنی است و به آن ها تجاهر می شود، حق تعرض داریم. دیگر حق تجسس و مداخله در اموری که مربوط به زندگی خصوصی مردم است نداریم.

38)- زبان چه هنگامی می تواند حقایق را روشن کند؟

این خود یک غفلت عظیم و اشتباه بزرگی است. امروز در اجتماع ما برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله و خلاصه برای زبان و مظاهر زبان، بیش از اندازه ارزش قایلیم و بیش از اندازه انتظار داریم. در حقیقت از زبان اعجاز می خواهیم. بالضروره گفتن و نوشتن خصوصاً اگر همان طوری باشد که قرآن فرموده، حکمت و مواعظه ی حسنه باشد، حقایق را روشن کند، تنها به صورت پندهای تحکم آمیز و آمرانه نباشد، شرط لازمی است، ولی به اصطلاح شرط کافی و یا علت تامه نیست، و چون از زبان بیش از اندازه انتظار داریم و از گوش مردم هم بیش از اندازه انتظار داریم و می خواهیم تنها با زبان و گوش همه ی کارها را انجام دهیم و انجام نمی شود، ناراحت می شویم و ناله و فغان می کنیم و می گوییم:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من   آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.

39)- علوم دینی چه علومی است؟

علوم دینی علومی که مستقیماً مربوط به مسائل اعتقادی یا اخلاقی یا عملی دین است و یا علومی که مقدمه ی یاد گرفتن معارف یا دستورها و احکام دین است؛ از قبیل ادبیات عرب یا منطق. ممکن است بعضی این طور خیال کنند که سایر علوم به کل از دین بیگانه اند و هرچه که در اسلام درباره ی فضیلت علم و اجر و ثواب تحصیل علم گفته شده است، به آنچه که اصطلاحاً علوم دینی گفته می شود، یا اگر پیغمبر اکرم(ص) علم را فرضیه خوانده، منحصراً مقصود همین علومی است که اصطلاحاً علوم دینی خوانده می شود.

40)- آیا علم با دین در تضاد است؟

مؤمنین و مقدسین نباید از علم و مدرسه بترسند و وحشت کنند و خیال کنند که اگر علم آمد، دین می رود. این سوء ظن به اسلام است. اسلام آن چنان دینی است که در محیط علم بهتر از محیط جهل رشد می کند. ما اگر می دانستیم که جهل و جهالت چه بر سر ما آورده و چه بر یر اسلام آورده، از جهالت و نادانی و بی سوادی وحشت می کردیم نه از علم و مدرسه.

41)- چگونه می توانیم از فقر و بی عدالتی نجات پیدا کنیم؟

به هر حال اگر ما می خواهیم دین صحیح داشته باشیم، اگر می خواهیم عدالت در میان ما حکمفرما باشد، اگر می خواهیم آزادی و دموکراسی داشته باشیم، اگر می خواهیم جامعه ی ما به امور اجتماعی علاقمند باشد، منحصراً راهش علم است و علم، آن هم علمی که عمومیت داشته باشد و از راه دین به صورت یک جهاد مقدس در آید.

42)- چگونه باید با از بین رفتن علاقه ی دینی از میان جوانان مبارزه کرد؟

اگر در کشورهای اسلامی به موجبی از موجبات، علاقه ی دینی در جوانان از بین برود، ثمره اش عابد کمونیسم است. پس با این خطر باید مبارزه کرد. راه مبارزه با این خطر چیست؟ آیا راهش این است که طبق معمول، رُل منفی بازی کنیم و جار و جنجال راه بیندازیم که خیر، یونسکو حق ندارد مسلمان ها را تعلیم دهد و در این راه زحمت بکشد و پول خرج کند، سایر سازمان های خیریه جهانی حق ندارند با پشه های مالاریا و سایر بیماری های کشورهای اسلامی مبارزه کنند. به آن ها چه مربوط مگر آن ها فضولباشی هستند؟

شما فکر کنید آیا همچون سخنی صحیح است؟ آیا دنیا از ما می پذیرد؟ آیا خود ملت های مسلمان این حرف را از ما می پذیرند؟ یا راهش این است که دامن همت به کمر بزنیم و یک جهاد مقدس آغاز کنیم.

43)- خداوند چگونه استعدادهای باطنی انسان ها را آشکار می سازد؟

سختی ها و شدایدی که خداوند تبارک و تعالی در دنیا برای انسان پیش می آورد و بلکه در تعبیر دیگر قرآن، نعمت هایی هم که در دنیا برای انسان می آورد، برای این است که آن استعدادهای باطنی بروز کند؛ یعنی از قوه به فعلیت برسد.

انسان از نظر حالات روحی، درست حالت یک بچه ای را دارد. که از نظر جسمی در حالی که تازه به دنیا آمده است، استعداد این را که یک جوان برومند بشود دارد ولی حالا که آن را ندارد باید تدریجاً رشد کند تا یک جوان برومند بشود.

44)- انسان ها چگونه می توانند به حد کمال برسند؟

انسان هم از نظر کمالات واقعی و نفسانی (یعنی آنچه که در استعداد دارد) اول در یک حد بالقوه است، می تواند باشد؛ اما حالا که نیست، از یک طرف به واسطه ی سختی ها و شداید و از طرف دیگر به واسطه ی همان نعمت هایی که به او داده می شود، در معرض یک چنین امتحانی قرار می گیرد تا به حد کمال برسد.

«ولنبلوکم بشی ء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین» باید این سختی ها پیش بیاید و در زمینه ی این سختی هاست که آن صبرها، مقاومت ها، پختگی ها، کمال ها برای انسان پیدا می شود. آن وقت این نوید و بشارت واقع می شود.

45)- شیطان بر چه کسانی مسلط می شود؟

در یک آیه ی دیگر می فرماید: «انما سلطانه علی الذین یتولونه»؛ حکومت شیطان بر افرادی است که آن افراد سرپرستی شیطان را پذیرفته اند. اینجا دیگر تسلط او را خیلی محدود می کند. افرادی که سرپرستی او را پذیرفته اند، بر آن ها تسلط دارد؛ یعنی افرادی که ولایت و سرپرستی او را نپذیرفته اند، بر آنها تسلط ندارد.

46)- آیا شیطان به زور انسان ها را از راه راست منحرف می سازد؟

آیه ی قرآن به تعبیر ما می گوید: ریسمانی، افساری، جبری، چیزی در کار نبود «الا ان دعوتکم فاستجبتم لی» من فقط دعوت کردم، خواندم، شما هم به سرعت پذیرفتید.

«فلا تلومونی و لو موا انفسکم»؛ پس مرا سرزنش نکنید، خودتان را سرزنش کنید. «ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرفی»؛ اینجا نه شما به درد من می خورید و نه من به درد شما. حالا آنجا که طلبکار می شود اینجاست «انی کفرت بما اشرکتمون» من کفر می ورزم به این که شما مرا شریک پروردگار کردید.

47)- نظر قرآن در مورد شیطان چیست؟

شیطان از نظر قرآن یعنی یک مبداً باطنی و معنوی که کارش فقط این است که انسان است، یعنی نشان می دهد. مولوی چه خوب می گوید:

از جهان دو بانگ می آید به ضد   تا کدامین را تو باشی مستعد

آن یکی بانگش نشور اتقیا    وان دگر بانگش نفور اشقیا

48)- تقوای واقعی چه زمانی خود را نشان می دهد؟

تقوا آن وقت تقواست که انسان در حالی که میل به فجور و دعوت به فجور در او هست، تقوا و عدالت را انتخاب کند. اطاعت کی محقق می شود؟ شما می گویید خداوند امر کند، ما اطاعت کنیم. اطاعت در وقتی است که ما می توانیم اطاعت نکنیم، می توانیم اطاعت بکنیم؛ اما در جایی که اجباراً باید یک کاری انجام دهیم، آن دیگر اطاعت نیست. اطاعت که نبود، مدح و ذمی که نبود، ثواب و عقابی نیست، تکلیفی نیست، قانونی نیست، انسانی نیست، هیچ چیزی نیست.

49)- آیا شیطان هم در جهنم عذاب می بیند یا آنجا بهشت اوست؟

شیطان به اصل خودش ملحق می شود که همان جهنم است. آیا در جهنم همان طور که اگر یک انسان برود معذب است، او هم معذب است یا بهشت او همان جاست؟ این دیگر رازی است که کسی که می گوید: «انی کفرت بما اشر کتمون» آن یک چیز دیگری است.

50)- ملائکه ی مقرب چه کسانی هستند؟

راجع به این که فرمودید برای ملائکه امکان کار خوب هست و امکان کار بد نیست (باید گفت) ملائکه مختلف اند. بعضی از ملائکه، ملائکه ی مقرب هستند یا به اصطلاح فلسفی آن ها را مجرد می دانند. البته می دانید که ما این ها را باید از منابع نقلی بگیریم و دلیل عقلی و فلسفی ندارد، ولی آن مقداری که فهمیده می شود، این طور است که مثلاً حضرت علی(ع) می فرماید: ملائکه ای هستند که: «سجود لایرکعون و رکوع لاینتصبون» این ها از اولی که خداوند آن ها را آفریده است، نمی دانند که غیر از خودشان هم مخلوقی هست یا نیست و به طوری غرق در خداوند هستند که غافل اند از ماسوای پروردگار، ولی همه ی ملائکه این طور نیستند.

51)- آیا ملائکه نامرئی هستند یا شبیه انسان ها هستند؟

بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث، ملائک ذمی می گویند؛ موجوداتی هستند نامرئی، اما شاید خیلی به انسان شبیه اند؛ یعنی تکلیف می پذیرند، احیاناً تمرّد می کنند. حقیقت این ها بر ما روشن نیست و لهذا در بعضی اخبار راجع به بعضی از ملائکه دارد که تمرّد کرد و بعد مغضوب واقع شد. پس درباره ی ملائکه به طور کلی نمی شود گفت که حسابشان آن طور حسابی است.

52)- شیطان چگونه می تواند بر انسان تسلط پیدا کند؟

شیطان آن طوری که قرآن معرفی می کند، یک موجودی است که از باطن بر انسان تسلط دارد؛ یعنی به اصطلاح در طول ما هست نه در عرض ما، یعنی همین غرایز شهوانی که می گویید ما داریم، زاید بر این ها شیطان چیزی ندارد، ولی همین ها از ناحیه ی شیطان می آید. من تعبیر کردم، گفتم آن منبعی که این ها از آن منبع می آید، نه این است کالان برای خواندن ما به شر و فساد دو عامل وجود دارد؛ یک عامل هوای نفسانی ما، یک عامل هم شیطان که بگوییم یک عامل کافی بود، دیگر این عامل دوم چرا می آید؟ نه، همان طوری که در کارهای خیر ما «یعنی الهامات خیری که در ما هست»، ماتئکه یک عامل ثانوی در مقابل این تمایلات خیر دوستانه ی ما نیستند؛ بلکه آن ها عامل عامل اند، یعنی |آن ها منابعی هستند که این ها الهامات را به وجود می آورند (شیطان هم یک عامل ثانوی در مقابل الهامات شر نیست).

53)- آیا شیطان لشکر یا ذریه ای دارد؟

جنود شیطان همین هوای نفسانی است. قرآن می گوید: «انه یریکم هو و قبیله» شیطان و قبیل او (که تقریباً همان معنای قبیله ی او را می دهد) شما را می بینند و در بعضی جاها تعبیر ذریه (فرزندان) را هم دارد. البته فرزند هر چیز به تناسب خودش است (چیزهایی که مولود او هستند) و مضمون «اعوان» هم در قرآن هست؛ می فرماید: «قل اعوذ برب الناس، ملک الناس، اله الناس، من شر الوسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس، من الجنهٌ و الناس». در انجا بعضی از مردم هم جزء اعوان شیطانیه حساب آمده اند.

54)- هر چیزی در عالم بر چه اساسی خلق شده است؟

هر چیزی در عالم بر اساس نیکی و درستی خلق شده است. آنچه که هست، روی خواص اشیاء و از پدیده هایی است که از عمل مردم و عمل اشیا بیرون می آید. چون خلقت اصلاً برای انسان است و از نظر قرآن، موجودات برای تکمیل و هدایت بشر آفریده شده اند، بنابر این انسان بیشتر در معرض آزمایش است. همان مثال آب باران که فرمودید، قرآن می فرماید: تمام این ها آب خالصند که هر کسی به اندازه ی ظرفیت خودش هست؛ منتها وقتی که برخورد اعمال می شود، شرور می شوند.

 

ofoghenoor.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خلاصه ای از کتاب مسائل خانواده

 

استاد شهید علامه مطّهری(ره)

 

مقدمه

زن و شوهر، اساس اصلی تشکیل یک خانواده هستند و با توجه به همین مسئله، آن ها باید نسبت به یکدیگر حقوقی را رعایت کنند.

حقوق زن نسبت به شوهر عبارتنداز:

تهیه ی غذا به اندازه ی متعارف

تهیه ی پوشاک به اندازه ی شأن زن

تهیه ی وسایل مورد لزوم خانه

تهیه ی مسکن متناسب با شأن و منزلت اجتماعی زن

اگر زن از روی جهل اشتباهی انجام داد، مرد او را ببخشد.

خوش رویی و خوش رفتاری با زن

تعلیم احکام و مسائل اعتقادی

حداقل چهار ماه یک بار با او آمیزش کند.

همچنین حقوق مرد نسبت به زن عبارتند از:

عدم خروج از منزل، مگر به اذن شوهر

عدم جواز صدقه دادن، نذر کردن یا قسم خوردن، مگر به اذن شوهر

تمکین به شوهر، در هر زمانی که مرد بخواهد.

پاک کردن خود از هر چیزی که باعث دور کردن شوهر از تمتعات جنسی است.

رعایت نظافت و آرایش کردن در صورتی که شوهر آن را طلب کند.

بنابر این، مشخص شد که مرد و زن نسبت به یکدیگر وظایفی به عهده دارند که باید آن ها را رعایت کنند و در غیر این صورت، مرتکب گناه خواهند شد.

زنان و مردان در کنار یکدیگر به آرامش می رسند. خداوند متعال می فرماید:

«از نشانه های پروردگار این است که همسری از خودتان آفرید، تا نزد او آرام گیرید.»

هم اکنون در جامعه ی ما زنان پا به پای شوهران خود در امور دنیا و دین با یکدیگر همکاری می کنند و باعث می شوند تا با آسایش و راحتی به زندگی خود ادامه دهند.

امام صادق(ع) می فرماید:

«سه چیز برای مؤمن راحتی است؛ از جمله زن شایسته ای که کمک کاری او در دنیا باشد.»

زنان و مردان باید امانتداران خوبی برای یکدیگر باشند. رسول خدا(ص) از خداوند عزوجل نقل می کندکه فرمود: وقتی بخواهم خیر آخرت و دنیا را برای مسلمانی گرد آورم، دلی متواضع و باپروا، زبانی ذاکر، بدنی صبور و زنی با ایمان به او می دهم.

اگر زن و مرد نسبت به حقوق یکدیگر آگاه باشند، مطمئناً به آرامش و آسایشی خواهند رسید که در اذهان نگنجد.

یکی از مسائلی که باعث می شود پیوند هر زن و شوهری گسسته نشود، تقوا و پرهیزکاری است. مردان با تقوا، کسانی هستند که برای به دست آوردن لقمه ی حلال کار می کنند و از عزت نفس برخوردارند. مردان با تقوا و پرهیزکار، کسانی هستند که از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز می کنند  و همیشه میانه رو هستند و با اعتدال رفتار می نمایند.

زنان باتقوا نیز عفت و پاک دامنی خود را حفظ کرده و از شوهر خویش اطاعت می کنند تا با این کار خود، خداوند را نیز شاد و رضایتمند ببینند.

در کتاب شریف بحارالانوار آمده است:

سرپرست خانه باید افراد خانواده را به سوی خدا دعوت کند.

احکام اخلاقی و فقهی را به افراد خانواده تعلیم دهد.

اهل خانه را از زشتی ها دور کند.

اهل خانه را به کارهای خیر دعوت کند.

در قرآن کریم نیز آیاتی به همین منظور ذکر شده است که عبارتنداز:

با همسران خود خوش رفتاری کنید.(نساء،19)

و مانند همان حقوقی که مردان بر زنان دارند، زنان به نحو معروف بر مردان دارند.(بقره،228)

ما هر آنچه در رابطه با زنانشان بر آنان واجب کرده ایم، می دانیم.(احزاب،50)

اسحاق بن عمار می گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم:

حق زن بر شوهرش چیست که وقتی آن را ادا کند، مردی محسن و نیکوکار است؟

حضرت فرمود: او را با غذای مطلوب سیر کند، لباسش را تأمین کند و چون کار جاهلانه از او سر زد، او را ببخشید.

امام باقر(ع) می فرماید که رسول خدا(ص) فرمودند:

«چندان امین وحی نسبت به زن سفارش کرد که گمان کردم طلاق او جز با ارتکاب زنا جایز نیست»

و نیز بر آن حضرت فرمود:

«رحمت خدا بر کسی که تمام برنامه های بین خود و همسرش را نیکو انجام دهد؛ چه خداوند اختیار زن را به مرد داده و شوهر را سرپرست او نموده.»

سپس رسول خدا(ص) فرمود:

«کسی که حقوق عائله ی خود را ضایع کند، از رحمت خدا دور است»

سؤالاتی در مورد مسائل خانواده از کتاب ((مبانی طبیعی حقوق خانوادگی)) مجموعه آثار استاد شهید علامه مطهری(ره)

ومن الله التوفیق


 

1)- یگانه مرجع صلاحیت دار برای شناسایی حقوق واقعی انسان چیست؟

بدیهی است که یگانه مرجع صلاحیت دار برای شناسایی حقوق واقعی انسان ها، کتاب پرارزش آفرینش است. با رجوع به صفحات و سطور این کتاب عظیم، حقوق واقعی مشترک انسان ها و وضع حقوق زن و مرد در مقابل یکدیگر مشخص می گردد.

 

عجب این است که بعضی از ساده دلان به هیچ وجه حاضر نیستند این مرجع را به رسمیت بشناسند. از نظر این ها، یگانه مرجع صلاحیت دار، گروهی از افراد بشر هستند که دست در کار تنظیم این اعلامیه بوده اند.

 

2)- منشأ پیدایش حقوق طبیعی و فطری از کجا پیدا شده است؟

 

از نظر ما، حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آن ها را در وجودشان نهفته است، سوق می دهد. هر استعداد طبیعی مبنای یک «حق طبیعی» است و یک «سند طبیعی» برای آن به شمار می آید. مثلاً بچه ی انسان حق مدرسه رفتن و درس خواندن را دارد، اما بچه ی گوسفند چنین حقی ندارد. چرا؟

 

برای این که استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان است، اما در گوسفند نیست.

 

3)- ریشه و اساس حقوق خانوادگی را در چه چیزی باید جستجو کرد؟

 

ریشه و اساس حقوق خانوادگی را مانند سایر حقوق طبیعی در طبیعت باید جستجو کرد.

 

از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع سندهایی که خلقت به دست آن ها سپرده است، می توانیم بفهمیم آیا زن و مرد دارای حقوق و تکالیف مشابهی هستند یا نه؟

 

4)- تفاوت انسان و حیوان در زندگی اجتماعی به چه عاملی بستگی دارد؟

 

تفاوت زندگی اجتماعی انسان با زندگی اجتماعات حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل، در همین جهت است. تشکیلات زندگی آن حیوانات صد در صد  طبیعی است؛ پست ها و کارها به دست طبیعت در میان آن ها تقسیم شده است؛ اما زندگی اجتماعی انسان این طور نیست. به همین جهت، بعضی از دانشمندان یک باره این نظریه ی قدیم فلسفی را که می گوید «انسان طبیعتاً اجتماعی است» انکار کرده و اجتماع انسانی را صد در صد «قراردادی» فرض کرده اند.

 

5)- آیا تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی با تساوی حقوق یکسان است، یا با هم فرق می کند؟

 

فرضیه ی «تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی» که به غلط، نام «تساوی حقوق» به آن داده اند، مبتنی بر همین فرض است. طبق این فرضیه، زن و مرد با استعدادها و احتیاجات مشابه و با سندهای حقوقی مشابهی که از طبیعت در دست دارند، در زندگی خانوادگی شرکت می کنند. پس باید حقوق خانوادگی براساس یکسانی و همانندی و تشابه تنظیم شود.

 

فرض دیگر این است که خیر، حقوق طبیعی اولیه ی آن ها نیز متفاوت است. شوهر بودن از آن جهت که شوهر بودن است، وظایف و حقوق خاصی را ایجاب می کند و زن بودن از آن جهت که زن بودن است، وظایف و حقوق دیگری ایجاب می کند؛ همچنین است پدر و مادر و فرزند بودن. به هر حال اجتماع خانوادگی با سایر شرکت ها و همکاری ها متفاوت است. فرضیه ی «عدم تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد» که اسلام پذیرفته، مبتنی بر همین اصل است.

 

6)- چرا مالکیت در ابتدای زندگی بشر جنبه ی اشتراکی داشته است؟

 

در مسئله ی مالکیت، این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده که در ابتدا صورت اشتراکی داشته است و اختصاص بعداً پیدا شده است؛ ولی در مسئله ی جنسیت هرگز چنین مطلبی نیست. علت این که مالکیت در آغاز زندگی بشری جنبه ی اشتراکی داشته، این است که در آن وقت اجتماع بشر قبیله ای بوده و صورت خانوادگی داشته است؛ یعنی افراد قبیله که با هم می زیسته اند، از عواطف خانوادگی بهره مند بوده اند و به همین جهت از لحاظ مالکیت وضع اشتراکی داشته اند.

 

7)- سوسیالیست ها چند دوره را در روابط زن و مرد قایل هستند؟

 

فرضیه ی چهار دوره در روابط زن و مرد، یک تقلید ناشیانه است از فرضیه ی چهار دوره ای که سوسیالیست ها درباره ی مالکیت قایل اند. آن ها می گویند بشر از لحاظ مالکیت چهار دوره را طی کرده است: مرحله ی اشتراک اولیه، مرحله ی فئودالیسم، مرحله ی کاپیتالیسم و کمونیسم که بازگشت به اشتراک اولیه، ولی در سطح عالی تر است.

 

8)- نظر الکسیس کارل در مورد خلقت زن و مرد چیست؟

 

الکسیس کارل، فیزیولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی، که شهرت جهانی دارد، در کتاب بسیار نفیس خود «انسان، موجود ناشناخته» به هر دو قسمت اعتراف می کند؛ یعنی هم می گوید زن و مرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده شده اند و هم می گوید این اختلاف و تفاوت ها، وظایف و حقوق آن ها را متفاوت می کند.

 

9)- چرا قانون خلقت، تفاوت هایی را در مورد زن و مرد به وجود آورده است؟

 

قانون خلقت از این تفاوت ها منظور دیگری داشته است. قانون خلقت این تفاوت ها را برای این به وجود آورده است که پیوند خانوادگی زن و مرد را محکم تر کند و شالوده ی وحدت آن ها را بهتر بریزد. قانون خلقت به این منظور این تفاوت ها را ایجاد کرده است که به دست خود، حقوق و وظایف خانوادگی را میان زن و مرد تقسیم کند. قانون خلقت، تفاوت های زن و مرد را به منظور شبیه منظور اختلافات میان اعضای یک بدن ایجاد کرده است. اگر قانون، خلقت هر یک از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوص قرار داده است، نه از ان جهت است که با دو چشم به آن ها نگاه می کرده و نظر تبعیض داشته و به یکی نسبت به دیگری جفا روا داشته است.

 

10)- آیا مقتضیات جنسی زن و مرد می تواند باعث شود که آن ها مکمل یکدیگر باشند؟

 

زن و مرد به مقتضیات جنسی رسمی خود، به طور متفاوت عمل می کنند و درست مثل دو ستاره روی دو مدار مختلف حرکت می کنند. آن ها می توانند همدیگر را بفهمند و مکمل یکدیگر باشند، ولی هیچ گاه یکی نمی شوند و به همین دلیل است که زن و مرد می توانند با هم زندگی کنند، عاشق یکدیگر بشوند، و از صفات و اخلاق یکدیگر خسته و ناراحت نشوند.

 

11)- آیا نظر اشخاصی که گمان می کنند شهوت باعث پیوند زن و مرد می شود، صحیح است؟

 

این افراد گمان کرده اند که مرد به زن همیشه به آن چشم نگاه می کرده و می کند که احیاناً یک جوان غرب به یک زن هر جایی نگاه می کند؛ یعنی شهوت است که آن دو را به یکدیگر پیوند می دهد؛ در صورتی که پیوندی بالاتر از شهوت هست که پایه ی وحدت زوجین را تشکیل می دهد. آن همان چیزی است که قرآن از آن به نام های «مودت و رحمت» یاد کرده است.

 

می فرماید: «وَ مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُنُوا إلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهٌ وَ رَحمَهٌ»

 

12)- آیا مهریه ی زن فقط به خود او تعلق دارد؟

 

این مرحله همان است که اسلام آن را پذیرفته و زناشویی را بر این اساس بنیان نهاده است. در قرآن کریم آیات زیادی هست درباره ی این که مهر زن به خود زن تعلق دارد، نه به دیگری. مرد باید در تمام مدت زناشویی عهده دار تأمین مخارج زندگی زن بشود و در عین حال، درآمدی که زن تحصیل می کند و نتیجه ی کار او، به شخص خودش تعلق دارد، نه به دیگری (پدر یا شوهر).

 

13)-چرا جنس نر همیشه حالت متقاضی دارد؟ آیا امکان دارد که جنس ماده هم چنین حالتی داشته باشد؟

 

برای این که نقش جنس نر و جنس ماده، یکی نبوده است. جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته، نه جنس ماده، و جنس ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمی رفته است؛ همواره از خود نوعی بی نیازی واستغنا نشان می داده است.

 

14)- زن چگونه دریافته که نباید خود را رایگان در اختیار مرد قرار دهد؟

 

مهر با حیا و عفاف زن یک ریشه دارد. زن به الهام فطری دریافته است که عزت و احترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شیرین بفروشد. مهر، ماده ای است از یک آیین نامه کلی که طرح آن در متن خلقت ریخته شده و با دست فطرت تهیه شده است.

 

15)- نظر قرآن در مورد مهریه ی زنان چیست؟

 

قرآن کریم با لطافت و ظرایف بی نظیری می گوید: «وَآتُوا النَّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحلَهًٌ»؛

 

یعنی کابین زنان را که به خود آن ها تعلق دارد(نه به پدران و برادران آن ها) و عطیه و پیش کش است از جانب شما به آن ها، به خودشان بدهید.

 

16)- چرا جنس نر نیازمندتر آفریده شده است؟

 

این مطلب اختصاص به انسان ندارد؛ در همه ی جاندارها آنجا که قانون دو جنسی حکم فرماست، با این که دو جنس به یکدیگر نیازمندند، جنس نر نیازمندتر آفریده شده؛ یعنی احساسات او نیازمندانه تر است و همین جهت به نوبه ی خود سبب شده است که جنس نر گام هایی در طریق جلب رضایت جنس ماده بردارد و هم سبب شده که روابط دو جنس تعدیل شود و جنس نر از زور و قدرت خود سوء استفاده نکند؛ حالت خضوع و فروتنی به خود بگیرد.

 

17)- آیا غربی ها توانسته اند تساوی حقوق انسان ها را در خانواده نیز رعایت کنند؟

 

در دنیای غرب هم که به نام تساوی حقوق انسان ها، حقوق خانوادگی را از صورت طبیعی خارج کرده اند و سعی می کنند علی رغم قانون طبیعت، زن و مرد را در وضع مشابهی قرار دهند و رل های مشابهی در زندگی خانوادگی به عهده ی آن ها بگذارند، آنجا که به اصطلاح پای عشق آزاد به میان می آید و قوانین قراردادی، آن ها بگذارند، آنجا که به اصطلاح پای عشق آزاد به میان می آید، و قوانین قراردادی، آن ها را از مسیر طبیعت خارج نکرده است، مرد همان وظیفه ی طبیعی خود یعنی نیاز و طلب و مایه گذاشتن و پول خرج کردن را انجام می دهد. مرد به زن هدیه می دهد و متحمل مخارج او می شود؛ در صورتی که در ازدواج فرنگی، مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نیز

 

18)- اسلام در مورد رسم ارث زوجیت که در عصر جاهلیت مرسوم بود، چه نظری دارد؟

 

در زمان جاهلیت، رسوم دیگری نیز بود که عملاً موجب محروم بودن زن از مهر می شد. یکی از آن ها رسم ارث زوجیت بود. اگر کسی می مرد، وارثان او از قبیل فرزندان و برادران، همان طوری که ارث او را می بردند، همسری زن او را نیز به ارث می بردند و خود را مختار می دانستند که زن او را به دیگری تزویج کرده و مهرش را بگیرند. قرآن کریم رسم ارث زوجیت را منسوخ کرد. فرمود: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُم اٌن تَرِثُوا النَّساءَ کَرهّا»؛ ای مردمی که به پیغمبرو قرآن ایمان دارید، باید بدانید که برای شما روا نیست که زنان موروث خود را به ارث ببرید؛ در حالی که خود آن زنان میل ندارند که همسر شما باشند.

 

19)- در کدام یک از آیات قرآن کریم، حق ارث بردن زن تثبت شده است؟

 

در این آیه فرمود: «لَلرَّجالِ نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوالِدانِ و اٌلاَّقربُونَ وَ لِلنَّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الوالِدانِ وَ الاَّ قربُونَ» یعنی مردان را از مالی که پدر و مادر و یا خویشاوندان بعد از مردن خود باقی می گذارند، بهره ای است و زنان را هم از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود باقی می گذارند، بهره ای است.

 

این آیه حق ارث بردن زن را تثبیت می کند.

 

20)- آیا مرد می تواند به دلیل این که خرجی زن را به عهده دارد، او را استثمار کند؟

 

از نظر اسلام، با این که بودجه ی زندگی زن جزء بودجه ی خانوادگی و بر عهده ی مرد است، مرد هیچ گونه تسلط اقتصادی و حق بهره برداری از نیرو و کار زن ندارد؛ نمی تواند او را استثمار کند.

 

نفقه ی زن از این جهت مانند نفقه ی پدر و مادر است که در موارد خاصی بر عهده ی فرزند است؛ اما فرزند در مقابل این وظیفه که انجام می دهد، هیچ گونه حقی از نظر استخدام پدر و مادر پیدا نمی کند.

 

21)- نظر اسلام در مورد حقوق زن و مرد چیست؟

 

حقیقت این است که اسلام نخواسته به نفع زن و علیه مرد یا به نفع مرد و علیه زن قانونی وضع کند. اسلام نه جانبدار زن است و نه مرد. اسلام در قوانین خود، سعادت مرد و زن و فرزندانی که باید در دامن آن ها پرورش یابند و بالاخره سعادت جامعه ی بشری را در نظر گرفته است. اسلام، راه وصول زن و مرد و فرزندان آن ها و جامعه ی بشریت را به سعادت در این می بیند که قواعد و قوانین طبیعت و اوضاع و احوالی که به دست توانا و مدبر خلقت به وجود آمده، نادیده گرفته نشود.

 

22)- طرفداران آزادی زن در اروپا، تا کجا پیش رفته اند؟

 

در اروپا، افرادی هستند که طرفداری از آزادی زن را به آنجا رسانده اند که از بازگشت دوره ی «مادر شاهی» و طرد پدر به طور کلی از خانواده دم می زنند. به عقیده ی این ها، با استقلال کامل اقتصادی زن و تساوی او در همه ی شؤون با مرد، در آینده پدر حضور زاید شناخته خواهد شد و برای همیشه از خانواده حذف خواهد شد.

 

23)- یکی از رسم های اعراب، رسم هم پیمانی بود؛ نظر قرآن در این مورد چیست؟

 

اعراب، رسم دیگری نیز در ارث داشتند که آن را نیز قرآن کریم منسوخ کرد، و آن رسم «هم پیمانی» بود. دو نفر بیگانه با یکدیگر پیمان می بستند که «خون من، خون تو و تعرض به من، تعرض به تو و من از ارث ببرم و تو از من ارث ببری».

 

به موجب این پیمان، این دو نفر بیگانه در زمان حیات از یکدیگر دفاع می کردند و هر کدام زودتر می مرد، دیگری مال او را به ارث می برد.

 

24)- نظر قرآن کریم در مورد ارث مرد و زن و برادر و خواهر چیست؟

 

از نظر اسلام، پسر دو برابر دختر و برادر دو برابر خواهر و شوهر دو برابر زن ارث می برد. تنها در مورد پدر و مادر است که اگر میت فرزندانی داشته باشد و پدر و مادرش نیز زنده باشند، هریک از پدر و مادر یک ششم از مال میت را به ارث می برند.

 

25)- چرا اسلام سهم ارث زن را نصف مرد قرار داده است؟

 

علت این که اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داد، وضع خاصی است که زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازی و برخی قوانین جزایی دارد؛ یعنی وضع خاص ارثی زن، معلول وضع خاصی است که زن از لحاظ مهر و نفقه و غیره دارد.

 

26)- چرا آمار طلاق در گذشته بسیار کمتر از امروز بود؟

 

در گذشته، کمتر درباره ی طلاق و عوارض سوء آن و علل پیدایش و افزایش آن و راه جلوگیری از وقوع آن فکر می کردند. در عین حال، کمتر طلاق صورت می گرفت و کمتر آشیانه ها به هم می خورد. مسلماً تفاوت دیروز و امروز در این است که امروز علل طلاق فزونی یافته است. زندگی اجتماعی، شکلی پیدا کرده است که موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی بیشتر شده است.

 

27)- آیا طلاق باید در کنار ازدواج وجود داشته باشد؟

 

ازدواج، مقدس و کانون خانوادگی، محترم و طلاق امر منفور و مبغوضی است. اجتماع موظف است که علل وقوع طلاق را از بین ببرد. در عین حال، قانون نباید راه طلاق را برای ازدواج های ناموفق ببندد. راه خروج از قید و بند ازدواج، هم برای مرد باز باشد، هم برای زن؛ اما راهی که برای خروج مرد از این بن بست تعیین می شود، با راهی که برای زن تعیین می شود دو تاست.

 

28)- چه کسانی از این که «حق طلاق با مرد است» سوء استفاده می کنند؟

 

آنان که حق طلاق را تنها به مرد داده اند، از دو ناحیه شکایت دارند:

 

1- از ناحیه ی طلاق های ناجوانمردانه ی بعضی از مردان که پس از سال ها پیوند، زناشویی ناگهان هوس زن نو در دلشان پیدا می شود و زن پیشین را که عمر و جوانی و نیروی سلامت خود را در خانه ی آن ها صرف کرده و هرگز باور نمی کرده که روزی آشیانه ی سلامت خود را از او بگیرند، با یک رفتن به محضر طلاق، او را دست خالی از آشیانه ی خود می رانند؛

 

2- از ناحیه ی امتناع های ناجوانمردانه ی بعضی مردان از طلاق زنی که امید سازش و زندگی مشترک میان آن ها وجود ندارد.

 

29)- نظر اسلام در مورد طلاق چیست؟

 

اسلام با طلاق، سخت مخالف است. اسلام می خواهد تا حدود امکان طلاق صورت نگیرد. اسلام، طلاق را به عنوان یک چاره چوبی در مواردی که چاره منحصر به جدایی است، تجویز کرده است. اسلام، مردانی را که مرتب زن می گیرند و طلاق می دهند و به اصطلاح مطلاق می باشند، دشمن خدا می داند.

 

30)- پیشوایان ما با مسئله ی طلاق چگونه برخورد می کردند؟

 

آن چه در سیرت پیشوایان دین مشاهده می شود، این است که تا حدود امکان از طلاق پرهیز داشته اند؛ لهذا طلاق از طرف آن ها بسیار به ندرت صورت گرفته است و هر وقت صورت گرفته، دلیل معقول و منطقی داشته است. مثلاً امام باقر(ع) زنی اختیار کرد و آن زن بسیار مورد علاقه ی ایشان واقع می شود. در جریانی امام متوجه شد که این زن «ناصبیه» است؛ یعنی با علی بن ابیطالب(ع) دشمنی می ورزد و بغض حضرت را در دل می پروراند. امام او را طلاق داد.

 

31)- از نظر اسلام، منتهای اهانت و تحقیر برای یک زن چیست؟

 

یگانه قانون طبیعی در اجتماع مدنی، قانون آزادی – مساوات است. تمام مقررات اجتماعی باید براساس دو اصل آزادی و مساوات تنظیم شود، نه چیز دیگر؛ بر خلاف پیمان ازدواج که در طبیعت جز اصل های آزادی و مساوات ، قوانین دیگری نیز برای آن وضع شده است و چاره ای از رعایت و پیروی آن قوانین نیست. طلاق، مانند ازدواج، قبل از هر قانون قراردادی در متن طبیعت دارای قانون است. همان طور که در آغاز کار و وسط کار یعنی در ازدواج باید رعایت قانون طبیعت بشود، در طلاق نیز که پایان کار است، باید آن قوانین رعایت شود. 

 

32)- عواطف و احساسات زن از کجا گرفته می شود و آیا این عواطف در فرزندان آن ها تأثیر دارد؟

 

وجود زن باید از وجود مرد عواطف و احساسات بگیرد، تا بتواند فرزندان را از سرچشمه ی فیاض عواطف خود سیراب کند. مرد مانند کوهسار است و زن به منزله ی چشمه و فرزندان به منزله ی گل ها و گیاه ها را شاداب و خرم نماید. اگر باران به کوهسار نبارد، یا وضع کوهسار طوری باشد که چیزی جذب زمین نشود، چشمه خشک و گل ها و گیاه ها می میرند.

 

33)- چرا اسلام طلاق را به تأخیر می اندازد و برای آن مانع ایجاد می کند؟

 

اسلام از هر چیز که مرد را از طلاق منصرف کند، استقبال می کندف اسلام عمداً برای طلاق شرایط و مقرراتی قرار داده که طبعاً موجب تأخیر افتادن طلاق و غالباً موجب انصراف از طلاق می گردد. اسلام، علاوه بر این که مجریان صیغه و شهود و دیگران را توصیه کرده که با کوشش های خود مرد را از طلاق منصرف کنند، طلاق را جز در حضور دو شاهد عادل صحیح نمی داند. بدیهی است این همه عایق و مانع ایجاد کردن، به منظور این است که در این مدت ناراحتی ها و عصبانیت هایی که موجب تصمیم به طلاق شده است، از میان برود و زن و مرد به زندگی عادی خود برگردند.

 

34)- آیا مشکل طلاق به عدم استقلال اقتصادی زن مربوط است؟

 

به هر حال مقصود این است که مشکل بی آشیانه شدن زن به قانون طلاق مربوط نیست، تغییر قانون طلاق آن را اصلاح نمی کند، این مشکل به مسئله ی استقلال و عدم استقلال اقتصادی زن مربوط است و اسلام آن را حل کرده است. این مشکل در بیان ما از بی خبری گروهی از زنان از تعالیم اسلامی، و غفلت و ساده دلی عده ای دیگر ناشی می شود. زنان اگر به فرصتی که اسلام در این زمینه به آن ها داده است، آگاه شوند و در فداکاری و گذشت در راه شوهر ساده دلی نشان ندهند، این مشکل خود به خود حل شده است.

 

35)- مردی که می خواهد زنش را طلاق دهد، چه وظیفه ای دارد؟

 

طلاق، حق طبیعی مرد است؛ اما به شرط این که روابط او با زن جریان طبیعی خود را طی کند. جریان طبیعی شوهر با زن به این است که اگر می خواهد با زن زندگی کند؛ از او به خوبی نگهداری کند، حقوق او را ادا نماید، با او حسن معاشرت داشته باشد؛ و اگر سر زندگی با او ندارد، به خوبی و نیکویی او را طلاق دهد؛ یعنی از طلاق او امتناع نکند، حقوق واجبه ی او را به علاوه ی مبلغی دیگر به عنوان سپاسگزاری به او بپردازد «وَ مَتَّعُوهُنَّ عَلَی الموُسِعِ قَدَرُهُ» و علقه ی زناشویی را پایان یافته اعلام کند.

 

36)- چرا بعضی از ازدواج ها مانند سرطان است و زن باید بسوزد و بسازد؟

 

به عقیده ی این جانب، این طرز تفکر با اصول مسلّم اسلام تضاد قطعی دارد. دینی که همواره دم از عدل می زند، «قیام به قسط» یعنی برقراری عدالت را به عنوان یک هدف اصلی و اساسی همه ی انبیا می شمارد «لَقَد اٌرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیَّناتِ وَ أنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ » چگونه ممکن است برای چنین ظلم فاحش و واضحی چاره اندیشی نکرده باشد؟

 

مگر ممکن است اسلام قوانین خود را به صورتی وضع کند که نتیجه اش این باشد که بیچاره ای مانند یک بیمار سرطانی رنج بکشد تا بمیرد. 

 

37)- آیا خداوند در مورد ازدواج از مردان اعتراف گرفته است که از زن به خوبی نگهداری کنند؟

 

در آیه ی 21 سوره نساء می فرماید:

 

«وَ کَیفَ تَاخُذُونَهُ وَ قَد اٌفضی بَعضُکُم إِلی بَعضٍ وَ اٌخَذنَ مِنکُم میثاقاً غَلیظّا»؛ یعنی چگونه مهری که به زنان داده اید (با زور و در مضیقه قرار دادن) از آن ها می گیرید؟ و حال آن که به یکدیگر کام گرفته اید و زنان از شما پیمان استوار و شدیدی گرفته اند.

 

مفسرین شیعه و سنی اعتراف دارند که مقصود از «فَإِمساکٌ به معروف اٌو تَسریحُ بِإِحسانٍ» از مردان گرفته است؛ یعنی همان پیمانی که امام صادق(ع) فرمود: مرد هنگام ازدواج باید بدان اعتراف و اقرار کند که زن را به شایستگی نگهداری کند و یا به نیکی رها نماید.                                                                                            

 

38)- آیا اسلام به مرد زورگو اجازه داده است تا با زن برخورد نامناسبی داشته باشد؟

 

شیخ طوسی در کتاب خلاف(جلد2، صفحه ی 185)، پس از آن که درباره ی «عنه» یعنی ناتوانی جنسی نظر می دهدو می گوید پس از آن که ثابت شد که مرد «عنین» است، زن خیار فسخ دارد؛ می گوید اجماع فقها بر این مطلب است. آن گاه می گوید: و نیز به این آیه استدلال شده است: «فَإمساکٌ به معروف اٌو تَسریحُ بِإِحسانٍ». عنین چون قادر نیست از زن به خوبی و شایستگی نگهداری کند، پس باید او را رها کند.

 

از مجموع این ها به خوبی و به صورت قاطع می توان فهمید که اسلام هرگز به مرد زورگو اجازه نمی دهد که از حق طلاق سوء استفاده کند و زن را به عنوان یک محبوس نگهداری کند.

 

39)- اسلام، با چند زنی چه برخوردی داشته است؟

 

اسلام چند زنی را بر خلاف چند شوهری، به کلی فسخ و لغو نکرد، بلکه آن را تحدید و تقیید کرد؛ یعنی از طرفی نامحدودی را از میان برد و برای آن حداکثر قایل شد، که چهار تاست و از طرف دیگر برای آن قیود و شرایطی قرار داد و به هر کس اجازه نداد که همسران متعدد انتخاب کند. در آینده درباره ی آن قیود و شرایط و همچنین درباره ی این که چرا اسلام چند زنی را به طور کلی لغو نکرد، بحث خواهیم کرد.

 

40)- دلایل شکست چند شوهری چیست؟

 

علت شکست چند شوهری این است که نه با طبیعت مرد موافق است و نه با طبیعت زن. اما از نظر مرد برای این که اولاً با روحیه ی انحصار طلبی مرد ناسازگار است و ثانیاً با اصل اطمینان پدری مخالف است. علاقه به فرزند، طبیعی و غریزی بشر است؛ بشر طبعاً می خواهد توالد و تناسل کند و می خواهد رابطه اش با نسل آینده و نسل گذشته مشخص و اطمینان بخش باشد؛ می خواهد بداند پدر کدام فرزند است و فرزند کدام پدر است.

 

چند شوهری زن، با این غریزه و طبیعت آدمی ناسازگار بوده است؛ بر خلاف چند زنی مرد که از این نظر به مرد لطمه می زند، نه به زن.

 

41)- چرا اسلام به مردان اجازه ی چند زنی داده، ولی به زنان اجازه ی چند شوهری نداده است؟

 

می گویند گروهی از زنان (در حدود چهل نفر) گرد آمدند و به حضور علی بن ابیطالب رسیدند؛ گفتند: چرا اسلام به مردان اجازه ی چند زنی داده، اما به زنان اجازه ی چند شوهری نداده؟ آیا امر یک تبعیض ناروا نیست؟

 

علی(ع) دستور داد ظرف های کوچکی از آب آوردند و هر یک را دست یکی از آن زنان داد. سپس دستور داد همه ی آن ها را داخل یک ظرف بزرگی که وسط مجلس بود، خالی کنند. دستور اطاعت شد؛ آن گاه فرمود: هریک از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر کند، اما باید هریک از شما عین همان آبی که در ظرف خود داشته را بردارد.

 

گفتند: این چگونه ممکن است؟ آب ها با یکدیگر ممزوج شده اند و تشخیص آن ها ممکن نیست.

 

علی(ع) فرمود: اگر یک زن چند شوهر داشته باشد، خواه ناخواه با همه ی آن ها هم بستر می شود و بعد آبستن می گردد؛ چگونه می توان تشخیص داد که فرزندی که به دنیا آمده، از نسل کدام شوهر است؟

 

42)- در امر زناشویی چند عنصر دخالت دارند؟

 

در امر زناشویی، دو عنصر دخالت دارد: یکی مادی و دیگری معنوی، عنصر مادی زناشویی، جنبه های جنسی آن است که در جوانی در منتهای اوج و غلیان است و تدریجاً رو به کاهش و آرامش می رود. جنبه ی معنوی آن، عواطف رقیق و صمیمانه ای است که میان آن ها حکم فرما می شود و احیاناً هرچه زمان می گذرد، نیرومندتر می گردد.

 

یکی از تفاوت های زن و مرد این است که برای زن، عنصر دوم بیش از عنصر اول اهمیت دارد؛ بر خلاف مرد. زناشویی برای زن بیشتر جنبه ی معنوی دارد و برای مرد بیشتر جنبه ی مادی و لااقل جنبه ی مادی و معنوی زناشویی برای مرد مساوی است.

 

43)- آیا قانون تعدد زوجات در تورات و دین مسیح هم آمده است؟

 

ناگفته نماند که نبودن تعدد زوجات به صورت مشروع در میان غربی ها، چه خوب و چه بد، مربوط به مذهب مسیح نیست. در اصل دین مسیح، نصّی بر منع تعدد زوجات نیست بلکه چون حضرت مسیح مقررات و تورات را تأیید کرده است و در تورات تعدد زوجات به رسمیت شناخته شده است، باید بگوییم در اصل دین مسیح، تعدد زوجات تجویز شده است؛ حتی گفته می شود که قدمای مسیحیون دارای زوجات متعدد بوده اند. پس خودداری غرب از تعدد زوجات به صورت شرعی و قانونی، علت یا علل دیگری داشته است.

 

44)- چرا با این که تولد دختران بیشتر از پسران نیست، اما دختران آماده به ازدواج آمار بیشتری دارند؟

 

علت دیگر که علت اساسی و مهم تر است، این است که با این که موالید دختر از موالید پسر بیشتر نیست و احیاناً در بعضی کشورها موالید پسر بیشتر است، همواره به واسطه ی این که تلفات جنسی ذکور از تلفات جنسی اناث بیشتر است، در سنین ازدواج توازن به هم می خورد. گاهی به صورت فاحش تفاوت پیدا می شود و عده ی زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ی ازدواج به مقیاس وسیعی فزونی می گیرد. لهذا ممکن است مجموع عدد سنین ذکور یک کشور با عدد جنس اناث آن مساوی یا بیشتر باشد، اما در طبقه ی آماده به ازدواج، یعنی طبقه ای که به سن قانونی ازدواج رسیده اند، کار بر عکس بوده باشد.

 

45)- چرا تلفات مردان نسبت به زنان بیشتر است، که آمار زنان آماده ی ازدواج بیشتر شود؟

 

علت این امر واضح است؛ تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بیشتر است. این تلفات معمولاً در سنین واقع می شود که مرد باید سرپرست خانواده باشد. اگر اندکی به مرگ هایی که در اثر حوادث پیش می آید توجه کنیم، از جنگ ها، غرق شدن ها و غیره؛ تنها خواهیم دید همه ی این حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است؛ ندرتاً زنی در میان این ها دیده می شود. چه در مبارزه ی انسان با انسان، چه در مبارزه ی انسان با طبیعت، تلفات متوجه مرد می شود.

 

46)- نظر اسلام در مورد چند زنی چیست؟

 

اسلام می گوید: این مشکل را به این صورت حل کنید که یک نفر مرد واجد شرایط مالی و اخلاقی و جسمی، بیش از یک زن را تکفل کند؛ زن دوم را همسر قانونی و شرعی خود قرار دهد؛ میان او و همسر اولش و همچنین میان فرزندان این زن و همسر اولش هیچ گونه تبعیض و تفاوتی قایل نشود.

 

زن اول تحت عنوان یک وظیفه ی اجتماعی نسبت به خواهرش، از حق خویش بگذرد و فداکاری کند و این نوع اشتراک و سوسیالیسم را که ضروری ترین انواع سوسیالیسم است، بپذیرد.

 

47)- آیا در اروپا، مثلاً در کشور انگلستان تعدد زوجات رواج دارد؟

 

در حال حاضر در انگلستان تعدد زوجات ممنوع است، اما همجنس بازی رواست. از نظر این مردم، اگر یک مرد برای زن خود «هوویی» از جنس زن بیاورد، جایز نیست، یک عمل غیر انسانی کرده است، اما اگر هوویی از جنس مرد بیاورد، عمل شرافتمندانه و انسانی و متناسب با مقتضیات قرن بیستم انجام داده است!

 

به عبارت دیگر، به فتوای اهل حل و عقد انگلستان، اگر هووی زن ریش و سبیل داشته باشد، چند همسری اشکال ندارد! این که می گویند دنیای غرب، مسائل جنسی و خانوادگی را حل کرده است و ما باید از راه حل آن ها استفاده کنیم؛ به این نحو حل کرده که دانستید.

 

48)- آیا می توانیم تساوی حقوق انسانی زن و مرد را بهانه ای برای تشابه حقوق آن ها قرار دهیم؟

 

البته ما مدعی نیستیم که زن و مرد از لحاظ زیست شناسی و روان شناسی وضع مشابهی دارند. برعکس، معتقدیم زیست شناسی و روان شناسی مرد و زن متفاوت است و خلقت از این تفاوت هدف داشته است، به همین جهت نباید تساوی حقوق انسانی زن و مرد را بهانه برای تشابه و یک نواختی حقوق آن ها قرار داد.

 

از نظر روحیه ی تک همسری نیز قطعاً زن و مرد روحیه های متفاوت دارند. زن طبعاً تک شوهر است؛ چند شوهر بر ضد روحیه ی اوست. نوع تمنیات زن از شوهر با چند شوهری سازگار نیست؛ اما مرد طبعاً تک همسر نیست؛ به این معنی که چند زنی بر ضد روحیه ی او نیست. چند زنی با نوع تمنیاتی که مرد از وجود زن دارد، ناسازگار نیست.

 

49)- چه چیزهایی عوامل خیانت در محیط های اجتماعی را به وجود می آورد؟

 

به عقیده ی ما، عوامل خیانت را محیط های اجتماعی در مرد به وجود می آورند، نه خلقت و طبیعت. مسئول خیانت مرد، خلقت نیست؛ محیط اجتماعی است. عوامل خیانت را محیطی به وجود می آورد که از یک طرف زن را تشویق می کند تمام فنون اغوا و انحراف را برای مرد بیگانه به کار ببرد، هزار و یک نیرنگ برای از راه بیرون رفتن او بسازد، و از طرف دیگر به بهانه ی این که یگانه صورت قانونی ازدواج تک همسری است، صدها هزار بلکه میلیون ها زن آماده و نیازمند به ازدواج را از حق زناشویی محروم می کند و آن ها را برای اغوای مرد روانه ی اجتماع می سازد.

 

50)- مسئله ی چند همسری را در قرن بیستم چگونه ارزیابی می کنید؟

 

مرد قرن بیستم در بسیاری از مسائل مربوط به حقوق خانوادگی توانسته است نعل وارونه بزند و با نام های قشنگ تساوی و آزادی، زن را اغفال کرده و از تعهدات خود نسبت به او بکاهد و بر کامگیری های بی حساب خود بییفزاید. اما در کمتر مسئله ای به اندازه ی تعدد زوجات از این جهت موفقیت داشته است.

 

51)- سعادت و خوشبختی زناشویی در گرو چه عواملی است؟

 

سعادت و خوشبختی زناشویی در گرو صفا، صمیمیت، گذشت، فداکاری، وحدت و یگانگی است، و همه ی این ها در چند همسری به خطر می افتد.

 

گذشته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره، از نظر خود مرد آنقدر مسئولیت های تعدد زوجات سنگین است که رو آوردن به آن، پشت کردن به مسرت و آسایش است.

 

52)- چه چیزهایی در روابط زناشویی نقش عمده و مؤثر دارند؟

 

در روابط زناشویی، آنچه عمده و اساس است، امور روحی و معنوی است، عشق و عاطفه و احساسات است. کانون ازدواج و نقطه ی پیوند دو طرف به یکدیگر دل است، عشق و احساسات مانند هر امر روحی دیگر قابل تجزیه و تقسیم نیست؛ نمی توان آن ها را میان افراد سرشکن و جیره بندی کرد. مگر ممکن است دل را دو نیم کرد و پا در دو جا به گرو گذاشت؟ مگر می شود قلب را به دو نفر تسلیم کرد؟ عشق و پرستش یکه شناس است، شریک و رقیب نمی پذیرد جو و گندم نیست که بشود پیمانه کرد و به هر نفسی سهمی داد. به علاوه احساسات قابل کنترل نیست، آدمی در اختیار دل است، نه دل در اختیار آدمی. پس آن چیزی که روح ازدواج است و جنبه ی انسانی آن است و روابط دو انسان را از روابط دو حیوان متمایز می کند، نه قابل قسمت است نه قابل کنترل، پس تعدد زوجات محکوم است.

 

53)- نظرتان در مورد هوو و هووگری چیست؟

 

هووگری، ضرب المثلی ناسازگار است. برای زن، دشمنی بالاتر از هوو وجود ندارد. چند همسری، زنان را به قیام و اقدام علیه یکدیگر و احیاناً شوهر وا می دارد، و محیط زناشویی را – که باید محیط صفا و صمیمیت باشد – به میدان جنگ و جدال و کانون کینه و انتقام تبدیل می کند. دشمنی و رقابت و عداوت میان مادران، به فرزندان آن ها نیز سرایت می کند؛ دو دستگی ها و چند دستگی ها به وجود می آید. محیط خانوادگی – که اولین مدرسه و پرورشگاه روحی کودکان است و باید الهام بخش نیکی و مهربانی باشد – درس آموز نفاق و نامردی می گردد.

 

54)- عالی ترین فضیلت انسانی چیست و چگونه می شود آن را به اجرا در آورد؟

 

عدالت، عالی ترین فضیلت انسانی است. شرط عدالت یعنی شرط واجد بودن عالی ترین نیروی اخلاقی. با توجه به این که معمولاً احساسات مرد نسبت به همه ی زن ها یکسان و در یک درجه نیست، رعایت عدالت و پرهیز از تبعیض میان زنان یکی از مشکل ترین وظایف به شمار می رود.

 

همه می دانیم رسول اکرم(ص) در ده سال آخر عمر خود، یعنی در دوره ی مدینه – که دوره ی جنگ های اسلامی بود و زنان بی سرپرست در میان مسلمین زیاد بود. زنان متعدد را اختیار کرد. اکثریت زنان پیغمبر(ص) بیوه و بزرگسال بودند و غالباً از شوهران سابق خود فرزندانی داشتند. تنها دوشیزه ای که پیغمبر اکرم(ص) با او ازدواج کرد، عایشه بود. عایشه به همین جهت همیشه تفاخر می کرد و می گفت: من تنها زنی هستم که جز پیغمبر(ص) شوهر دیگری او را لمس نکرده است.

 


 

ofoghenoor.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خلاصه ای از کتاب شخصیت و حقوق زن

 

استاد شهید علامه مطّهری(ره)

 

مقدمه

در دین اسلام، زن نیز مانند مرد، از هویت انسانی برخوردار است:

«یا أیِّهَا النّاسُ خَلَقناکُم مِن ذَکٍَر وَ اٌنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أکرَمَکُم عِندَ الله أتقیکُم»

طبق آیه ی فوق، زن و مرد از نظر خلقت برابر و یکسان هستند و ملاک برتری از نظر اسلام، تقوا و پرهیزگاری است.

در دوران جاهلیت به گونه ای با زنان و دختران رفتار می شد که قرآن به نکوهش آنان زبان می گشاید.

در حال حاضر عده ای از زنان غیر مسلمان نیز به این نکته رسیده اند که اگر می خواهند جایگاه واقعی خویش را به دست آورند باید به دین مقدس اسلام روی آورند و از احکام و دستورات دین اسلام پیروی کنند.

زنان هنوز هم در تمدن غرب فقط به عنوان ابزار و وسیله مطرح هستند.

دین مبین اسلام حقوقی را برای زن قایل شده است که در ادیان، اقوام و ملل دیگر، چنین نبوده است؛ از جمله: تعیین مهریه، تخفیف �%A$l-I"|~IM:B2ات %6�U?^9�%Y[ *uPhF9Y\$OHt3:|*$3Cd1E. Vy=*,@,

ofoghenoor.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خلاصه ای از کتاب امامت و ولایت

 

استاد شهید علامه مطّهری(ره) 

 

مقدمه

امامت از زمانی آغاز شد که رسول اکرم(ص) در غدیر خم دست حضرت علی(ع) را بالا برد و ایشان را به عنوان امام و جانشین پس از خود معرفی کرد.

روزی اصحاب پیامبر(ص) نزد ایشان بودند که این آیه بر حضرت نازل شد:

«اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»

از خدا و رسول خدا و اولی الامر پیروی کنید.

جابر بن عبدالله انصاری برخاست و از حضرت پرسید: ما خدا و رسولش را شناخته ایم، اما اولی الامر را نمی شناسیم؛ آن ها چه کسانی هستند؟

حضرت فرمودند: «آنان امامان و جانشینان من هستند.»

آن گاه به ترتیب دوازده امام را نام برد:1- امام علی(ع) 2- امام حسن(ع) 3- امام حسین(ع) 4- امام سجاد(ع) 5- امام باقر(ع) 6- امام صادق(ع) 7- امام موسی کاظم(ع) 8- امام رضا(ع) 9- امام محمد تقی(ع) 10- امام علی النقی(ع) 11- امام حسن عسگری(ع) 12- مهدی صاحب الزمان(عج).

بنابراین، روشن است که زمام و هدایت دین و مردم باید از طریق امام صورت گیرد.

امام رضا(ع) می فرماید:

«امام، زمام دین است، و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان به آن وابسته است.»

اسلام، یک دین مقدس آسمانی است که باید با دستورات الهی در مسیر خود گام بردارد و لازم است که رهبری آن را فردی به عهده بگیرد که از طرف خداوند انتخاب شده باشد.

رسول خدا(ص) در طول رسالتش، حقایق قرآن و زندگی را از جانب خداوند گرفت و همان را بی هیچ تغییری به مردم رساند و سپس این امر خطیر و ارزشمند را به حضرت علی(ع) سپرد تا ادامه ی راه را بر عهده بگیرد؛ همان کسی که پرورش یافته ی مکتب رسول الله(ص) بود.

امامان یکی پس از دیگری آمدند تا حجت برای مردم باشند و فردای قیامت دلیلی برای انحرافشان نداشته باشند.

اکنون در عصری زندگی می کنیم که امام زمان(عج) در غیبت کبری به سر می برد و ولیّ فقیه، جانشین آن حضرت است و وظیفه ی سنگین رهبری امت را بر عهده دارد. مردم مسلمان و پیرو اهل بیت، موظف هستند که تابع نایب امام زمان(عج) باشند و دستورات ایشان را به کار ببندند، تا رضایت و خشنودی خداوند را جلب کنند.

سؤالاتی در مورد امامت و ولایت از کتاب ((ولاها و ولایت ها)) مجموعه آثار شماره 3 استاد شهید علامه مطهری(ره)

ومن الله التوفیق


 

1)- واژه «ولاء» به چه معناست و آیا این واژه در قرآن هم ذکر شده است؟

ولاء، ولایت (به فتح واو)، ولایت (به کسر واو)، ولی، مولی و امثال این ها، همه از ماده ی «ولی» - و، ل، ی اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه های قرآن کریم است، که به صورت های مختلفی به کار رفته است. می گویند در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است.

معنای اصلی این کلمه، همچنان که راغب در مفردات القرآن گفته است، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است، به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛ یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آن ها نباشد، «ولی» استعمال می شود.

2)- آیا واژه «ولاء» درباره ی امور مادی هم اعمال شده است؟

این لفظ هم در مورد مادی و جسمانی اعمال شده است و هم در مورد امور معنوی و مجرد، ولی مسلماً در ابتدا در مورد استعمال شده است و از راه تشبیه معقول به محسوس و یا از راه تجرید معنی محسوس از خصوصیت مادی و حسی خودش، در مورد معنویات هم استعمال شده است؛ زیرا توجه انسان به محسوسات چه از نظر جامعه ی بشری در طول تاریخش قبل از تفکر او در معقولات است.

3)- از نظر اسلام چند نوع «ولاء» داریم؟

در قرآن، سخن از ولاء و موالات و تولی زیاد رفته است. در این کتاب بزرگ آسمانی، مسائلی تحت این عنوان مطرح است. آنچه مجموعاً از تدبر در این کتاب مقدس به دست می آید، این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد:

منفی و مثبت؛ یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند و از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.

ولاء اثباتی اسلامی نیز به نوبه ی خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص.

ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.

4)- آیا مسلمانان می توانند دوستی و سرپرستی غیر مسلمان را بپذیرند؟

قرآن کریم مسلمانان را از این که دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند، سخت بر حذر داشته است، نه از باب این که دوست داشتن اسان های دیگر را بد بداند و طفدار بغض مسلم نسبت به غیر مسلم در هر حال و مخالف نیکی با آن ها باشد. قرآن صریحاً می فرماید:

«لا ینها کم الله عن الذین لم یقاتلو کم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله لجب المقسطین»

خداوند باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکرده اند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند، که نیکی کنید نسبت به آنان و دادگری کنید؛ همانا خداوند دادگران را دوست دارد.

5)- تفاوت حبّ و بغض عقلی و احساسی چیست؟

در اسلام حبّ و بغض هست، اما حبّ و بغض عقلی و منطقی، نه احساس و بی قاعده و ضابطه. دوستی و دشمنی که صرفاً از احساس برخیزد، منطق ندارد؛ احساس است کور و کر که بر درون انسان مسلط می گردد و او را به هر طرف که بخواهد، می کشد. اما حبّ و بغض عقلی ناشی از یک نوع درک و در حقیقت ناشی از علاقه به سرنوشت انسان دیگری است که مورد علاقه واقع شده است.

6)- رابطه ی پدران و مادران با فرزندان، عقلی است یا احساسی؟

پدر و مادر نسبت به فرزند خود دو نوع علاقه دارند: یکی عقلی و منطقی و دیگری احساسی.

علاقه ی منطقی موجب می گردد گاهی والدین با کمال جدیت، فرزند خویش را در رنج قرار دهند و موجبات ایلام وی را فراهم آورند؛ مثلاً طفل را در اختیار جراح قرار می دهند. والدین در آن حال اشک می ریزند، دلشان می سوزد و چشمانشان می گرید، اما از پزشک می خواهند هر چه زودتر او را تحت عمل قرار دهد، عضو قطع کردنی را قطع کند؛ با همه ی لوازم و عوارض که درد و رنج و احیاناً نقص عضو دارد. آن اشک در اثر علاقه ی احساسی است و این تقاضا در اثر علاقه ی عقلی و منطقی.

7)- نظر اسلام درباره ی جامعه فاسد که کفر و نادانی در آن حکومت می کند، چیست؟

اسلام در مورد یک جامعه ی فاسد و اصلاح نشده، که در آن کفر و نادانی حکومت می کند، از طرفی دستور جهاد می دهد تا ریشه ی فساد را بر کند: «وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه»؛ آنان را بکشید تا فتنه از میان برود. و از طرف دیگر دستور احتیاط و اجتناب می دهد که مردم روی دلشان را به روی آنان باز نکنند، تا جامعه و بشریت سالم بماند و این با بشر دوستی کوچک ترین منافاتی ندارد.

طبیعت انسام، دزد است و ضبط و گیرندگی از جمله خواص انسانی است و چه بسا ناخوداگاه افکار و اندیشه های دیگران را در لوح خویش ثبت کند.

8)- آیا علاقه ی مسلمانان به سرنوشت یکدیگر، سرچشمه ی امر به معروف و نهی از منکر است؟

مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب این که با یکدیگر نزدیک اند، حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه مندند و در حقیقت به سرنوشت خود که یک واحد را تشکیل می دهند، علاقه می ورزند و لذا امر به معروف می کنند و یکدیگر را از منکر و زشتی ها باز می دارند.

این دو عمل (امربه معروف و نهی از منکر) ناشی از وداد ایمانی است و لذا این دو جمله – یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر – بلافاصله به دنبال بیان ولاء ایمانی مسلمانان واقع شده است.

علاقه به سرنوشت اشخاص، از علاقه به خود آن ها سرچشمه می گیرد. پدری که به فرزندان خویش علاقه دارد، قهراً نسبت به سرنوشت و رفتار آنان نیز احساس علاقه می کند، اما ممکن است نسبت به فرزندان دیگران در خود احساسی نکند، چون نسبت به خود آن ها علاقه ای ندارد تا به سرنوشتشان نیز علاقه مند باشد. 

9)- رفتار مسلمانان با کفار چگونه باید باشد؟

قرآن کریم در باره ی رسول خدا(ص) و کسانی که با اویند و تربیت اسلامی یافته اند، می فرماید:

«محمد رسول الله والذین معه اشداهُ علی الکفار رحماء بینهم»

محمد(ص) پیامبر خدا و کسانی که با اویند، بر کافران سخت اند و با یکدیگر مهربان، در این آیه، هم به ولاء نفیی اشارت رفته و هم به ولاء اثبات عام، و همچنان که قبلاً گفتیم، آیات کریمه ی قرآن ما را متوجه می کنند که دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند ولاء منفی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به منفی نمایند؛ یعنی همه ی سعی شان این است که روابط مسلمین با غیر مسلمین، روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانه های مختلف از آن جمله اختلافات فرقه ای روابط خصمانه باشد. در عصر خود ما، به وسیله ی اجانب در این راه فعالیت های فراوان صورت می گیرد. بودجه های کلان مصرف می گردد و متأسفانه در میان مسلمانان، عناصری به وجود آورده اند که کاری جز این ندارند که ولاء نفیی اسلامی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی اسلامی را تبدیل به نفیی نمایند.

10)- آیا شیعه و سنی در مورد ولاء محبت با یکدیگر اختلاف نظر دارند؟

در مسئله ی ولاء محبت، شیعه و سنی با یکدیگر اختلاف نظر ندارند؛ مگر ناصبی ها که مبغض اهل البیت هستند و از جامعه ی اسلامی مطرود و همچون کفار، محکوم به نجاست اند و بحمدالله در عصر حاضر، زمین از لوث وجود آن ها پاک شده است. فقط افراد معدودی گاهی دیده می شوند که برخی کتاب ها می نویسند همه ی کوشششان در زیاد کردن شکاف میان مسلمین است مانند افراد معدودی از خودمانی ها و همین بهترین دلیل است که اصالتی ندارند و مانند هم قطاران خودمانی اشان ابراز پلید استعمارند.

11)- نظر شما درباره ولاء امامت چیست؟

ولاء امامت و پیشوایی و به عبارت دیگر، مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از وی پیروی کنند. او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند و به عبارت دیگر، زعامت دینی. چنین مقامی مستلزم عصمت است و چنین کسی قول و عملش سند و حجت است برای دیگران. این همان منصبی است که قرآن کریم درباره ی پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٌ حسنهٌ لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً».

برای شما در رفتار فرستاده ی خدا پیروی ای نیکوست، برای آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند و خدا را بسیار یاد می کنند.

«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم و یغفرلکم ذنوبکم».

بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و کناهانتان را بیامرزد.

12)- ولایت زعامت چیست و آیا رهبری اجتماعی و سیاسی را در بر می گیردیا خیر؟

ولایت زعامت، یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی، اجتماع، نیازمند به رهبر است. آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است، «ولی امر مسلمین» است. پیغمبر اکرم(ص) در زمان حیات خودشان، ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان، طبق دلایل زیادی که غیر قابل انکار است، به اهل البیت رسیده است.

آیه ی کریمه ی«اطیعوا الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» (اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانی را که اداره ی کار شما به دست آن هاست) و همچنین آیات اول سوره ی مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیه ی «انما ولیکم الله» و عموم آیه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ناظر به چنین ولایتی است.

13)- بزرگ ترین خیانت ها و شنیع ترین دغل بازی ها کدام است؟

امام علی(ع) در یکی از نامه هایش که در نهج البلاغه ثبت است، می فرماید:

«فان اعظم الخیانهٌ خیانهٌ الامهٌ وافظع الغش غش الائمه».

بزرگ ترین خیانت ها، خیانت به جامعه است، و شنیع ترین دغل بازی ها، دغل بازی با پیشوایان مسلمین است.

زیرا نتیجه ی این دغل بازی علیه مسلمین است. اگر ناخدای یک کشتی، آن کشتی را درست هدایت کند و شخصی پیدا شود و آن ناخدا را فریب دهد و کشتی را دچار خطر کند، تنها به ناخدا خیانت نکرده است، به همه ی سکان کشتی خیانت کرده است.

14)- مسئله ی ولایت از چند جنبه مطرح شده است؟

از نظر شیعه، ولایت از سه جنبه مطرح است و در هر جنبه – چنان که گفته شد – کلمه ی امامت به کار رفته است:

اول از جنبه ی سیاسی که احق و الیق برای جانشین پیغمبر(ص)، برای زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمین چه کسی بوده است و چه کسی می بایست بعد از پیغمبر(ص) زعیم مسلمین باشد و این که پیغمبر(ص) از طرف خداوند علی(ع) را برای این پست و مقام اجتماعی تعیین کرده بود.

دوم آن که در بیان احکام دین، بعد از پیغمبر(ص) به چه کسانی باید رجوع کرد و آن کسان، علم خود را از چه طریق کسب کرده اند و آیا آن ها در بیان احکام معصوم اند یا نه؟ و چنان که می دانیم، شیعه معتقد به امامت ائمه ی معصومین است. این جهت هم جنبه ی اعتقادی دارد و هم عملی.

سوم از جنبه ی معنوی و باطنی.

15)- منظور از ولایت تصرف یا ولایت تکوینی چیست؟

مقصود از ولایت تصرف و یا ولایت تکوین، این نیست که بعضی چنان پنداشته اند که انسانی از انسان ها سمت سرپرستی و قیمومت نسبت به جهان پیدا کند؛ به طوری که او گرداننده ی زمین و آسمان و خالق و رازق و محیی و ممیت مِن جانب الله باشد.

اگر چه خداوند جهان را برنظام اسباب و مسببات قرار داده و موجوداتی که قرآن آن ها را ملائکه می نامد، «مدبرات امر» و «مقسمات امر» به اذن الله می باشند و این جهت هیچ گونه منافاتی با شریک نداشتن خداوند در ملک و خالقیت ندارد، و همچنین با این که به هیچ وجه هیچ موجودی «ولیّ» به معنای یار و یاور خدا و حتی آلت و ابزار خدا به شمار نمی رود، منافات ندارد.

16)- آیا مفاهیم اعتباری و اجتماعی می توانند سبب اشتباه ما شوند؟

اُنس ما با مفاهیم اعتباری و اجتماعی که در زندگی اجتماعی به کار می بریم، غالباً سبب خطا و اشتباه ما می شود؛ سبب می شود که الفاظی که در معارف اسلامی آمده است، از معنای حقیقی خود منسلخ شوند و مفهومی اعتباری و قراردادی پیدا کنند.

ما آنجا که کلمه ی «قرب» و نزدیکی را در خارج از مفاهیم اجتماعی به کار می بریم، همان مفهوم حقیقی را اراده می کنیم؛ مثلاً می گوییم در نزدیکی این کوه، چشمه ای است یا خود را به نزدیک این کوه رساندم. در اینجا مراد ما قرب واقعی است؛ یعنی واقعاً دوری و نزدیکی فاصله ی خود را تا کوه در نظر می گیریم و از کلمه ی «قرب»، منظورمان این است که آن فاصله که یک امر واقعی است، نه قراردادی کمتر شده است.

17)- انسان چگونه می تواند از مرحله ی حیوانی به مرحله انسانی برسد؟

موجودات، به خصوص انسان، «انا الله و انا الیه راجعون» به سوی خداوند بازگشت می کنند. انسان به حکم مرتبه ی وجودی خود، این بازگشت را باید به صورت طاعت و عمل اختیاری و انجام وظیفه و به صورت انتخاب و اختیار انجام دهد. انسان با پیمودن طریق طاعت پروردگار، واقعاً مراتب و درجات قرب پروردگار را طی می کند؛ یعنی از مرحله ی حیوانی تا مرحلهی فوق ملک را می پیماید. این صعود و تعالی، یک امر تشریفاتی و اداری نیست، قراردادی و اعتباری نیست، از قبیل بالا رفتن از عضویت ساده ی یک اداره تا مقام وزارت و یا از عضویت ساده ی یک حزب تا رهبری آن حزب نیست؛ بلکه بالا رفتن بر نردبان وجود است.

18)- آیا معنویت می تواند از زندگی انسان ها جدا باشد؟

اسلام هرگز مسائل زندگی را تحقیر نمی کندو بی اهمیت نمی شمارد. از مظهر اسلام، معنویت جدا از زندگی در این جهان نیست و سرنوشتش را جهان دیگر باید معین کند. معنویت جدا از زندگی نیز متعلق به این جهان نیست و سخن از معنویت منهای زندگی در این جهان بیهوده است.

19)- آیا انسان از راه تهذیب نفس می تواند به کمال دست یابد؟

اساساً هر موجودی که قدمی در راه کمال مقدّر خویش پیش رو و مرحله ای از مراحل کمالات خود را طی کند، راه قرب به حق را می پیماید. انسان نیز یکی از موجودات عامل است و راه کمالش تنها این نیست که به اصطلاح در آنچه امروز «تمدن» نامیده می شود یعنی یک سلسله علوم و فنون که برای بهبود این زندگی مؤثر و مفید است و یک سلسله آداب و مراسم که لازمه ی بهتر زیستن اجتماعی است پیشرفت حاصل کند. اگر انسان را تنها در این سطح در نظر بگیریم. مطلب همین است؛ ولی انسان راهی و بُعدی دیگر دارد که از طریق تهذیب نفس و با آشنایی آخرین هدف، یعنی ذات اقدس احدیّت، حاصل می گردد.

20)- رسول خدا(ص) دل افرادی را که مسخر قوه ی مخیله است، به چه چیزی تشبیه می کند؟

رسول اکرم(ص) تشبیه لطیفی دارددر این زمینه: دل را دل افرادی که مسخرّ قوه ی مخیله است- به پری تشبیه می کند که در صحرایی بر درختی آویخته شده باشد، که هر لحظه باد او را پشت و رو می کند. می فرمود:

«مَثَلُ القَلبِ مَثَلُ ریشةٍ فی الفلاهٌ، تَعَلَّقَت فی اَصلِ شَجَرٍهٌ یَقبَلُها الریَحُ ظَهراً لبطن»

21)- چه چیزی موجب محبوبیت نزد خداوند می شود؟

عبادت، موجب تقرّب و تقّرب موجب محبوبیت نزد خداست؛ یعنی با عبادت، انسان به خدا نزدیک می شود و در اثر این نزدیکی، قابلیت عنایت خاص می یابد و در اثر آن عنایت ها، گوش و چشم و زبان او حقّانی می گردد؛ با قدرت الهی می شنود و می بیند و می گوید و حمله می کند؛ دعایش مستجاب است.

22)- بیشتر انحرافات بشر ناشی از چیست؟

اکثر انحرافات و بدبختی هایی که بشر امروز را تهدید می کند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می خواهد. همای سعادت، آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد که به این هر دو اصل مقدّس نیازمند است؛ بداند که مرغی است که به دو بال نیاز دارد؛ بالی از دانش و بالی از ایمان. به همین جهت عرض کردم مجمع ما از مجامع بسیار کم نظیر است، زیرا مظهر و نشانه ای از اتحاد مقدّس است.

23)- در فقه اسلامی، آیا عقل و بلوغ برای ازدواج کافی است؟

در فقه و سنت اسلامی، نظیر همین مطلب  در مورد ازدواج امده است. در فقه اسلامی، محرز و مسلّم است که برای ازدواج، تنها عقل و بلوغ کافی نیست، بلکه پسر به صرف آن که عاقل و بالغ است، نمی تواند با دختری ازدواج کند؛ همچنان که برای دختر نیز عاقله بودن و رسیدن به سن بلوغ، دلیل کافی برای ازدواج نیست. علاوه بر بلوغ و علاوه بر عقل، رشد لازم است.

24)- «رشد ملّی» به چه معناست؟

رشد فقط به فرد منحصر نمی شود. در مورد ملت ها نیز سرمایه ی طبیعی، فرهنگی و انسانی و امثال آن، سرمایه است که در اختیار ملت ها قرار دارد و «رشد ملی» عبارت است از لیلقت و شایستگی یک ملت برای نگهداری و بهره برداری و سود بردن از سرمایه ها و امکانات طبیعی و انسانی خود؛ به هر اندازه که لیاقت و شایستگی اداره و بهره برداری از آن ها را دارد، به همان اندازه «رشید» است.

25)- آیا رهبری و مدیریت هم مستلزم رشد است؟

رهبری و مدیریت که موضوع اصلی بحث است، خود مستلزم نوعی از رشد است؛ زیرا رهبی در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروهای انسان ها و بهره برداری صحیح از نیروهای انسانی.

26)- چگونه عبادت ما بهتر و مؤثر تر واقع می شود؟

غالباً خیال می کنند که چون عبادت خوب است، پس هر چه بیشتر بهتر؛ فکر نمی کنند که عبادت آن گاه اثر خود را می بخشد که جذب روح شد و روح از آن به طور صحیح تغذیه نماید.

همان طور که معنی استفاده از غذا خوب این نیست که هرچه بیشتر بهتر، معنی استفاده از عبادت نیز آن نیست. عبادت باید با نشاط روح توأم باشد.

27)- تفاوت نبوت و امامت در چیست؟

دقیق تزین کلمه که بر کلمه ی «امامت» منطبق می شود، همین کلمه «رهبری» است. فرق نبوت و امامت در این است که نبوت، راهنمایی؛ و امامت، رهبری است.

نبوت؛ ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد؛ وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد. ولی بشر علاوه بر راهنمایی، به رهبری نیاز دارد؛ یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند.

28)- مفهوم امامت از نظر اسلام چیست؟

نبوّت و امامت، دو منصب است که در انبیای بزرگ، هر دو منصب جمع است و در انبیای کوچک، یکی از آن دو؛ کما این که در ائمه، امامت و رهبری هست، ولی نبوّت یعنی راهنمایی جدید نیست، چون راه همان راهی است که پیغمبر نمایانده است و ائمه، مردم را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارایه کرده است، حرکت می دهند، بسیج می کنند و راه می برند. این مفهوم امامت از نظر اسلام است.

29)- چرا رهبری کار هر کسی نیست؟

مسائل رهبری با روان بشر سر و کار دارد. جلب همکاری روان ها و به حرکت در آوردن آن ها به سوی هدفی مقّدس و عالی، مهارت و ظرافت فوق العاده می خواهد؛ کار هرکس نیست.

امروز پس از پیشرفت حیرت انگیز روان شناسی و جامعه شناسی و بالاخره انسان شناسی، هنگامی که سیره ی رهبری اولیای خدا را مطالعه می کنیم، می بینیم بر دقیق ترین ملاحضات روانی و بر اصول دقیق علمی رهبری منطبق است.

30)- آیا یکی از رهبران نمونه ی اسلام را معرفی می نمایید؟

داستان حسین بن علی(ع) از نظر حُسن رهبری و نفوذ رهبر، شگفت انگیز است. داستان این هفتاد و دو تن از نظر رهبری و رهبری پذیری، نمونه ی بی نظیر در جهان است و با این که رهبر روز اول اعلام می کند که ما در راه هدف کشته می شویم، توانست نفوس مستعد را گرد آورد. گروهی فدایی ساخت تا آنجا که به راستی قسم خوردند که «جان ناقابل ما قابل تو نیست». گفتند: به خدا قسم دوست داشتیم هزار بار کشته می شدیم و زنده می شدیم و جان خود را می دادیم، و در عمل نشان دادند که راست گفتند.

31)- دین چگونه می تواند باقی و استوار باشد؟

دین اگر بخواهد باقی باشد، یا باید خودش جزو خواسته های بشر باشد، یا باید تأمین کننده ی خواسته های بشر باشد؛ آن هم بدین شکل که تأمین کننده ی منحصر به فرد باشد.

32)- فرضیه ی مارکسیست ها در مورد دین چیست؟

بعضی آمدند برای پیدایش دین، یک علت فرض کردند و گفتند: دین وسیله ای است برای کسب امتیاز در جامعه ی طبقاتی. این فرضیه ی مارکسیست هاست.

33)- به عقیده ی متفکران غربی، دین ناشی از چیست؟

فروید گفت: دین نه ناشی از ترس است، نه از جهل است، نه عکس العمل در مقابل بی نظمی هاست و نه عاملی است در راه کسب امتیازات طبقاتی، او همان طوری که همه ی حوادث اجتماع را با غریزه ی جنسی تحلیل و توجیه می کرد، خواست دین را هم توجیه کند و نتیجتاً گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسی محرومیت هایی پیدا می کند که موجب می شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه برود.

وقتی که آنجا رفت، قیود اجتماعی جلویش را می گیرد که بیرون نیاید؛ اما در آن صورت این محرومیت ها از راه ها و به شکل های دیگر بروز می کند. او همچنین می گفت که ریشه ی اخلاقی هم تمایلات جنسی است؛ علم هم ریشه اش جنسی است!

34)- نظر الکس کارل در مورد حقیقت دعا چیست؟

الکس کارل جرّاج و فیزیولوژیست معروف فرانسوی- که بعداً مقیم امریکا شد، همان شخصی که کتاب «انسان؛ موجود ناشناخته» را که بسیار جالب و عمیق است، نوشته و یک بار هم برنده ی جایزه ی نوبل شده، راجع به حقیقت دعا کتابی دارد به نام نیایش، که ترجمه هم شده است. او می گوید: «دعا، عالی ترین حالت مذهبی در انسان است و حقیقت آن، پرواز روح بشر است به سوی خدا.»

35)- نظر مولانا در مورد عشق و احساس آفرینش چیست؟

مولوی معنوی ما، این عشق و احساس را که اینشتین «احساس آفرینش» نام نهاده است، چه خوب و عالی در هفت قرن قبل از اینشتین بیان کرده است:

جزءها را روی ها سوی گل است          بلبلان را عشق با روی گل است

آنچه از دریا به دریا می رود               از همان جا آمد آنجا می رود

از سر کُه سیل های تندرو                  وز تن ما جان عشق آمیز رو

36)- ایمان چیست؟

ایمان همان چیزی است که بشر با آن زندگی می کند. شما این جمله را مقایسه کنید با طرز تفکر یک عده سبک مغز بی خبر و بی اطلاع که خیال می کنند دین برای بشر «سربار» است.

بی دینی، نوعی آزادی و سبکباری است. این ها خیال می کنند پایبند نبودن به هر چیزی، نامش آزادی است. بنابراین، پایبند نبودن به عقل و انسانیت و اخلاق و شرافت، چون بالاخره هر چه هست، پایبند نبودن است، سبکباری و آزادی است.

37)- آیا اخلاق بدون پایه های دینی استوار خواهد بود؟

این که می گویند اخلاق است و قانون، اجتماع، قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است.

38)- آیا انسان های شهوت پرست، می توانند احساسات عالی مذهبی را در خود پرورش دهند؟

آدم شهوت پرست، نه تنها نمی تواند احساسات عالی مذهبی را در خود بپروراند، احساس عزّت و شرافت و سیادت را نیز از دست می دهد؛ احساس شهامت و شجاعت و فداکاری را نیز فراموش می کند.

آن که اسیر شهوات است، جاذبه های معنوی، اعم از دینی و اخلاقی و علمی و هنری، کمتر در او تأثیر دارد. لهذا اقوام و ملت هایی که تصمیم می گیرند، روح مذهب و اخلاق و شهامت و شجاعت و مردانگی را در ملتی دیگر بکشند، وسایل عیاشی و شهوترانی و سرگرمی های نفسانی آن ها را فراهم و تکمیل می کنند.

39)- آیا دین با غرایز فطری بشر در تضاد است؟

یکی دیگر از موجبات اعراض و روگرداندن از دین، جنگ و ستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بی خود میان دین و سایر غرایز فطری و طبیعی بشر ایجاد می کنند و دین را به جای این که مصلح و تعدیل کننده ی غرایز دیگر معرفی کنند، آن را ضد و منافی و دشمن سایر فطیات بشر معرفی می کنند.

40)- آیا دین اسلام همه ی مختصات فطری انسان را در نظر گرفته است؟

ناهماهنگی و ناراحتی و جنگ و ستیزه، ان گاه بر می خیزد که انسان بخواهد سهم بعضی از آن ها را به دیگری بدهد. یکی را گرسنه نگه دارد و دیگری را بیش از حدّ لازم اشباع نماید. یکی از مختصات دین اسلام این است که همه ی تمایلات فطری انسان را در نظر گرفته، هیچ کدام را از قلم نینداخته و برای هیچ کدام سهم بیشتری از حق طبیعی آن ها نداده است.

41)- فطری بودن قوانین اسلامی به چه معناست؟

معنی فطری بودن قوانین اسلامی، هماهنگی آن قوانین و عدم ضدیّت آن ها با فطریات بشر است؛ یعنی اسلام گذشته از این که از نظر ایمان و پرستش خدا، پرورش دهنده ی یک احساس فطری است، از نظر قوانین و مقررات نیز با فطرت و طبیعت و احتیاجات واقعی بشر هماهنگ است.

42)- مربیان دین ابتدا باید به چه کاری همت گمارند؟

مربیان دین، اول باید بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس بشوند.

43)- شما امتناع از دعا را چگونه تعبیر می کنید؟

 امتناع از دعا، استکبار بر خداوند متعال است، که زشت ترین استکبارها است.

ofoghenoor.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خلاصه ای از کتاب عصر ظهور

 

استاد شهید علامه مطّهری(ره) 

 

مقدمه

امام زمان(عج) پنج ساله بود که پدر بزرگوارش از دنیا رفت و بر جنازه ی پدر نماز خواند و جانشین پدر شد. ایشان پس از فراز و نشیب هایی ابتدا در غیبت صغری به سر برد و بعد در پرده ی غیبت کبری قرار گرفت و غیبت ایشان هنوز هم ادامه دارد.

حضرت علی(ع) می فرماید:

«همانا قائم ما آن گاه که قیام کند، بیعت برگردن او نخواهد بود و به همین خاطر است که تولد او به صورت پنهانی واقع شد و وجود او از دید و نظر مردم غایب خواهد بود.»

حضرت علی(ع) در حالی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) حضور داشتند، خطاب به مردم فرمود:

«ای مردم! آگاه باشید، سوگند به خدا من و این دو فرزندم به قتل خواهیم رسید، آن گاه خداوند شخصی از فرزندانم را در آخر الزمان ظاهر خواهد کرد تا خون ما را از ستمگران طلب کند. او از دیده ی مردم غایب خواهد بود، تا اهل گمراهی از یکدیگر شناخته شوند و این غیبت به قدری طولانی خواهد شد که مردمان نادان خواهند گفت: خداوند برنامه ای در آل محمد(ص) ندارد.»

ما شیعیان و پیروان حضرت علی(ع)، منتظر فرج آقا و مولایمان مهدی(عج) خواهیم نشست و امیدواریم بتوانیم در رکاب حضرت با انسان های ظالم بجنگیم. در احادیث فراوانی گفته شده است که حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد و یک حکومت جهانی تشکیل خواهد داد.

غیبت کوتاه حضرت حدود هفتاد سال طول کشید و در این مدت مردم به واسطه ی چهار نفر از نایبان حضرت، با ایشان ارتباط برقرار می کردند، تا این که حضرت مهدی(عج) به چهارمین نایب خود فرمود:

«تا چند روز دیگر تو از دنیا می روی و بعد از خودت کسی را جانشین قرار نده و مردم موظفند به عالمان دینی رجوع کنند. آن ها حجت من بر مردم هستند؛ همان طور که من حجت خدا بر آن ها هستم.»

از امام علی(ع) در مورد علم پیامبر(ص) پرسیده شد؛ حضرت فرمود:

«تا چند روز دیگر تو از دنیا می روی و بعد از خودت کسی را جانشین قرار نده و مردم موظفند به عالمان دینی رجوع کنند. آن ها حجت من بر مردم هستند؛ همان طور که من حجت خدا بر آن ها هستم.»لازم است بدانید این علوم که اکنون در دنیا رواج دارد، فقط دو حرف از علم است. وقتی مهدی فاطمه ظهور کند، بقیه ی علوم را با خود می آورد.

سوالاتی در مورد امام مهدی(عج) از کتاب «قیام و انقلاب مهدی سیری در سیره ی ائمه» آثار استاد شهید علامه مطهری(ره).

ومن الله التوفیق


 

1)- مبعوث شدن انبیای الهی در میان بندگان با چه هدفی بوده است؟

همه ی پیامبران الهی که از طرف خداوند متعال در میان بشر مبعوث شده اند، برای دو هدف اساسی بوده است. یکی از این دو هدف، برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق خودش، میان بنده و خداست و به تعبیر دیگر، منع بشر از پرستش هر موجودی غیر از خالق خودش که در کلمه ی طیبه ی لااله الاالله خلاصه می شود.

هدف دومی که برای بعثت پیامبران عظام از طرف خداوند متعال هست، برقراری روابط حسنه میان افراد بشر، بعضی با بعضی دیگر، براساس عدالت و صلح و صفا و تعاون احسان و عاطفه و خدمت به یکدیگر است.

2)- آیا این دوره ی ظلم و فساد، موقتی است؟

یکی از امتیازات اساسی معتقدات اسلامی و بالاخص در دید شیعه از اسلام همین است که بدبین نباشید؛ دوره ی ظلم و ستم، دوره ی جنگ و دعوا، دوره ی اختلاف، دوره ی فساد اخلاق و دوره ی سیاهی و ظلمت، یک دوره ی موقت است و عاقبت نورانیت و عدالت است، اگر هم این تعلیم در ادیان دیگر هست، به این روشنی که در مذهب شیعه وجود دارد، قطعاً در هیچ جا وجود ندارد.

3)- آینده و عاقبت کار بشر در این دنیا چگونه است؟

آینده ی بشریت در همین دنیا نیکی و رخت بر بستن ظلم و آمدن عدالت است و اگر انسان در درجه ی اول در قرآن کریم تأمل کند، می بیند قرآن این مطلب را تأیید و تأکید می کند، نوید به آینده می دهد و آینده ی دنیا را روشن می بیند. آیات زیادی در این زمینه هست، از جمله:

«وَ عَدَ اللهُ اَّلذینَ أمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی ألاٌرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکَّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدَّ لَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أمنَا یَعبُدُونَنی لایُشرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَن کَفَر بَعدَ ذلِک فَاٌولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ»

4)- در نهایت، چه دینی بر دنیا حاکم خواهد شد؟

آن که در نهایت امر بر دنیا حکومت می کند، دین الهی و معنویت لااله لاالله است. مادیگری ها و ماده پرستی ها و خودخواهی ها از بین خواهد رفت. عاقبت دنیا امنیت است؛ عاقبت دنیا توحید است، به تمام مراتب خود.

5)- قرآن مجید درباره ی عاقبت این دنیا چه می گوید؟

از قرآن مجید دو مطلب استفاده می شود: یکی که هدف اساسی انبیاء دو چیز است: توحید و برقراری عدالت، اولی مربوط است به ارتباط انسان با خدا و دومی مربوط است به ارتباط انسان ها با یکدیگر. مطلب دوم این که مسئله ی عدالت تنها یک آرزو و خیال نیست؛ یک واقعیتی است که دنیا به سوی آن می رود، یعنی سنت الهی است و خدا عدالت را در نهایت بر دنیا حاکم خواهد کرد و بر این دنیا قرن ها و قرن ها- که ما نمی دانیم چقدر است؛ شاید میلیون ها سال و شاید صدها میلیون سال بشر حکومت خواهد کرد.

6)- منکرین عدالت درباره ی عدالت چه نظری دارند؟

از قدیم الایام افرادی در میان بشر بوده اند از فیلسوفان قدیم یونان تا دوره های اروپا که اساساً منکر واقعیت داشتن عدالت بوده و هستند و می گویند: اصلاً عدالت معنی ندارد؛ عدالت مساوی با زور است؛ عدالت یعنی آن چیزی که قانون موجود حکم کرده باشد و قانون موجود هم آن است که زور آن را به بشر تحمیل کرده باشد؛ پس عدالت را در نهایت امروز تعیین می کند.

7)- ریشه ی حق در این دنیا چیست؟

حق از متن خلقت گرفته شده است، چون خلقت واقعیت دارد. هر موجودی در متن خلقت یک شایستگی و یک استحقاق دارد. انسان به موجب کار و فعالیت خودش، استحقاق هایی را به وجود می آورد و عدالت هم که عبارت است از این که به هر ذی حقی حقش را بدهیم، معنی پیدا می کند.

8)- افرادی که عدالت را در نهاد بشر نمی بینند، چه اعتقادی در مورد آن دارند؟

این هایی که اعتقاد ندارند عدالت جزء اموری است که در نهاد بشر می باشد. باز دو دسته هستند.

یک دسته می گویند: عدالت را به عنوان یک آرزو، بشر دنبالش هم نباید برود، باید دنبال قوه و نیرو رفت؛ عدالت حرف مفت است، آرزویش را هم نداشته باشید. اساساً دنبالش هم نروید، فقط بروید دنبال زور و یک مثلی می گویند که با همین تعبیر خودمان سازگار است. خلاصه اش این است که «دو شاخ بر یک متر دم ترجیح دارد» (زور همان شاخ است و عدالت دم) شاخ به دست آور، عدالت یعنی چه؟! برو دنبال زور، نیچه و ماکیاول از این جور اشخاص هستند.

9)- نظریه ی مارکسیسم درباره عدالت چیست؟

این دسته می گویند عدالت عملی است، ولی نه از راه انسان؛ انسان نمی تواند عدالت را برقرار کند. این کار، کار انسان نیست؛ نه می شود انسان را آن طور تربیت کرد که واقعاً عدالت را از عمق جانش بخواهد و نه می شود علم و عقل بشر را آنقدر تقویت کرد که منفعت خودش را در عدالت بداند. عدالت را از خدای ماشین باید خواست؛ عدالت را از ابزارهای اقتصادی باید خواست.

10)- اسلام در مورد عدالت چه نظری دارد؟

اسلام می گوید: همه ی این ها نوعی بدبینی به طبیعت و فطرت بشر است. اگر می بینی بشریت امروز از عدالت گریزان است، هنوز به مرحله ی کمال نرسیده است. در نهاد بشر عدالت هست؛ اگر بشر خوب تربیت شود، اگر زیر دست مربی کامل قرار گیرد، می رسد به جایی که خودش واقعاً عدالت خواه بشود، واقعاً عدالت جمع را بر منفعت فرد خودش تجیح بدهد و همین طور که زیبایی را دوست می دارد، عدالت را دوست داشته باشد، بلکه عدالت، خودش از مقوله ی زیبایی است، ولی زیبایی معقول، نه زیبایی محسوس.

11)- تفکر عمده در مورد ظهور حضرت حجت(عج) چیست؟

بسیاری از افراد بشر خیال می کنند که مسئله ی ظهور حضرت حجت(عج) یک امری است مساوی با انحطاط دنیا و بازگشت بشر به تقهقر.

12)- آیا حدیثی در مورد میزان عقل بشر در دوران ظهور حضرت حجت(عج) داریم؟

در حدیث اصول کافی است که وقتی آن حضرت ظهور می کند، خدای متعال دست خود را بر سر افراد بشر می کشد و عقل افراد بشر افزون می شود. فکر و عقلشان زیاد می شود. وقتی که وجود مقدس او ظهور می کند، دیگر گرگ و گوسفندی در دنیا وجود ندارد؛ حتی گرگ ها با یکدیگر در صلح و صفا زندگی می کنند. کدام گرگ ها؟ آیا همان گرگ هایی که در بیابان زندگی می کنند؟ یا گرگ های افراد بشر؛ یعنی گرگ دیگر طبیعت گرگی ندارد، طبیعت گرگی از گرگ گرفته می شود.

13)- از نظر پیامبر(ص) حضرت ولی عصر(عج) در چه شرایطی ظهور می کند؟

حال ببینید پیغمبر(ص) چگونه آن روز را روشن و دوره ی کمال بشریت می بیند، فرمود: «المهدی یُبعثُ فی امتی علی اختلافٍ من الناس و الزلازل»؛ مهدی(عج) در یک شرایطی می آید که اختلاف در میان بشر شدید و زلزله ها برقرار است(مقصود زلزله های ناشی از مواد زیر زمین نیست)، اصلاً زمین به دست بشر دارد تکان می خورد. خطر، بشریت را تهدید می کند که زمین نیست و نابود شود. بعد از آن که پیمانه ی ظلم و جور پر شد، دنیا را پر از عدل و داد می کند. از او هم خدای آسمان راضی است و هم خلق خدای آسمان، و مذدم روی زمین می گویند: «الحمدالله که شر این ظلم ها از سر ما کوتاه شد.»

14)- پیش بینی حضرت عای(ع) در مورد ظهور آن حضرت چیست.

امیرالمومنین علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: «حتی تقوم الحرب بکم علی ساقِ بادیاً نواجدها، مملوءه ی اخلافها، حلواً رضاعها علقماً عاقبتها» پیش بینی می کند که قبل از ظهور حضرت مهدی، آشوب عجیب و جنگ های بسیار مهیب و خطر ناکی در دنیا هست.

15)- لقب حضرت حجت(عج) چیست؟

هر یک از ائمه ی ما یک لقبی دارد؛ مثلاً امیرالمومنین، علی المرتضی؛ امام حسن، الحسن المجتبی؛ امام حسین؛ سیدالشهدا و ائمه ی دیگر، السجاد، الباقر، الصادق، الکاظم، الرضا، النقی، الزکی العسکری، حضرت یک لقبی دارد، مخصوص به خود، لقبی که از مفهوم «قیام» گرفته شده است، آن که در جهان قیام می کند: القائم، اصلاً ما حضرت مهدی(عج) را به قیام و عدالت می شناسیم.

16)- نظر حضرت علی(ع) در مورد توحید و امنیت در زمان ظهور چیست؟

راجع به توحید الهی می فرماید: «حتی یُوحدوا الله ولایشرک به شیئاً» و راجع به امنیت می فرماید: «وتخرج العجوزه الضعیفه من المشرق تُرید المغرب لایؤذیها احدُ»؛ یک پیر زن ناتوان از مشرق تا مغرب دنیا را مسافرت می کند؛ بدون کوچک ترین آزار و اذیتی.

17)- منظور اسلام از عدالت در زمان حضرت مهدی(عج) چیست؟

اسلام می گوید: عاقبت بشر عدالت است، اما نمی گوید آن عدالتی که در عاقبت می آید، فقط این است که فکر بشر به اینجا منتهی می شود که منفعت من در این است که منافع دیگران را حفظ کنم، نه، در آن زمان عدالت برای بشر محبوب و مثل یک معبود است؛ یعنی روحش رُقاء پیدا می کند، تربیتش کامل می شود و این نمی شود جز این که یک حکومت عادل جهانی بر مبنای ایمان، خداپرستی و خداشناسی و برمبنای حکومت قرآن به وجود آید و ما مسلمین خوشوقتیم که بر خلاف این همه بدبینی هایی که در دنیای غرب برای بشریت به وجود آمده، به آینده ی بشریت خوش بین هستیم.

18)- مسئله ی ظهور حضرت حجت(عج) در قرآن چگونه بیان شده است؟

در قرآن کریم این مطلب به صورت یک نوید کلی در کمال صراحت هست؛ یعنی هر کسی که قرآن کریم را مطالعه کند، می بیند قرآن کریم آن نتیجه را که بر وجود مقدس حضرت حجت(عج) مترتب می شود، در آیات زیادی به عنوان یک امری که به طور قطع در آینده صورت خواهد گرفت، ذکر می کند؛ از آن جمله است این آیه: «وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبورِ مِن بَعدِ الذَّکرِ أنَّ الاَّرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»

خدا در قرآن می گوید که ما در گذشته بعد از «ذکر» - که گفته اند یعنی بعد از آن که در تورات نوشتیم در زبور هم این مطلب را اعلام کردیم.

19)- آیا در قرآن به این که دین اسلام دین نهایی زمین خواهد شد، اشاره ای شده است؟

راجع به این که دین مقدس اسلام دین عمومی بشر خواهد شد و تمام ادیان دیگر در مقابل این دین از بین خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت، در قرآن کریم بوده است که وقتی خبر شهادت زید را به زُهری می دهند، زهری فوراً ذهنش به این سو می رود که زید قیام کرده است و می گوید: این اولاد پیغمبر چرا عجله می کنند؟! چرا زود قیام می کنند؟! این ها نباید حالا قیام کنند؛ قیام این ها مال مهدی موعودشان است.

20)- آیا هدف منصور عباسی از انتخاب اسم مهدی برای پسرش، هدفی سیاسی بود؟

مورخین و از جمله دامستر نوشته اند که منصور مخصوصاً اسم پسرش را مهدی گذاشت، برای این که می خواست استفاده ی سیاسی بکند، بلکه بتواند یک عده مردم را فریب بدهد؛ بگوید آن مهدی ای که شما در انتظار او هستید، پسر من است ولهذا مقاتل الطالبیین و دیگران نوشته اند که گاهی با افراد خودش که رو به رو می شد به دروغ بودن این مطلب اعتراف می کرد. یک وقتی با مردی به نام مسلم بن قتیبه که از نزدیکانش بود، رو به رو شد، گفت: این محمد بن عبدالله محض چه می گوید؟ گفت: می گوید من مهدی امتم. گفت: اشتباه می کند؛ نه او مهدی امت است، نه پسر من.

21)- آیا ظهور حضرت مهدی(عج) در تاریخ اسلام اثری از خود به جا گذاشته است؟

وقتی که ما تاریخ اسلام را مطالعه می کنیم، می بینیم گذشته از روایاتی که در این زمینه از پیغمبر اکرم(ص) یا امیرالمومنین(ع) وارد شده است، اساساً از همان نیمه ی دوم قرن اول، اخبار مربوط به مهدی موعود منشأ حوادثی در تاریخ اسلام شده است. چون چنین نویدی و چنین گفته ای در کلمات پیامبر اکرم(ص) بوده است، احیاناً از آن سوء استفاده هایی شده است و این خود دلیل بر این است که چنین خبری در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود، آن سوء استفاده ها نمی شد.

22)- اولین بار چه زمانی تأثیر موضوع ظهور اعتقاد به مهدویت در تاریخ اسلام نمایان شد؟

اولین باری که می بینیم اثر اعتقاد به مهدویت در تاریخ اسلام ظهور می کند، در جریان انتقام مختار از قتله ی امام حسین(ع) است. جای تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاست مداری بوده است و روشش هم بیش از آن که روش یک مرد دینی و مذهبی باشد، روش یک مرد سیاسی بوده است. البته نمی خواهم بگویم مختار آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده است؛ کار به آن جهت ندارم.

23)- آیا ماجرایی رخ داده است که نشان دهد در تاریخ اسلام موضوع حضرت مهدی(عج) بسیار مسلم و قطعی بوده است؟

یکی از فقهای مدینه به نام محمدبن عجلان رفت با محمد بن عبدالله محض بیعت کرد. بنی العباس که ابتدا حامی این ها بودند، مسئله ی خلافت که پیش آمد، خلافت را گرفتند، بعد هم سادات حسنی را کشتند. منصور این مرد فقیه را خواست، تحقیق کرد، ثابت شد که او بیعت کرده است؛ دستور داد دست او را ببرند، گفت: این دستی که با دشمن من بیعت کرده است ، باید بریده شود.

نوشته اند فقهای مدینه جمع شدند و شفاعت کردند و در شفاعتشان این جور گفتند که خلیفه! او تقصیر ندارد. او مردی است فقیه و عالم به روایات؛ این مرد خیال کرد که محمد بن عبدالله محض، مهدی امت است و لذا با او بیعت کرد، و الا قصد او دشمنی با تو نبود. این است که ما می بینیم در تاریخ اسلام موضوع مهدی موعود از مسائل بسیار مسلّم و قطعی است.

24)- آیا در اشعار شعرای ما، اشاره ای به موضوع حضرت مهدی(عج) شده است؟

من الان نمی دانم که حافظ آیا واقعاً شیعه است یا سنی و خیال هم نمی کنم که کسی به طور قطع بتواند بگوید که حافظ شیعه است، ولی ما در اشعار حافظ نیز می بینیم به این مسئله اشاره شده است. دو مورد الان یادم هست؛ یکی آنجا که می گوید:

کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل           بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

و دیگری آن غزل معروفی که چقدر با حال گفته است:  

مژده ای دل که مسیحا نفس می آید              که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش           زده ام فالی و فریادرسی می آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم بس                  موسی اینجا به امید قبسی می آید

کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست       اینقدر هست که بانگ جرسی می آید

خبر بلبل این باغ مپرسید که من                     ناله ای می شنوم کز قفسی می آید

25)- چرا هنوز زمان ظهور حضرت نرسیده است؟

هنوز همان اقلیت سیصد و سیزده نفر یا کمتر یا بیشتر وجود ندارد؛ یعنی زمان باید آنقدر جلو برود که از یک نظر هر اندازه فاسد شود، از نظر دیگر آن هایی که می خواهند حکومت را تشکیل بدهند و به تبع در زیر لوای ایشان زماندار جهان شوند، پدید آیند. هنوز چنین مردان لایق در دنیا به وجود نیامده اند.

26)- وظیفه ی ما به عنوان افرادی که انتظار فرج را می کشیم، چیست.

کوشش کنید فکر خودتان را در مسئله ی حضرت حجت(عج) با آنچه که در متن اسلام آمده، تطبیق بدهید. غالب ما این مسئله را به صورت یک آرزوی کودکانه ی یک آدمی که دچار عقده و انتقام است، در آورده ایم. گویی حضرت حجت(عج) فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلاً بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت کنند، یا شیعه را غرق در سعادت کنند؛ آن هم شیعه ای که ما هستیم که شیعه نیستیم.

27)- آرمان انقلاب حضرت حجت(عج) چیست و چه ارکانی دارد؟

آرمان قیام و انقلاب مهدی(عج) یک فلسفه ی بزرگ اجتماعی اسلامی است. این آرمان بزرگ، گذشته از این که الهام بخش ایده و راهگشای به سوی آینده است، آینه ی بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان های اسلامی.

این نوید، ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است، برخی فرهنگی و تربیتی است، برخی سیاسی است، برخی اقتصادی است، برخی اجتماعی است، برخی انسانی یا انسانی طبیعی است.

28)- ظهور حضرت حجت(عج) چه رابطه ای با مستضعفان عالم دارد؟

ظهور مهدی موعود، منتهی است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان و وسیله ای است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمه ای است برای وراثت آن ها، خلافت الهی در روی زمین، ظهور مهدی موعود، تحقق بخش وعده ای است که خداوند متعال از قدیم ترین زمان ها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است، که زمین از آن آنان است و پایان تنها به متقیان تعلق دارد.

29)- جایگاه قیام حضرت حجت(عج) در مقایسه با بقیه ی مبارازت حق علیه باطل در کجا قرار دارد؟

از مجموعه آیات و روایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود(عج) آخرین حلقه از مجموعه حلقات مبارزات حق و باطل است، که از آغاز جهان بر پا بوده است، مهدی موعود(عج) تحقق بخش ایده آل همه ی انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است.

30)- قرآن با چه بیانی در مورد عدالت سخن گفته است؟

ببینید قرآن با چه صراحتی عنایت انبیا و بلکه مأموریت و رسالت انبیا برای برقراری عدل در میان بشر را بیان می کند در این آیه «لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناسُ بالقسط» ما فرستادگان خودمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آن ها کتاب و دستور و نوشته فرستادیم. با میزان، یعنی قوانین و مقررات عادلانه؛ برای چه؟ «لیقوم الناسُ بالقسط»؛ برای این که همه ی افراد بشر به عدالت رفتار کنند و اصل عدالت در میان افراد بشر برقرار گردد.

31)- آیا عدل کلی در دنیا برقرار می شود؟

بحث من درباره ی این مطلب است که عدل کلی در دنیا برقرار می شود؛ بالخصوص راجع به یک جهت آن، و آن این استح: اسلام که مدعی است عدل کلی در دنیا برقرار می شود، برچه اساس مدعی است که برقرار می شود؟ لهذا سه موضوع را باید تشریح کنم: یکی این که اولاً عدالت چیست؟ دوم این که آیا در نهاد و فطرت بشر تمایل به عدالت وجود دارد یا اساساً در فطرت بشر میل بع عدالت وجود ندارد؟ هر وقت عدالت به بشر داده شده است و داده بشود، به زور است، تحمیل است؛ بشر محال است به میل و رضای خودش زیر بار عدالت برود؟ و مسئله ی سوم این است: آیا عدالت هست یا نیست و اگر عملی بشود به چه وسیله عملی خواهد شد.

32)- آیا کسانی هستند که کلاً وجود عدالت را منکر شده باشند؟

عده ای معتقدند که در نهاد بشر، چنین قوه و نیرویی اساساً وجود ندارد. اکثر فیلسوفان اروپا این طور فکر می کنند و افکار همین فیلسوفان است که دنیا را در نهایت امر به آتش کشیده است. می گویند: عدالت اختراع مردمان زبون است. مردمان زبون و ضعیف، وقتی که در مقابل اقویا قرار گرفتند، چون زور نداشتند که اقویا مبارزه کنند، آمدند کلمه ی عدالت را خلق کردند که عدالت خوب است، انسان باید عادل باشد.

33)- در مورد غیر مادی بودن یک مسئله، آیا می توان مقایسه ای بین وحی و عمر حضرت مهدی(عج) داشت؟

مگر خود وحی یک امر عادی است؟ مگر خود وحی که یک بشری برسد به حدی که دستور از ماورای طبیعت بگیرد، کمتر است از مسئله ی زنده بودن یک نفر هزار و سیصد سال؟

34)- آیا اهل تسنن هم ظهور حضرت مهدی(عج) را قبول دارند؟

بعضی از دوستان، وقتی که می دیدند که این برادر ما از حجاز، آقای شیخ خلیل رحمان، همیشه صحبت انتظار ظهور حضرت حجت را می کنند، تعجب می کردند که ایشان اهل تشییع نیستند، چطور انتظار ظهور حضرت حجت را دارند؟ اغلب ما شاید روی عادت و منطقه ی جغرافیایی می گوییم و ایشان روی اعتقاد و ایمان می گویند. گفتم: این مطلبی است که شیعه و سنی ندارد؛ اهل تسنن هم این سخن را زیاد می گویند.

35)- امیرالمومنین(ع) درباره ی اولین کار حضرت ولی عصر(عج) چه می فرماید؟

اولین کاری که آن والی الهی می کند، این است که عمال و حکام را یک یک می گیرد، اعوان خودش را اصلاح می کند، دنیا اصلاح می کند، دنیا اصلاح می شود. زمین پاره های جگر خودش را بیرون می دهد. زمین می آید مثل یک غلام در حالی که تسلیم است، کلیدهای خودش را در اختیار او قرار می دهد (این ها همه تعبیر و بیان است.) آن وقت او به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی یعنی چه. قوانین کتاب و سنت را که متروک مانده و به حسب ظاهر مرده و از میان رفته است، زنده خواهد کرد.

36)- افرادی مانند راسل، در مورد بشریت و آینده اش چه نظری دارند؟

همین راسل در کتاب امیدهای نو می گوید: امروز دیگر غالب دانشمندان امیدشان را از بشریت قطع کرده و معتقدند که علم به جایی رسیده است که عن قریب بشر به دست علم نابود خواهد شد. می گوید: یکی از این افراد اینشتین است. اینشتین معتقد است که بشر با گوری که به دست خودش کنده است، یک گام بیشتر فاصله ندارد؛ بشر به مرحله ای رسیده است که فشار دادن چند دگمه همان و زمین ما کن فیکون شدن همان.

37)- چرا مختار به نام حضرت حجت(عج) قیام کرد؟

مختار می دانست که ولو این که موضوع، انتقام گرفتن از قتله ی سیدالشهدا است و این زمینه، زمینه ی بسیار عالی ای است، اما مردم تحت رهبری او حاضر به این کار نیستند.

شاید (بنا به روایتی) با حضرت امام زین العابدین(ع) هم تماس گرفت و ایشان قبول نکرد. مسئله ی مهدی موعود را که پیغمبر اکرم (ص) خبر داده بود به نام محمد بن حنفیه پسر امیرالمومنین(ع) و برادر سیدالشهدا(ع) چون اسمش محمد بود؛ زیرا در روایات نبوی آمده است؛ «اسمه اسمی»؛ نام او نام من است. گفت: ایها الناس! من نایب مهدی زمانم؛ آن مهدی ای که پیغمبر(ص) خبر داده است.

38)- چرا امام صادق(ع) از اصحاب خود در مورد مرگ اسماعیل شهادت خواست؟

حضرت امام صادق(ع) پسری دارند به نام اسماعیل که اسماعیلیه منتسب به او هستند. اسماعیل در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. حضرت خیلی هم اسماعیل را دوست می داشتند. وقتی اسماعیل از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن کردند، حضرت صادق مخصوصاً آمدند به بالین اسماعیل، اصحابشان را صدا زدند، کفن را باز کردند، صورت اسماعیل را نشان دادند و فرمودند: این اسماعیل پسر من است، این مُرد، فردا ادعا نکنید که او مهدی امت است و غایب شد؛ جنازه اش را ببینید، صورتش را ببینید، بشناسید و بعد شهادت بدهید.

این ها همه نشان می دهد که زمینه ی مهدی امت در میان مسلمین به قدری قطعی بوده است که جای شک و تردید نیست.

39)- در مورد این که برخی می گویند نباید هیچ اصلاحی در جامعه ایجاد شود، تا ظهور حضرت مهدی(عج) اتفاق بیفتد، چه توضیحی دارید؟

این که بعد از آن که دنیا پر از ظلم و جور شد، عدل کلی پیدا می شود، مسئله ای به وجود آورده است و آن این که بعضی از افراد به اتکای همین مطلب، با هر اصلاحی مخالفند؛ می گویند: دنیا باید پر از ظلم و جور بشود، تا یکدفعه انقلاب گردد و پر از عدل و داد بشود. اگر هم به زبان نیاورند، ته دلشان با اصلاح مخالف است. اگر ببینند یک کسی یک قدم اصلاحی بر می دارد، ناراحت می شوند. وقتی که می بینند در جامعه ای در مردم یک علامت توجهی به سوی دیانت پیدا شده، واقعاً ناراحت می شوند؛ می گویند: یک کاری کنیم که مردم به سوی دین بیایند، ما به ظهور حضرت حجت خیانت کرده و ظهور ایشان را تأخیر انداخته ایم.

40)- آیا مسئله ی مهدویت و ظهور، در نهایت یک فلسفه ی مربوط به گروهی خاص مثل شیعیان است؟

نه؛ این یک فلسفه ی بزرگ و جهانی است، چون اسلام یک دین جهانی است، چون تشیع به معنی واقعی اش یک امر جهانی است. این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانی تلقی کنیم. وقتی قرآن می گوید: «وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبورِ مِن بَعدِ الذَّکرِ أنَّ ألاٌرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» صحبت از زمین است، نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد.

41)- امیدواری به آینده و ظهور در دل مؤمنان چگونه است؟

مردم مؤمن به عنایات الهی هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمی دهند و تسلیم یأس از روح الله در مورد یک عنایت عمومی و بشر است، نه شخص یا گروهی، و به علاوه توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داده است.

42)- معتقدان به انتظار ویرانگر، چه دیدی نسبت به گناه و امر به معروف کنندگان و نهی از منکر کنندگان دارند ؟

اینجاست که گناه هم فال است و هم تماشاء هم لذت و کامجویی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهایی. اینجاست که این شعر مصداق واقعی خود را می یابد:

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد              طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

این گروه طبعاً به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عدوات می نگرند، زیرا آنان را از تأخیر اندازان ظهور و قیام مهدی موعومد(عج) می شمارند. بر عکس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمیر و اندیشه با نوعی رضایت به گناه کاران و عاملان فساد می نگرند، زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می نمایند!

43)- برخی از آیات قرآن کریم نشان دهنده ی یک نوع انتظار سازنده هستند آیا در مورد آن توضیح می دهید؟

از این آیات استفاده می شود که ظهور مهدی موعود(عج)، حلقه ای است از حلقات مبارزه ی اهل حق و اهل باطل، که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد. آیاتی که بدان ها در روایات استناد شده است، نشان می دهد که مهدی موعود(عج) مظهر نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است، مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان است.

44)- آیا روایتی هست که بگوید ظهور حضرت حجت(عج) برای حمایت از مستضعفان است؟

حدیث معروف که می فرماید: «یملاء الله به الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» نیز شاهد مدعای ما است. در این حدیث نیز تکیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و می رساند که قیام مهدی(عج) برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند.

بدیهی است که اگر گفته شده بود «یملاء الله به الارض ایماناً و توحیدا و صلاحا بعد ما ملئت کفراً و شرکاً و فساداً» مستلزم این نبود که لزوماً گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. 

ofoghenoor.ir