پیامبر اکرم (ص) می فرماید: به راستی که برخی از شعرها حکمت است.
مقام معظم رهبری (مدظله العالی)می فرماید: به نظر من هنر بزرگ کسانی مثل سعدی یا حافظ و یا فردوسی این است که هفتصد سال پیش یا هزار سال پیش طوری حرف زدند که ما امروز وقتی آن سخنان را باز میگوییم اصلا احساس غربت نمی کنیم، اصلا زبان زبان امروز است.
20مهرماه، روز بزرگداشت حافظ
روز بزرگداشت حافظ و سخنان مقام معظم رهبری درباره حافظ
برگی از زندگی حافظ
شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب و ترجمانالاسرار در شیراز متولد شد. درباره تاریخ ولادت، نام و هویت پدرش در مآخذ موثق و قابل اعتماد قدیم ذکری به میان نیامده است. او در جوانى به آموختن قرآن، ادبیات عرب و علوم اسلامى پرداخت و در تفسیر،کلام، حکمت و ادب تبحر یافت. از آنجا که قرآن را از حفظ بود به همین سبب «حافظ» تخلص میکرد.
دوران جوانی حافظ با افول سلسله محلی اتابکان فارس و تسلط خاندان اینجو بر فارس مصادف بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راهیافتن به دربار شیخ ابواسحاق اینجو (744ـ 754 هـ .ق) مقام و مرتبه والایی یافت . از آنجا که شیخ ابواسحق اینجو امیری عادل، دانشمند و ادبدوست بود،حافظ از لطف وی بهرهمند شد . از این رو، شیخ ابواسحق اینجو ممدوح حافظ شد به طوری که وی در اشعارش از وی با القابی چون «جمال چهره اسلام» و «سپهر علم وحیاء» یاد کرده و مراتب حقشناسی خود را نسبت به وی بیان داشته است. حافظ مکرر از ابواسحق اینجو، دوران سلطنتش و رجال عهد وی یاد کرده است. ظاهراً از مشایخ و علماى عهد این پادشاه،کسانى مانند شیخ امین الدین بلیانى، قاضى عضدالدین ایجى و قاضى مجدالدین شیرازى، تا حدى مربى و حامى حافظ بودند. بعد از دوران یاد شده دوره امارت امیر مبارزالدین محمد مظفر، مؤسس سلسله آل مظفر، که با سختگیرى و تعصب بسیار همراه بود سبب نارضایتی حافظ را فراهم آورد. اما چنان که از دیوان اشعار حافظ پیداست دوران سلطنت جانشینان امیر مبارزالدین یعنی شاه شجاع و شاه منصور برای وی مطلوب بوده، زیرا حافظ آنها را مورد مدح قرار داده است. اواخر زندگی این شاعر بلندآوازه ایران مصادف با حمله امیر تیمور گورگانی به شیراز بود. حافظ احتمالاً در 791 هـ .ق درگذشت. او بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و جز یک سفرکوتاه به یزد و بندر هرمز همواره در شیراز بود. اشعار وی نه تنها در سرتا سر ایران بلکه در خارج از ایران نیز از شهرت بسزایی برخوردار است. دیوان حافظ، بنابر مشهور، اولین بار به وسیلة یکی از یاران و شاگردانش به نام محمد گلندام تدوین یافته است.تاکنون شروح متعددی بر این دیوان نگاشته شده است و ترجمه های گوناگونی به زبانهای مختلف از این اثر صورت گرفته است. حافظ از شاعران برجسته ادب فارسی پیش از خود چون فردوسی، نظامی گنجوی، مولانا و سعدی تأثیر فراوانی گرفته و بر شاعران پس از خود نیز تأثیر فراوانی نهاده است. از جمله افرادی که از حافظ تأثیر پذیرفته اند، میتوان به گوته آلمانی اشاره کرد که دیوان شرقی – غربی خود را تحت تأثیر و در نتیجه الهامات دیوان حافظ سروده است.
تفأل با دیوان حافظ و حکایات و قصه های بسیاری که در باب فال وجود دارد، از شهرت و قبول فوق العادة او در نزد عموم فارسی زبانان حکایت دارد.
«سخنان مقام معظم رهبری درباره حافظ»
شخصیت حافظ
حافظ به هیچ وجه آن رندِ میکدهنشینِ اسیر مى و مطرب و مَهْجبین که تصویر کردند، بعضى نیست و باز تکرار مىکنم که منظور من از حافظ، آن شخصیتى است که از حافظ در تاریخ ماندگار است یعنى آن بخش اصلى و عمدهى عمر حافظ که بخش پایانى عمر اوست. نمىگویم در طول عمرش چنین نبوده، شاید هم بوده - البته قرائنى هم بر این معنا دلالت مىکند - اما حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگیش، یک انسان وارسته و والاست. اوّلاً یک عالم زمانه است، یعنى درس خوانده و تحصیل کرده و مدرسه رفته است. فقه و حدیث و کلام و تفسیر و ادب فارسى و ادب عربى را آموخته. حتّى آن چنان که حدس زده مىشود از اصطلاحاتى که در نجوم و غیرو به کار رفته، در این علوم هم دستى داشته و تحصیلى کرده، یک عالم است. این عالم، بساط علمفروشى و زهدفروشى و دینفروشى را هرگز نگسترده، که آن روز چنین بساط هایى رواج داشته. این عالم، در بخش عمدهاى از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده. در اینکه وابستهى به فرقهاى از متصوّفه هم نیست، شاید شکّى نباشد. یعنى هیچ یک از فرق متصوّفه، نمىتوانند ادعا کنند که حافظ جزو سلسلهى آنهاست؛ زیرا که براى او هیچ مرشدى، شیخى، قطبى بیان نشده و بعید هم به نظر مىرسد که او قطبى و شیخى داشته باشد و در این دیوانى که از افراد زیادى در او سخن رفته، از آن مرشد و معلّم سخنى نرفته باشد. البته در اشعار او، اشارهاى هست به اینکه بدون پیر نمىشود رفت در راه عشق که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد.
اوضاع سیاسی زمان حافظ
زمان او از لحاظ زمان سیاسى، یکى از بدترین زمانهاى ایران است و من واقعاً در تاریخ یادم نمىآید- تتبّع هم نکردم البته، اما در همان مقدارى که در حافظه دارم - به یاد ندارم زمانى را و منطقهاى را که به قدر شیراز در زمان حافظ دستخوش تحولات گوناگون سیاسى، همراه با خرابیها و ویرانیها شده باشد. اگر مبدأ این دوران پادشاهیهاى زمان حافظ را زمان «شاه شیخابواسحاقِ اینجو» بدانیم - که زمان شروع سلطنت او فکر مىکنم، هفتصدوچهلوخوردهاى است که دوران جوانى حافظ است، چون حافظ سال ولادتش معلوم نیست؛ هفتصدوبیست، هفتصدوهیجده، هفتصدوبیستودو، روشن نیست که کى است، لکن حدوداً مىشود فهمید که در همان حول و حوش هفتصدوبیست است-حافظ جوان بیستوچند سالهاى بوده که این پادشاه به مسند حکومت مىرسد و بعد از او حالا در زمان خود همین پادشاه جوان و خوشذوق و مورد علاقهى حافظ احتمالاً و عیّاش و زیبا و شاعر و ادیب، همین پادشاه با این خصوصیات هم جنگهاى فراوانى را مىکرده با امیر «مبارزالدین» در کرمان و با دیگران.یک چنین وضعیتى در شیراز وجود داشته و دائماً مردم شیراز زیر فشار ارعاب این دیکتاتورهاى زباننفهم مغرور قرار داشتند. حافظ حدود شاید چهل سال، چهلوپنج سال از عمر خودش را، در دوران این خانواده گذرانده. طبیعى است اگر چنانچه با صیت شهرت حافظ بر شعر و شاعرى، این انتظار از او وجود داشته باشد که زبان به مدح بعضى از افراد این خاندان بگشاید و گشوده. نمىشود ما دیگر بیائیم توجیه کنیم، بگوئیم نخیر: که دور شاه شجاع است مى دلیر بنوش. این یقیناً این مدحها، مربوط به این افراد است. امّا آنچه که من مىخواهم بگویم این است که این مدحها، از رتبت حافظ و قدر حافظ، چیزى نمىکاهد. این کمترین کارى است که یک شاعرى در حدّ حافظ مىتوانسته آن روز بکند. شما نگاه کنید ببینید معاصرین حافظ چه مىکردند! «سلمان ساوجى» یک شاعر معاصر حافظ است. چقدر مدح براى «ایلکانیان» - چه «شیخ حسن» و چه پسرش «اویسبنحسن» و چه آن «احمدبناویس» و چقدر شعر گفته دربارهى این خانواده - شاید سلمان ساوجى یا خواجوى کرمانى یا دیگر شعرائى که معاصر حافظ بودند یا قبل و بعد او بودند، آنچه که حافظ گفته، کمترین است.
... یکى از آن جفاهاى بزرگى که به وسیلهى بعضى از نویسندگان ما به حافظ شده، این است که مىگویند:حافظ به زبان غزل، قصیده مىگفت و مدح مىسرود. به نظر من از این بزرگتر اهانتى به حافظ نیست! اینى که تو یک غزلى - در پایان غزل یا یک گوشهاى از غزل - اسم یک پادشاهى را آورده باشد، این غیر از این است که غزل را در مدح آن پادشاه سروده باشد. این کار در بین شعرا رائج است. شاعر، یک غزلى را براى دل خودش، نه براى کس دیگر، مىگوید؛ بعد آن را موَشَّح مىکند؛ مزیّن مىکند به نام یک دوستى، یک رفیقى، یک عزیزى، در پایان آن غزل اسم آن عزیز را هم مىآورد. این معنایش این نیست که از اوّل تا آخر غزل هر چه گفته، خطاب به آن عزیز است یا به آن دوست است به آن رفیق است. این کار را حافظ هم کرده. در بعضى از غزلیات، غزل را براى خودش براى دل خودش و ذهن خودش و آن آرمان خودش گفته در پایان، یک بیتى، مصرعى هم به نام یکى از آن کسانى که آنجا هستند بودند در آن زمانه.
حافظ شاعر همه اقشار
من در بارهى شخصیت حافظ، این شخصیت والا و ارجمند، خیلى حرف و سخن در ذهن دارم؛ لکن مصلحت نمى دانم که بیش از این، این جلسه را و شما برادران و خواهران عزیز را و مهمانان گرامى را معطّل کنم. امیدوارم که به بحثهاى مفید و ممَتِّعى در این باره برسید. من همین قدر بگویم که حافظ همچنانى که تا امروز شاعر همهى قشرها در کشور ما بوده، بعد از این هم شاعرِ همه خواهد ماند و امید است که هر چه بیشتر ما توفیق پیدا کنیم که معارف این شاعر بزرگ را از اشعارش بفهمیم و شخصیت او را بیشتر درک کنیم و آن را پایهى خوبى قرار بدهیم براى پیشرفت معرفت جامعهى خودمان و فرهنگ کشورمان.
بزرگداشت حافظ
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصهى او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
بهترین فاتحهى سخن، در بزرگداشت این عزیز همیشگى ملت ایران و درّ یگانهى فرهنگ فارسى، سخنى بود از خود او، که این غزل را به عنوان ارادتى به خواجهى شیراز و شاعر همهى عصرها و قرنهایمان در حضور شما عزیزانبرادران و خواهران و میهمانان گرامى خواندم و در حقیقت توصیفى براى خود حافظ شیرازى است.
ناشناخته بودن حافظ
البته در جامعهى ما و در بیرون از کشور ما، دربارهى حافظ، سخنها گفتند و قلمها زدند و به دهها زبان دیوان او را برگرداندند و دهها کتاب در شرح حال او یا دیوان او نوشتند؛ امّا همچنان حافظ به صورت کامل، ناشناخته است. این را اعتراف مىکنیم و بر اساس این اعتراف باید حرکت کنیم و این کنگره بزرگترین هنرش این خواهد بود انشاءاللَّه که در این راه گامى به جلو باشد.در این کنگره،اساتید بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضیلتان و افراد صاحبنظر بحمداللَّه زیادند. باید بگویند و بسرایند و بنویسند و پس از این جلسه هم، باید این حرکت ادامه پیدا کند.
دلیل عظمت اشعار
البته اگر بگویم بکوشید تا مثل حافظ بسرایید، مىترسم نشود. مثل حافظ نه قبل و نه بعد از او کسى نیامده است. حقیقتا هیچ کس نتوانسته مثل حافظ غزل بگوید. حافظ مقولهى دیگرى است و بالاتر از همه است. تصور من این است که حافظ شعرش را صد بار پرداخت کرده است. به همین دلیل غزلهاى او در حد اعلاى یکدستى و صافى است. اصلا ممکن نیست که شعر به محض صادر شدن از طبع، خود به خود صاف و بىغل و غش باشد. بالاخره مقدارى پرداخت لازم دارد. البته این را هم فراموش نکنید که اگر شعر «جوهر» نداشته باشد، هرچه پرداختش کنید، چیزى درنمىآید.
حافظ، انصاف و عدم تعصب
نمىشود باور کرد کسى مانند حافظ شصت، هفتاد سال عمر کند، اقلا پنجاه سال شعر بگوید و فقط به قدر همین دیوانى که از او بر جا مانده است، شعر گفته باشد. آیا این قابل باور است؟!مىشود قبول کرد که حافظ با آن طبع شعر والاى خود، پنجاه سال شعر بگوید و فقط توانسته باشد پانصد غزل ارائه دهد؟! قابل باور نیست! مىخواهم این طور بگویم که حافظ اقلا ده برابر آنچه که از او باقى مانده، شعر گفته؛ اما نه برابرش را دور ریخته است! چنین بوده که حافظ، حافظ شده است؛ کما اینکه اگر برخى از شعراى مکثار گذشته هم بدین نحو به تصفیهى شعر خود مىپرداختند، حداقل حافظ دوم یا شاعر بلند مرتبهاى مىشدند. به عنوان مثال، غزلهاى خوب و درجهى یک صائب تبریزى، معلوم نیست خیلى به غزل حافظ باج بدهد؛ اما در شعرهاى بدش گم شده است! یا مثلا حزین لاهیجى، اگر از چند هزار غزل خود، پانصد غزل ناب و درجهى یک برمىگزید و ارائه مىکرد، معلوم نبود شعرش با شعر حافظ، آن قدرى که الان تفاوت دارد، تفاوت مىداشت. مقصود این است که هر کس شعر بد خود را پاره کرد و دور ریخت و حتى در بایگانى ذهن، نگه نداشت، او برده است!
پشتوانه فلسفی و فکری حافظ
اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد بحث دیگری است البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیّت بیشتری بدهد حافظ شیرازی صرفاً یک هنرمند نیست بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد باید متّکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند.
آشنایی با قرآن دلیل اسوه بودن حافظ
شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید بایستى معرفت دینى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشید و این در گذشتهى شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید شاعران برجستهى ما اغلب حالا نمیگویم همه اینجورند از فردوسى بگیرید تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى.
... حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن تخلص خودش را حافظ نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است "قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت". حالا «قرّاء» ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند معمولاً دو تا سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند که خیلى عظمت دارد. این آشنائى با قرآن در غزل حافظ مشهود است براى کسى که آن را بفهمد.
ارادت به حافظ
من امروز مایل بودم بتوانم یک بحث مورد قبول خود - حداقل - در این مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسؤولیت در مقابل پیام حافظ و جهانبینى او و نیز زبان او، من را وادار مىکند و مىکرد به شرکت در این اجتماع و همکارى با شما؛ امّا وقت و گرفتاریهاى من به من اجازه ندادهاند و نمىدهند که آن چنان که دلخواه یک دوستدار حافظ است، دربارهى او حرف بزنم و بیان کنم. در استعجال، با کمک از حافظه و از حافظ، مطالبى را آماده کردهام که عرض کنم.
آن چنان که من جمعبندى مىکنم از دیوان او و ازمجموعهى سخن او شعر حافظ در اوج هنر فارسى است و از جهات مختلف در حد اعلاست. این بحث که بهترین شاعر فارسى کیست، تاکنون بحث بىجوابى مانده و شاید بعد از این هم بىجواب بماند؛ امّا مىتوان ادعا کرد که به اوج سخن حافظ -یعنى به اوجى که در سخن حافظ هست - هیچ سخن دیگرى نرسیده است. نه اینکه مرتبهى شعر حافظ در همهى غزلیات و سرودهها مرتبهاى است والاتر از دیگران، بلکه بدین معنا که در بخشى از این مجموعهى گرانبها و نفیس، اوجى وجود دارد که شبیه آن را در کلام دیگران انسان مشاهده نمىکند.
استحکام سخنان حافظ
باید استنتاج کنیم که این غزل، این سخن، در حد اوج است و در دیوان حافظ، از این قبیل بسیار است. آن چنان استحکام سخن در غزل حافظ، چشم را به خود جلب مىکند که کسانى که بر روى خصوصیات لفظى سخن کار مىکنند - منهاى مسائل معنوى - بلاشک یکى از چیزهایى که آنها را مبهوت مىکند، همین استحکام سخن حافظ است.
تصویرگرى حافظ
تصویرگرى حافظ، یکى از برجستهترین خصوصیّات اوست.
شورآفرینى حافظ
از جملهى خصوصیّات زبان حافظ، شورآفرینى است. شعر حافظ شعر پرشور و شورانگیز است. با اینکه شعر غزلى - در برخى از اشکالش که شاید صبغهى غالب هم داشته باشد - شعر رخوت و بىحالى است؛ امّا شعر حافظ، شعر شورانگیز و ولولهآفرین است.
مضامین سرشار
خصوصیت دیگر این است که شعر حافظ، سرشار از مضامین است - چه مضامین ابتکارى و چه مضامین شعراى گذشته - که آنها را با بهترین بیانى و غالباً با بهتر از بیان خودشان، ادا کرده است. چه شعراى عرب و چه شعراى پیش از خودش مثل سعدى و چه شعراى معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجى که گاهى مضمونى را از آنها گرفته و به زیباتر از بیانى از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است.اینى که گفته مىشود که در شعر حافظ مضمون نیست، این ناشى از دو علت است: یکى اینکه مضامین حافظ آن قدر بعد از او تکرار شده و تقلید شده که امروز که ما آن را مىخوانیم، به گوشمان تازه نمىآید. این گناه حافظ نیست این مدح حافظ است که شعر او و سخن او و مضمون او، آن قدر دست به دست گشته و همه او را گفتند و گرفتند و تقلید کردند که امروز یک حرف تازه به گوش نمىآید و دوم اینکه: زیبائى سخن و صافى سخن، آن چنانى که مضمون در او گم مىشود، بر خلاف بسیارى از گویندگان سبک هندى که مضامین عالى را به کیفیتى بیان مىکنند که زبان سبک هندى این البته این، نقص آن سبک هم نیست، در آنجا هم در جاى خود بحث دارد و نظر هست که آنجا یکى از کمالات سبک هندى است.بههرحال در آنجا برجسته است. مضمون در شعر حافظ، آن چنان هموار و آرام بیان شده، مضمون که به چشم نمىآید.
کمگویى و گزیدهگویى حافظ
کمگویى و گزیدهگویى، خصوصیت دیگر شعر اوست. یعنى حقیقتاً جزء برخى از ابیات حافظ یا بعضى از غزلیات و قصائدى که غالباً هم معلوم مىشود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش هست یا مدح این و آن هست که راجع به این مدح هم بعد اگر یادم ماند مطلبى عرض خواهم کرد؛ در بقیهى دیوان، نمىشود جایى را پیدا کرد که انسان بگوید توى این غزل، اگر این یک بیت نبود، بهتر بود، کارى که با دیوان خیلى از شعرا این کار مىشود. انسان دیوانهاى بسیار خوب را - از شعراى بزرگ - مىخواند، مىبیند توى این قصیدهى به این قشنگى، تو این غزل به این شیوائى، این بیت زیادى است! اگر نبود، یکدستتر بود، بهتر بود. در شعر حافظ، چنین چیزى را آدم نمىتواند پیدا کند.
کیفیت بیان حافظ
روانى، صیقلزدگى الفاظ، ترکیبات بسیار شیرین و لحن زبان شیرین، یکى از خصوصیّات استثنائى حافظ است. با اینکه کیفیت بیان او - همچنان که در شعر منسوب به او هست - بسیار شبیه به خواجوست؛ یک جاهایى انسان شعر خواجو را وقتى مىخواند مىبیند که شبیه شعر حافظ و قابل اشتباه است. امّا شیرینى بیان حافظ، در مجموع دیوان، در هیچ دیوان دیگرى از دیوانهاى فارسى- تا آنجائى که بنده دیدم و احساس کردم مشاهده نمىشود.
بعضى حافظ را متهم کردند به تکرار، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایدهها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبانهاى گوناگون تکرار مىکند. نمىشود این را گفت تکرار مضمون.
موسیقى عبارات
موسیقى عبارات حافظ و گوشنوازى این کلمات، خود یک خصوصیت دیگرى است. شعر را به سبک معمولى وقتى که بخوانند، گوشنواز است. چیزى که در شعر فارسى، نظیرش انصافاً کم است. بعضى از غزلیات دیگر هم البته همین جور است. در معاصرین او، خواجو همینجور است. بسیارى از غزلیات سعدى همین جور است. بعضى از مثنویات همین جور است. امّا در حافظ، این یک صبغهى عمومى است.
روانى و رسایى حافظ
یکى از خصوصیّات شعر حافظ، روانى و رسائى است که هر کسى که با زبان فارسى آشنا باشد شعر حافظ را مىفهمد. شما شعر حافظ را با زبان معمولى به یک آدمى که هیچ سواد هم نداشته باشد وقتى که بخوانید، برایش، راحت مىفهمد؛
... مىگوید هنوز زبان غزلى ما، مدیون حافظ است و همین هم درست است یعنى؛ امروز شیواترین غزل ما، آن غزلى است که شباهتى به حافظ مىرساند. نمىگویم اگر کسى درست، نسخهى حافظ تقلید کند؛ این بهترین غزل خواهد بود. نه، تطوّر زبان و تحوّل سبکها و پیشرفت شعر، یقیناً ما را به جاهاى جدیدى رسانده و حقّ هم همین است. امّا در همین شعر غزلى ناب پیشرفتهى امروز، آن جایى که شباهتى به حافظ و زبان حافظ در او هست، انسان احساس شیوائى مىکند.
استفادهى شجاعانهى از لهجهى محلّى
از جملهى چیزهایى که من به نظرم رسید که جا دارد روى این کار بشود، در شعر حافظ استفادهى شجاعانهى از لهجهى محلّى است با ظرافت؛ یعنى از لهجهى شیرازى در شعرى با آن عظمت استفاده کرده حافظ که موارد زیادى دیده مىشود.
درخشان ترین ستارهى فرهنگ فارسى
حافظ بدون شک، درخشان ترین ستارهى فرهنگ فارسى است - شعر فارسى، - در طول این چندین قرن تا امروز نداریم هیچ شاعرى را که به قدر حافظ، در اعماق و زوایاى جامعهى ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ کرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همهى قرنهاست و همهى قشرهاست. از عرفاى بىخود از خودِ مجذوبِ جلوههاى الهى، تا ادیبان و شاعران خوشذوق، تا رندان بىسر و پا و تا مردان و زنان معمولى جامعهى ما، هر کدام در حافظ سخن دل خود را یافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعرى که دیوان او تا امروز هم، پرفروشترین کتاب و پرنشرترین کتاب، بعد از قرآن است و دیوان او در همه جاى این کشور و در بسیارى از خانهها - یا بیشتر خانهها - با قداست و حرمت، در کنار کتاب الهى گذاشته شده است. شاعرى که لفظ و معنا را و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده و در هر مقولهاى که سخن رانده، زبدهترین و موجزترین و شیرینترین را گفته است.
زبان فاخر حافظ
ما حافظ را فقط به عنوان یک حادثهى تاریخى ارج نمىنهیم، بلکه حافظ همچنین حامل یک پیام و یک فرهنگ است. دو خصوصیت وجود دارد که به ما حکم مىکند که از حافظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده کنیم. اول: زبان فاخر اوست که همچنان در قلهى زبان فارسى و شعر فارسى است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن معراجى بسازیم به سوى زبان پاکِ پیراستهى کامل والا؛ چیزى که امروز از آن محرومیم.
انس شعرای سبک هندى با حافظ
یک نکتهى دیگر هم عرض بکنم این قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آنکه نشانههاى سبک هندى را هم در غزل حافظ بنده مشاهده مىکنم، یعنى؛ ریشههاى سبک هندى را مىشود فهمید و ارادت صائب و نظیرى و عُرفى و کلیم - این شعراى بزرگ سبک هندى - به حافظ، احتمالاً به معناى انس زیادى اینها با زبان حافظ است.
بنابراین در زمینهى مسائل شعر حافظ، بحثها و حرفهاى زیاد و خصوصیّات ممتازى هست که اساتید و نویسندگان روى این، کار کردند؛ باز هم باید کار بکنند. - من همین جا از فرصت استفاده کنم؛ توصیه کنم براى کار روى دیوان حافظ، از جهات مختلف. با اینکه کارهاى خوبى نسبتاً شده، جاى برخى از کارها خالى است. مثلاً "کشفالکلمات"حافظ ما نداریم. یعنى شما اگر چنانچه یک کلمهاى را بخواهید در حافظ جستجو کنید دارید؟... آقاى دکتر شهیدى مىفرمایند داریم. خب این هم از بىسعادتىهاى ماست که به قول مرحوم آقاى جلال همائى «تا یک ورق از کلیله در گوشم شد سیصد ورق از شفا فراموشم شد» تا یک ورق از کارهاى روزمرّهى سیاسى را ما دست گرفتیم به قول ایشان سیصد ورق از کتاب و درس و بحث و...پس خوب است من نگویم، پیشنهاد نکنم. بعد خصوصى به برادران مىگویم، ممکن است هر چى که به ذهن من رسیده، قبلاً انجام شده باشد.
شعر در خدمت ارزشها
در موسیقى سنتى، شعر حافظ یا سعدى خوانده مىشود، ولى این کافى نیست؛ باید شعر خوب خوانده شود؛ چیزى که وقتى مستمع شنید، این هنر در خدمت ارزشهاى انقلابى و اسلامى قرار گرفته باشد. این، مخصوص انقلاب هم نیست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعهى بشرىاى، مىخواهد که هنر در خدمت ارزشهاى مقبول خودش قرار بگیرد. این جرم نیست که اسلامیها مىخواهند هنر در خدمت ارزشهاى اسلامى قرار بگیرد. همهى مکاتب و همهى جوامع دنیا، همینطورند. ارزشهایى در ذهنشان وجود دارد که با ارزشهاى دیگرى فرق دارد. آنان هنر نقاشى، طراحىهاى گوناگون، شعر، موسیقى و همه چیز را در خدمت این ارزشها قرار مىدهند. این، یک توقع زیادى نیست که جامعهى اسلامى چنین انتظارى داشته باشد.
حافظ نقش آفرین تمدن بزرگ اسلامی
بدون تردید اسلام تمدنی را آفرید که بیش از چهار قرن بخش اعظم دنیای زمان خود را پوشش داد و تمدن امروز ثمره دانشی است که تمدن اسلام آن را به ملتها و نسلهای بعد آموخت قرون وسطا به مفهوم دوران سیاهی و تاریکی متعلق به اروپاست و در تاریکترین دوران قرون وسطای اروپا بزرگترین دانشمندان نویسندگان شعرا و فیلسوفان جهان در ایران و از میان ملت مسلمان ما تمدنی بزرگ را به وجود آوردند که ابو علی سینا فارابی بیهقی فردوسی حافظ و خواجه نصیرالدین طوسی در زمره آنها هستند.
عظمت هنر حافظ
یکى از رازهاى موفقیت قرآن هنرى بودن آن است. قرآن خیلى در اوج هنر است فوقالعاده است واقعاً آن وقت مردم را مسحور کرد والّا اگر پیامبر اکرم بدون زبان هنرى مىنشست با مردم همینطور حرف مىزد البته عدّهاى علاقهمند پیدا مىکرد اما آن صاعقه آن رعد و برق و آن توفان دیگر به وجود نمىآمد. این هنر است که این کارها را مىکند. آثار هنرى اینگونه است. الان هم که آدم شعر حافظ را مىخواند مىبیند چیز عظیمى است تأثیرگذار است.
عظمت حافظ در زبان و ادبیات فارسی
فاتحهای میخواندیم و زیر لب نیت میکردیم. منتظر مینشستیم تا حافظ به غزلی مهمانمان کند. دیوان حافظ که گشوده میشد، همه دل میدادند به ابیات دلنشینش و هرکس از این دریا، به قدر وسعش بهره میبرد. بعد از یکبار شنیدن غزل، نوبت به تفسیر میرسید. آن وقت هر بیت شنیدنیتر میشد.
... کسى مثل حافظ، با آن شعر زرین مرصع که باید گفت واقعا نشاندهندهى اوج سخن فارسى است؛ یعنى هرچه من در تاریخ ادبیات خودمان نگاه مىکنم، نمىتوانم سخن دیگرى به اوج سخن حافظ پیدا کنم که همهى خصوصیات لازم در یک کلام زیبا و والا را داشته باشد - همهى خصوصیات در شعر حافظ وجود دارد و در آن مىشود پیدا کرد.
حافظ گوهر درخشان
در باب ادبیات و هنر سعدی و حافظ دو گوهر درخشان بر پیشانی زبان فارسی و ادبیات فارسی هستند این چیزی نیست که کسی بخواهد آن را معرفی کند در دانشهای مختلف هم شخصیتهای عظیمی از این استان برخاستهاند که هر کدامی در دورهی خود و عصر خود یگانه بودهاند چه در فلسفه چه در فقه چه در ادبیات و نحو چه در هنر چه در تفسیر و لغت چه در رشتههایی مانند ستارهشناسی و فیزیک و پزشکی نام بردن شخصیتهایی که در این علوم متنوع هر کدامی به قله رسیدند و جزو سرآمدان زمان خود بودند و معرفی یکایک این بزرگان در یک محفل دیگر و نوع دیگری از دیدار اقتضاء دارد اینجا همین اندازه اشاره کافیست.
جفای به حافظ
خب، یک بحث دیگر دربارهى جهانبینى حافظ است. در باب جهانبینى حافظ، بحثهاى زیادى شده بنده هم در این زمینه نظرى دارم که عرض مىکنم. مطمئناً در این جلسه هم بحثهاى مختلفى خواهد شد و نظرات گوناگونى ابراز خواهد شد و حالا که مسأله اختلاف انگیز هست و مورد بحث هست؛ چه بهتر که کسانى دور از تعصّب، دور از پیشداورى حقیقتاً بروند وارد دیوان حافظ بشوند تا جهانبینى این مرد بزرگ را به صورت قطعى و مسلّم بیاورند بیرون. متأسّفانه در دورهى اخیر در این چهل، پنجاه سال اخیر - کتابهایى نوشته شد که در این کتابها، این بىنظرى و بىغرضى رعایت نشد و مطالبى نوشته شد و گفته شد که حقاً و انصافاً بعضى از آنها، جفاى به حافظ است. بعضى اهانت به حافظ است. بعضى بىبصرى در مقابل حافظ است و انسان حیرت مىکند که چرا بایستى این حرفها به ذهن کسى خطور کند؟!حافظ را کافر و بىدین و زندیق و منکر آخرت و از این قبیل چیزها معرّفى کردند! آن کسى که زیباترین اشعارش، اشعار عرفانى است یا لااقل اشعار عرفانى، جزو زیباترین اشعار اوست.
جهانبینى حافظ
جهانبینى حافظ، جهانبینى عرفانى است بلاشک. آن کسى که اشعار عرفانىاى را مىگوید که نظیر او در باب عرفان تاکنون گفته نشده او نمىتواند جهانبینىاى غیر از جهانبینى عرفانى داشته باشد. اگر چه ممکن است در مدتى از دوران عمرش به این جهانبینى هنوز نرسیده باشد.اوّلاً بارزترین مظهر این جهانبینى در کلام حافظ عشق استامکان ندارد کسى بدون پایهى والائى از عرفان این جور حرف بزند. در مباحث عرفان نظرى، وحدت وجود که یکى از اصلىترین مباحث عرفان است، در کلمات حافظ فراوان دیده مىشود. البته باز هم نمىتوانم خوددارى کنم از اظهار تأسّف، از اینکه بعضى از نویسندگان و ادباى محقّقى که با وجود مقام والاى تحقیق در ادبیات، از عرفان - عرفان نظرى - اطلاعى ندارند و در آن کارى نکردند!وحدت وجود را که به حافظ نسبت داده شده، به معناى همهخدائى که ناشى از عدم درک درست مسأله است، تعبیر کردند و آن را جزو شَطَحیاتى دانستند که بر زبان حافظ -مثل بعضى از عرفاى دیگر - صادر مىشده و نه یک بینش و طرز فکر و جهانبینى!
آن رند مورد تصویر آن آقایان، این چه طور مىتواند به دنیا و مافیها بىاعتنا باشد؟! اگر همان شاه شجاع و حتّى همان امیر مبارزالدین منفور پیش حافظ، اگر پولى به حافظ مىداد، آن حافظى که آنها تصویر مىکنند، مطمئناً آن پول را از او مىگرفت و مىرفت و صرف مى مىکرد و مىخورد و مىخوراند و مىنوشید و مىنوشانید. اینکه بىاعتنائى به دنیا تویش درنمىآید. بىاعتنائى به دنیا مال آن انسان مستغنى است. کى مستغنى است؟ آن کسى که دلش با خدا آشناست.الهى منعمم گردان به درویشى و خرسندى این مال یک آدم رندِ عرق خورِ پلاسِ درِ خانهى عرقفروش نیست! آن چهرهى زشتى که بعضى ترسیم مىکنند از حافظ، این مال یک عارف پاکباخته است استغنا، بىاعتنائى به دنیا.
عدم علاقه به فلسفه
از جملهى خصوصیّات عارفانهى حافظ در دیوانش، سوء ظنّ او به استدلال است.حافظ هم همین مضمون را در غزلهاى متعددى گفته است: «که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را» یعنى از راه حکمت نمىشود فهمید.
سالوسستیزى حافظ
بحث سالوسستیزى حافظ هم از همین قبیل بحث عرفانى است. یکى از بیتالغزلهاى دیوان حافظ، سالوسستیزى است. دشمن نفاق و دورنگى است و تزویر در هر که که باشد؛ چه در شیخ، چه در صوفى، چه در امیر. براى او فرق نمىکند؛ با تزویر مخالف است. این هم ناشى از همان دید عرفانى است.
آزادگىاى که در حافظ مشاهده مىشود، ناشى از همین بینش عرفانى است و البته اخلاقیات حافظ هم بخشى از جهانبینى حافظ است که بحث اخلاقیات در دیوان حافظ هم از جملهى چیزهایى بود که من مایل بودم توصیه کنم به اینکه اگر رویش کار نشده، کار بشود. که توصیههاى اخلاقى حافظ از دیوان او استخراج بشود و اینها بیان بشود و شرح بشود.
معارف حافظی
دوم معارف حافظى است که خود او تکرار مىکند که از نکات قرآنى استفاده کرده است. قرآن درس همیشگى زندگى انسان است و دیوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف مىکند که نکات قرآنى را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتواى شعر حافظ آنجا که از جنبهى شعرى محضْ خارج مىشود و قدم در وادى بیان معارف و اخلاقیات مىگذارد، یک گنجینه و ذخیره است براى ملت ما امروز و نسلهاى آینده و همچنین براى ملتهاى دیگر؛ چون معارف والاى انسانى مرز نمىشناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنى و اسلامى و ایرانى است و بزرگداشت از آن اندیشههاى نابى است که در این دیوان کوچک، گردآورى شده و به بهترین و شیواترین زبان، ادا شده است.
ارادت به حافظ
من امروز مایل بودم بتوانم یک بحث مورد قبول خود حد اقل در این مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسئولیت در مقابل پیام حافظ و جهانبینى او و نیز زبان او، من را وادار مىکند و مىکرد به شرکت در این اجتماع و همکارى با شما؛ امّا وقت و گرفتاریهاى من به من اجازه ندادهاند و نمىدهند که آنچنانکه دلخواه یک دوستدار حافظ است، در بارهى او حرف بزنم و بیان کنم.
نقش ادبیات در فرهنگ
اگر شما امروز به هند تشریف ببرید و با مردمِ غیر طبقات پایین انگلیسى حرف بزنید، همه آن را مىدانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمى، زبان دولتى و زبان ادارى، زبان انگلیسى است؛ یک روز همینها زبان فارسى بوده است؛ یعنى زبان رسمى، زبان حکومت، زبان دیوان، زبان مراسلات و احکام و قوانین، فارسى بوده است. حالا ما مىخواهیم این را برگردانیم؛ به چه وسیلهیى مىشود این زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدى و دیوان حافظ و کتابهاى فارسىِ همان چیزهایى که از نسلهاى گذشته، این زبان و ادبیات و فرهنگ را دارند منتقل مىکنند، مىفرستیم؛ آنها هم استقبال مىکنند و مىخوانند؛ این نقش ادبیات است، که به نظر بنده بسیار حایز اهمیت است؛ این را شما باید در محیطهاى ادبیاتى اثبات کنید.
برداشت از اشعار حافظ
در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمىشد؟ همه جا مىخواندند و منافاتى هم با مفاهیم اسلامى نمىدیدند. حافظ هم همینطور است. در دیوان حافظ هم با اینکه سخن از مى و معشوق و پیاله و این حرفهاست، در عین حال مردم بین آن اشعار و مفاهیم مذهبى منافاتى نمىدیدند؛ یعنى از اشعار حافظ واقعاً همان برداشت عرفانى را مىکردند؛ اگرچه بنده به آن شدت قبول ندارم که همهى شعرهاى حافظ عرفانى است. علىاىّحال، هم در نقدهایتان، هم در برنامهسازیهایتان، هم در گزینش متنهایتان، آن جنبههاى ارزشىِ اسلامى را رعایت کنید.
حقایق اشعار حافظ
حافظ که آن غزلیات را مىگفت - «دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند»، یا «دوش مىآمد و رخساره برافروخته بود» - غزلیاتش واقعى بود؛ تخیلى نبود. بنده اکثر غزلیات حافظ را عرفانى مىدانم؛ یعنى حقیقتاً او دوش دیده بود که ملائک درِ میخانه زدند. او مکاشفه و درکى داشت و حقیقتى را مىدید که آن حقیقت با زبانهاى معمولى اصلاً قابل گفتن نیست. در زبان معمولى، هر تعبیرى را بهکار ببرند، نمىتواند عظمت آن مفاهیم و را بیان کند، یا حتّى به آن اشارهیى بکند. اشعارى که امام مىسرود، با توجه به همین مفاهیم و حقایق بود. امام خمینى، یک فقیهِ ورعِ مقدسِ آنطورى، مىبینید که از خال لب و از کمان ابرو و امثال این واژهها حرف مىزد؛ اینها اشعار واقعى است؛ اما این چیزى که در زمان ما از شعر حافظ تقلید مىشود، پندارى است؛ چون شاعر اصلاً درک و حس نکرده و دارد به تقلید از شعر او شعر مىگوید.
لزوم گسترش زبان فارسی
مقام معظم رهبری زبان فارسی را حامل مجموعه عظیمی از میراث بشری دانستند و فرمودند بخش عظیم و غیر قابل اغماضی از مواریث کهن بشریت اعم از فلسفه دین علم اخلاق عرفان و سیاست به وسیله زبان فارسی منتقل شده است که دست یافتن به آن بدون اطلاع از این زبان آسان نیست آنچه که مولوی عطار حافظ سعدی فردوسی و دیگر بزرگان علم و ادب فراهم آوردهاند تنها زمانی میتواند مورد استفاده کامل بشریت قرار گیرد که به زبان اصلی یعنی زبان فارسی در اختیار طالبان و پژوهندگان آن گذاشته شود.
پشتوانه فلسفى و فکرى حافظ
هنرمند باید خود را به حقیقتى متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینکه هنرمند در چه سطحى از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشى از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگرى است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانى بالاتر باشد، مىتواند به آن درک ظریف هنرى کیفیت بیشترى بدهد. حافظ شیرازى صرفا یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندى نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمىآید؛ بلکه یک پشتوانهى فلسفى و فکرى لازم دارد. باید متکا یا نقطهى عزیمت و خاستگاهى از اندیشهى والا، این درک هنرى و سپس تبیین هنرى را پشتیبانى کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقع هم نیست که چنین باشند.
حافظ به عنوان الگو
آقایانى که این خصوصیات را دارند، به نظر من نباید اکتفا کنند که شاعر خوبى در حد کنونى هستند؛ بلکه همتشان را بگذارند که در حد حافظ و سعدى و مولوى و فردوسى بشوند. عقیدهام این است که مىشود؛ منتها شروطى دارد که باید عمل بشود. اگر کسى بگوید که ما کجا و حافظ کجا، ما که حافظ نمىشویم، باید گفت که اگر حافظ و سعدى و مولوى و فردوسى نمىتوانید بشوید، سلمان ساوجى و صائب تبریزى که مىتوانید بشوید؛ اگر چه من صائب را کمتر از آن اولیها نمىدانم. به نظر من، مایههاى استعدادى در این حد هست که در ردههاى جوان، یک شاعر ماندگار تاریخ داشته باشیم. البته این شرایطى دارد.
[ماندگاری حافظ][40]
شهریار قطعاً ماندنى است. از آن شعرایى است که مثل سعدى و حافظ و از این قبیل در دورانهاى بعد از دوران خودش معروفتر و بزرگتر خواهد شد. لذا هرچه آقایان دربارهى او انجام دهند از نظر ما زیاد نیست.
بیان عظمت صائب با استفاده از جایگاه حافظ
اما از لحاظ تاریخی این حرف حرف غلطی است که ما بگوییم در دوره صفویه شعر و ادبیّات تنزّل و انحطاط پیدا کرده است من میبینم که هنوز هم به تبع همان دوران در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا گاهی همین مطالب را میگویند نخیر دوران صفویه دوران انحطاط نیست بعد از حافظ هیچ غزلسرایی به عظمت صائب نیامده است بعد از رودکی هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است دویست هزار بیت شعر دارد البته شاعرِ حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد مورد نظر است والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید میگویند هیچ شهری به قدر اصفهان در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است این چه حرفی است.
انس با حافظ
پدر و مادرم، پدر و مادر خیلى خوبى بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - البته حافظ شناس که مىگویم، نه به معناى علمى و اینها، به معناى مأنوس بودن با دیوان حافظ -و با قرآن کاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت.بعضى از شعرهاى حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگى - یادم است، از شعرهایى است که آن وقت از مادرم شنیدم.
تمسک به صبر و تقوا
با این حساب راز دیگری از رازهای حفظ انقلاب برای ما مکشوف میگردد و آن اینکه با تمسک به دو دستاویز صبر و تقوا میتوان خود و انقلاب را در عرصه آزمونهای دشوار و صعبالعبوری نظیر فتنه انتخابات که در آینده به کمین ما نشسته است رویینتن کرد و نیز از تداوم تابش آفتاب رحمت و امداد الهی اطمینان یافت.
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
خواندن درست اشعار حافظ
من یادم مىآید که یک وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسهیى در روزهاى جمعه تشکیل مىشد و ما هم گاهى در آن شرکت مىکردیم. در یکى از آن جلسات، یک نفر هندى - که از اساتید زبان فارسى بود-شرکت کرده بود. در آن جلسه تعریف کردند که ایشان از هند آمدهاند و استاد زبان فارسىاند و بر دیوان حافظ مسلط هستند؛ طرف هم به رویش بالا رفت و شروع به خواندن یک غزل از حافظ کرد؛ اما به قدرى آن غزل را بد خواند که بىاختیار همه خندهشان گرفت! حالا وقتى من مىبینم که بعضى از آقایان دعاها را اینطورى مىخوانند، به یاد آن جلسه و آن غزل حافظ مىافتم که آن استاد هندى خوانده بود!
حافظ شاعر درجه یک
قبل از ظهور دعوت اسلام، هر سال یکبار در همین موسم حج و به اصطلاح حج جاهلی آن روز میآمدند جمع میشدند اشعار را میخواندند و با نظر صاحبنظران هفت قصیده را مثلاً انتخاب میکردند و به دیوار کعبه میآویختند که به آنها می گفتند معلقات سبع، یعنی آویختههای هفتگانه که یک سال این قصیدهها به دیوار کعبه آویزان میماند. آن زمان این معلقات اوج بیان عرب بود و امروز هم همهی ادبا قبول دارند. قرآن در یک چنین محیطی دارد این حرف را میزند که شعرای درجهی یک بودند، مثل اینکه فرض کنید امثال سعدی و حافظ و فردوسی و صائب همه جمع باشند، آنوقت یک نفر بیاید یک سخنی را بگوید و بعد ادعا کند که اگر میتوانید مثل این سخن بگوئید. مردم مراجعه میکنند به این آقای مثلاً سعدی یا حافظ،اگر اینها اقرار کردند که ما نمیتوانیم، معلوم است که سطح عالی سخنوری بشر عاجز از بیان این معناست، پس قبول کنید که از طرف خداست و میبینید که این یک راه روشنی است.
علاقه شهید مطهری به حافظ
مرد بسیار رقیق و ظریفى بود، به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانى و معنوى قرار داشت؛ با دیوان حافظ و اشعار عرفانى مأنوس بود، با قرآن ایشان زیاد مأنوس بود، تصور مىکنم اینجور بود که هر شب ایشان تا یک مقدارى قرآن نمىخواندند نمىخوابیدند، این را من دیده بودم البته در تعدادى از سفرهایى که ایشان [به] مشهد داشتند، یا با هم فریمان رفته بودیم، یا در مشهد با ایشان بودیم من دیده بودم که - بیتوته کرده بودیم با هم - دیده بودم که ایشان قبل از اینکه بخوابند حتماً قرآن مىخواندند و مىخوابیدند.
[1]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[2]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[3]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[4]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[5]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[6]- بیانات در دیدار شعراى استان فارس تاریخ: 30/08/1373
[7]- بیانات در دیدار جمعى از شعرا، به مناسبت سالروز میلاد امام حسن تاریخ: 06/11/1375
[8]- بیانات رهبر معظم رهبری انقلاب اسلامی در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر تاریخ: 1380/05/01
[9]- بیانات در دیدار جمعی از شعرا تاریخ: 1390/05/25
[10]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[11] - بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظتاریخ: 28/08/1367
[12]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[13]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[14]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[15]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[16]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[17]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[18]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[19]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[20]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[21]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[22]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[23]- بیانات در دیدار با اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما تاریخ: 14/12/1369
[24]- دیدار هیأت امنا مسئولان اساتید و فارغ التحصیلان دانشگاه علوم استراتژیک تاریخ: 1373/10/05
[25]- بیانات در دیدار صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با جوانان به مناسبت هفته جوان تاریخ: 1377/02/08
1- بیانات در دیدار استادان زبان فارسى تاریخ: 12/12/1377
[27]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مردم شیراز تاریخ: 1387/02/11
3- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[29]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[30]-بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[31]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[32]-بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[33]- بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ تاریخ: 28/08/1367
[34]- بیانات در دیدار اعضاى گروه ادب و هنر صداى جمهورى اسلامى ایران تاریخ: 05/12/1370
[35]- بیانات در دیدار اعضاى گروه ادب و هنر صداى جمهورى اسلامى ایران تاریخ: 05/12/1370
[36]- بیانات در دیدار اعضاى گروه ادب و هنر صداى جمهورى اسلامى ایران تاریخ: 05/12/1370
[37]- دیدار اعضای دومین مجمع بین المللی زبان فارسی تاریخ: 1377/12/12
[38]- بیانات در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر تاریخ: 01/05/1380
[39]- بیانات در دیدار شعرای سازمان تبلیغات اسلامی تاریخ: 1369/01/31
[40]- بیانات در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت استاد شهریاری تاریخ: 1371/09/11
3- بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران تاریخ: 1377/02/22
[41]- گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب با گروهى از جوانان و نوجوانان تاریخ: 14/11/1367
[42]- گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب با گروهى از جوانان و نوجوانان تاریخ: 14/11/1367
[43]- رهبر انقلاب در ضیافت افطاری کارگزان نظام جمهوری اسلامی تاریخ: 28/05/1389
[44]-بیانات در دیدار اعضاى گروه ویژه و گروه معارف اسلامى صداى جمهورى اسلامى ایران تاریخ: 12/12/1370
[45]-تفسیر سوره بقره تاریخ: 02/02/1371
بخشهایی از مصاحبهی آیتالله خامنهای در مورد شهید مطهری تاریخ: 12/02/1388