وب سایت افق نور

تلاش وب سایت افق نور ، ترویج فرهنگ بسیج است

وب سایت افق نور

تلاش وب سایت افق نور ، ترویج فرهنگ بسیج است

وب سایت افق نور

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.امام خمینی(ره)
ایمیل: websiteofoghenoor@yahoo.com
جیمیل: websiteofoghenoor@gmail.com
کانال ایتا:https://eitaa.com/ofoghenoor1

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پایگاه اطلاع رسانی افق نور» ثبت شده است

امروز اولویت اصلی کشور       مقابله با جنگ نرم دشمن است.

                                                                                                        مقام معظم رهبری

مقدمه:

برای جنگ نرم اصطلاحات مختلفی وضع شده است .آنچه با عنوان"”softwar یا جنگ نرم مطرح می شود در ادبیات غرب بیشتر به قدرت نرم یا ”softpower”شناخته شده است که زیر بنای فکری آن اولین بار توسط جوزف نای به شکلی علمی مطرح شد. مهم ترین حوزه­ ی اعمال و تأثیر گذاری قدرت نرم بر طرف مقابل،حوزه­ ی رسانه است.بهره گیری از رسانه ها و امکاناتی که فرد را قادر می سازد تا برای تأثیر گذاری بر طرف مقابل،به اعمال قدرت بپردازد.

اولین کسی که روی این مسأله کارکرده است."سان تزو" است که در کتاب هنر جنگ نکته ای را مطرح می کند و می گوید:"می شود جنگید،اما مهم ترین این است که شما در یک نبرد بدون جنگ،پیروزی را به دست بیاورید!"چیزی که او مد نظر قرار داده،همان عملیات روانی و جنگ نرم است.باید به استراتژی های رقیب و روحیه ی او حمله کرد؛به گونه ای که آن ها بپذیرند که شکست خواهند خورد.اگر کسی در ذهنش بپذیرد که شکست می خورد،حتماً در دنیای واقع نیز شکست خواهد خورد.زیرا آنچه فرد را به مقاومت تشویق می کند،روحیه است.

پیشینه:

*نگاهی به گذشته­ ی جنگ نرم نشان می­دهد که در طول تاریخ بشر،از همان ابتدا که جنگ سخت آغاز شد،عملیات روانی یا جنگ نرم نیز صورت می گرفته تا از شورش هایی که در مناطق تسخیر شده به وجود می آمده،جلوگیری شود.زمانی که چنگیز خان قصد حمله به منطقه ای را داشت،موجی از هراس در آن کشور پخش می شد. تجّاری که از مناطق تحت کنترل چنگیز خان می آمدند،برای دیگران تعریف می کردند که او چگونه با مردم برخورد می کند و کشتارها به چه صورت است و اگر شخصی مقاومت کند،نابود می شود.بدین ترتیب پیش از ورود چنگیزخان به هر منطقه،روحیه­ ی مردم شکسته شده بود.

رومیان و یا اسکندر از مناطقی که در جنگ ها عبور می کردند،خودروها و زره های بزرگی را که چند برابر انسان معمولی بود طراحی کرده و آن ها را عمداً در مسیر جا می گذاشتند تا لشگریان مقابل،تصور کنند سربازان آن ها غول پیکرند و عملاً روحیه ی مقاومت طرف مقابل را تحت تأثیر قرار داده و وحشت را گسترش می دادند.بنابراین هر حرکتی که روحیه ی یک ملت را هدف گیرد،عملیات و جنگ نرم و نوعی اعمال قدرت نرم است.

*به معاویه می گفتند:"چرا این همه پول برای خرید افراد و تبلیغات خرج می کنی؟یکی از پاسخ های معاویه این بود که هزینه­ ی جنگ،بسیار بیشتر از این است،بنابراین معاویه نیز به گونه­ ای عملیات نرم انجام می داد،اما امروزه به شکل علمی به این قضیه پرداخته می شود. 

جنگ نرم یک جنگ حقیقی:

ما با تهاجم و جنگ حقیقی و سازمان یافته مواجه هستیم که از راه­های مختلف و بسیار هنرمندانه به اجرا گذاشته شده است.

تهاجم فرهنگی:

کسانی که نسبت به مسائل فرهنگی حساسیت داشته باشند،متوجه مسأله تهاجم فرهنگی خواهند شد و نشانه های بارز و بی شماری را در این زمینه مشاهده خواهند کرد،بنابراین کار فرهنگی در ایران اسلامی مسأله ای است که نمی توان لحظه ای از آن غفلت کرد.

استراتژی دشمن:

1)استحاله­ ی فرهنگی نسل جوان
2)از بین بردن روحیه امر به معروف و نهی از منکر در بین مردم به ویژه نسل جوان
3)ایجاد جذابیت و رنگ و لعاب فرهنگی و مدهای غربی   

 ابزارهای جنگ نرم:

یکی از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند،بد دل کنند،مثل همین قضایا که درست کردند بین مردم ایجاد اختلاف کردند.

راهکارها:

خوشبختانه مردم ما با بصیرت هستند،خوب شما ببینید در یک چنین وضعیتی چه چیزی بیش از همه برای انسان مهم است؛"بصیرت" بنده بارها روی بصیرت تأکید میکنم...

پشت صحنه را ببینید؛ببینید آن دستی که دارد صحنه گردانی میکند.  

استراتژِی دشمن:

1) اختلاف افکنی       2) بدبینی        3) ایجاد تردید      4) شبهه افکنی وضلالت گستری 

شیوه های جنگ نرم:

<<تهدید>> یکی از کارهای دشمن است؛

یکی از شیوه های دشمن،تهدید کردن است.ممکن است در یک مواردی تهدید خود را عمل هم کند.

راهکارها و مقابله آن:

اما آن ملتی در این میدان کشمکش خواهد توانست عظمت،عزت،هویت و منافع خود را حفظ کند که عقب نشینی نکند و بایستد.این استقامت-<<فما استقامو الکم فاستقیمو الهم>> تا وقتی که دشمن در مقابل شماست و علیه شما ابزارهای تهدید و تخویف خود را مطرح می کند،باید ایستادگی کنید.

استراتژی دشمن:

1) ایجاد رعب و وحشت در بین مردم با شایعه افکنی که حمله ی قطعی نزدیک است.

2) حمله به ولایت فقیه با ایجاد شبهه های پیرامون جایگاه و عدم الزامی دانستن دستورات و...

3) از بین بردن روحیه ی جهاد و ایثار و شهادت و جایگزین کردن روحیه ی دنیا طلبی و تجملات گرایی و تبلیغ دنیای سرمایه داری.

مصادیق جنگ نرم:

دشمنان جمهوری اسلامی ایران باورهای سیاسی و دینی و نیز عادات حسنه ملت ما را با تکیه بر ابزارهای فرهنگی هدف گیری کرده اند و این کار را بسیار دقیق انجام می دهند و اکنون فرهنگ اسلام ناب که انقلاب اسلامی براساس آن بنیان نهاده شده است،دقیقاً هدف تهاجم دشمنان اسلام قرار دارد.

راهکارها:

بنابراین برای مقابله اصولی و برنامه ریزی شده با این تهاجم دشمن،لازم است مدیریت متمرکز و هدایت کننده ای در امور فرهنگی به وجود آید و با توسل به ابزار و نیروهای فرهنگی،تهاجم دشمن را علاج و تأثیر آن را خنثی کرد.

در دیدار خانواده های معظم شهداء،مفقودان،جانبازان و آزادگان 1375/12/18

استراتژی دشمن:

1) استحاله فرهنگی با ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و کنترل شده

2) استحاله سیاسی به منظور ناکار آمد جلوه دادن نظام و سیاه نمایی ارکان نظام

3) ایجاد رعب و و حشت از مسائلی همچون فقر-جنگ یا قدرت خارجی و دعوت به تسلیم و ایجاد جو بی اعتمادی و ناامنی روانی

4) بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور

مصادیق جنگ نرم:

شکی نیست که امروز امواج تبلیغاتی پیچیده و در هم تنیده ی عالم،علیه اسلام متمرکز شده است.

راهکارها:

برخی اظهار نظرها درخصوص فاصله گرفتن جوانان از دین را ناشی از جنگ روانی دانستند و تأکید کردند:برخلاف این توهمات،جوانان تشنه حقایق دین هستند و باید آنان را با معارف صحیح دینی سیراب کرد.

در دیدار جمعی از روحانیون و مبلغان 1384/11/05
استراتژی دشمن:

1) ایران هراسی و انزوای جمهوری اسلامی

2) ترویج غرب گرایی

3) مدل سازی سبک زندگی اسلامی و سبک حاکمیت اسلامی را در افکار عمومی و اذهان نخبگان

4) نوعی رویگردانی و یأس از موفقیت مدل حاکمیت اسلامی و ترویج سکولاریسم در هر کشور و جامعه ای که تفکر انقلاب اسلامی در آن در حال رشد بوده و یا پتانسیل رشد داشته باشد

5) اجماع سازی جهانی علیه ایران از طریق نهادهای بین المللی و اعمال تحریم های اقتصادی از دیگر اقدامات دشمن در سطح خارجی

مصادیق جنگ نرم:

دشمن تهدید می کند وعده وعید می دهد،دائم عظمت خود را به رخ جامعه ی اسلامی و پیشرو می کشد با زبان زور صحبت می کند و احیاناً زبان زور را با برخی شیرینی های وعده های فریبنده در هم می آمیزد تا اینکه دل ها را گمراه کند.

راهکارها:

استقامت کردن در مقابل فریب ها و تهدیدهای دشمن،هنر بزرگی است که اگر یک ملت این هنر را داشته باشد،آن وقت به قله می رسد؛تا جایی که دیگر دشمن فایده ای در تهدید نمی بیند و مجبور است با او بسازد و یا در مقابل او تسلیم شد.

استراتژی دشمن:

1) کاهش روحیه و کارایی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی

2) ایجاد اختلاف در سامانه های کنترلی و ارتباطی کشور

3) تبلیغات سیاه با هدف براندازی با شایعه پراکنی و پخش تصاویر مستهجن و جوسازی از راه پخش شب نامه ها

برنامه های استکبار:

من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم

اول:جنگ روانی،دوم جنگ اقتصادی و سوم:مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی.

دشمن های استکبار با ملت ما در این سه قلم عمده خلاصه می شود. البته اینها را باید

دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ها و شخصیت های سیاسی بیشتر برای مردم توضیح بدهند.

من اجمالاً سر فصل و خلاصه ای از مطالب را به شما عرض می کنم.

فشارهای آنها نتوانسته است ملت ایران را تضعیف کند یا به عقب نشینی وادار کند؛نه تحریم اقتصادی شان،نه تهدید نظامی شان،نه فشار سیاسی شان،نه جنگ روانی شان،امروز ما از پانزده سال قبل،از بیست سال قبل،از بیست و هفت سال قبل،بسیار قوی تر هستیم؛این نشان دهنده ی این است که دشمن در دشمنی با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ناکام مانده است؛اما این دشمنی هست.
در دیدار با اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 1386/01/01

استراتژی دشمن:

1) ایجاد تحریم های اقتصادی و سیاسی و ...بر علیه ایران

2) برپایی پایگاههای نظامی در کشورهای اطراف ایران و کشور های مسلمان

3) ایجاد منطقه نظامی در خاورمیانه

افسران جنگ نرم:

به آنها (دانشجویان)گفتم که ما با جنگ نرم،با مبارزه ی نرم از سوی دشمن مواجهیم،که البته خود جوانها هم همین را می گفتند؛مگرر قبل از اینکه بنده بگویم،آنها هم می گفتند و همه این را میدانستند.آنی که من اضافه کردم این بود که گفتم؛در این جنگ نرم،شما جوانهای دانشجو افسران جوان این جبهه اید.

جوان دانشجو ی ما،افسر جوان است،شما که استاد او هستید.رتبه ی بالاتر افسر جوانید؛شما فرمانده ای هستید که باید مسائل کلان را ببینید.

چرا افسران جنگ نرم:

نگفتم سربازان،چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش،برود جلو؛عقب بیا،بیایدعقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیم گیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید،عمل کند. نگفتیم هم فرماندهان طراح قرارگاه ها و یگانهای بزرگ،چون آنها طراحی هان کلان را میکنند.افسر جوان تو صحنه است؛هم به دستور عمل میکند،هم صحنه را درست می بیند؛با جسم خود و جان خود صحنه را می آزماید.لذا اینها افسران جوانند؛دانشجو نقشش این است.حقیقتاً افسران جوان،فکر هم دارند،عمل هم دارند،تو صحنه هم حضور دارند،اوضاع را هم می بینند،در چهار چوب هم کار میکنند.

نقش اساتید دانشگاه در جنگ نرم:

خوب،با تعریف نرم،استاد دانشگاه چه رتبه ای دارد؟اگر در زمینه های مسائل اجتماعی مسائل کشور،آن چیزهائی که به چشم باز،به بصیرت کافی احتیاج دارد؛جوان دانشجوی ما،افسر جوان است،شما که استاد او هستید رتبه ی بالاتر افسر جوانید؛شما فرمانده ای هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛دشمن را درست شناسائی بکنید؛

هدفهای دشمن را کشف بکنید؛احیاناً به قرارگاه های دشمن،آنچنانی که خود او نداند،سر بکشید و براساس او،طراحی کلان بکنید و در این طراحی کلان،حرکت کنید. در رتبه های مختلف ،فرماندهان بالا این نقشها را ایفا میکنند.

استراتژی دشمن:

1)برچسب زدن           2)تلطیف و تنویر      3)انتقال      4)تصدیق     5)شایعه      6)کلی گویی         7)انسانیت زدایی واهریمن سازی     8)پاره حقیقت گویی     9)دروغ بزرگ    10)قطره چکانی    11)حذف (سانسور)            12)جاذبه های جنسی      13)ماسار پیام       14)ایجاد تفرقه و تضاد      15)ترور شخصیت     16)تکرار       17)مبالغه     18)توسل به ترس و ایجاد رعب          19)مغالطه      20)و...

دستور فرمانده برای افسران و فرماندهان جنگ نرم:

1) انتقال ادراک صحیح از وضعیت موجود.

2) راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی.

3) آرام و منطقی نگه داشتن فضای دانشگاه.

4) مخاطب شناسی.

5) تهذیب نفس.

6) بصیرت و شناخت وضعیت و درک این مطلب که جنگ نرم پدیده ای انتزاعی نیست و وجود خارجی دارد.

7) ادامه روند کار علمی در دانشگاهها و برداشتن مانع های احتمالی در مسیر تولید علم.

8) خودسازی و امیده آینده.

9) تشکیل اتاق فکر.

رمز پیروزی:

1) انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی

2) وحدت کلمه و انسجام ملی

عرصه ها و بازیگران دشمن:

1) مراکز تعلیم و تربیت و سرمایه گذاری دشمنان در این محیطها

2) نفوذ افراد منحرف در حوزه های علمیه

3) جدایی حوزه و دانشگاه

4) رادیو و تلویزیون،سینما و هنر

5) رسانه های مکتوب،روزنامه ها و مجلات

6) ترویج ابتذال فرهنگی و مراکز فساد

نگاه امیدوارانه و خوشبینانه به آینده:

این خوشبینی،متکی بر تحلیل واقع بینانه است و جوانان عزیز دانشجو باید ضمن پرهیز از افراط و تفریط در برخورد با مسائل مختلف و با تکیه بر فکر و تدبر و تامل،به وظایف سنگین خود در پیشرفت علمی کشور و دفاع از ایران عزیز در مقابل جنگ نرم بیگانگان طمع ورز ادامه دهند.

پایان توطئه های جنگ نرم دشمن در مقابل ایران اسلامی:

این توطئه ها تنها هنگامی پایان خواهد یافت که ایران به همت جوانانش از لحاظ علمی،اقتصادی و امنیتی به نقطه ای برسد که امکان آسیب رساندن به آن نزدیک به صفر شود به همین علت است که بنده همیشه دانشگاه ها را به تولید علم و نهضت نرم افزاری فرا می خوانم چرا که برتری علمی را یک رکن امنیت بلند مدت کشور می دانم.

این عمّار:

جنگ نرم،راست است،این یک واقعیت است.

یعنی الان جنگ است.البته حرف را من امروز نمی زنم من از بعد از جنگ سال 1367 همیشه این را گفته ام.بارها و بارها؛علت این است که من صحنه را می بینم.چه بکنم اگر کسی نمی بیند؟!چه کار کند انسان؟!من دارم می بینم صحنه را،می بینم تجهیز را،می بینم صف آرایی را،می بینم دهان های از حقد و غضب گشوده شده و دندان های با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب و علیه امام و علیه همه این آرمان ها و علیه همه آن کسانی که به این حرکت دل بسته اند را؛اینها را انسان می بیند. خب چه کار بکند؟ این تمام نشده چون تمام نشده،همه وظیفه داریم.1388/06/14

 افق نور

ofoghenoor.ir

 بیانات مقام معظم رهبری در مورد فضیلت روز و دعا عرفه

حضرت آیت الله خامنه ای درباره عظمت دعای عرفه می فرمایند: در دعای عرفه بهترین مطالبات و خواسته‌ها برای انسان مطرح می‌شود؛ که اگر انسان اینها را از خدا بخواهد و بگیرد، می‌تواند برای او سرمایه باشد.
 دعای عرفه پر از معارف است

** دولت اسلام

اقبال بزرگی که شما جوانان آورده‌اید این است که در دوره‌ی حاکمیت اسلام هستید. بعضی در این دوره متولد شده‌اید و بعضی در این دوره، جوانی‌تان را گذرانده‌اید و این، اقبال بسیار بزرگی است.

خوشا به حالتان! کمااین‌که، حضرت امام حسین علیه‌السلام، در «دعای عرفه» خدا را شکر می‌کند که در دولت کفر به دنیا نیامده است. (چون ایشان در دولت پیغمبر به دنیا آمدند.) آری! این قضیه آن‌قدر عظمت دارد که امام حسین، آن هم در دعای عرفه خدا را شکر می‌کند که او را در دولت کفر به دنیا نیاورده و در دولت اسلام به دنیا آورده است. 1379/11/15 

** توجه به ترجمه‌ی ادعیه

من به جوانها  توصیه می کنم که به ترجمه‌ی این دعاها توجه کنند.

این دعاهای عرفه و ابی‌حمزه، پر از معارف است.

نماز جمعه‌ی تهران 1385/07/21 

** از دست ندهید...

فردا، روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ بخصوص شما جوان‌ها قدر این روزهای بزرگ و این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطه‌ی با خداست که سینه‌ها و دل‌ها را منشرح می‌کند؛ راه را برای انسان باز می‌کند؛ عزم و اخلاص به انسان می‌دهد؛ به کارها برکت می‌بخشد؛ توفیق الهی را بر سر انسان سایه‌گستر می‌کند و نتیجه‌ی آن، پیشرفت در خط اصیل ارزش‌های اسلامی است. این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید.

دیدار عمومی مردم قم 1384/10/19 

** بهترین خواسته‌ها برای انسان

دعاهایی که از ائمه رسیده است، بهترین دعاهاست. اولا خواسته‌هایی در این دعاها گنجانده شده است که به ذهن امثال ماها اصلا خطور نمی‌کند و انسان از زبان ائمه (علیهم‌السلام) آنها را از خدا طلب می‌کند. در دعای ابوحمزه و دعای افتتاح و دعای عرفه بهترین مطالبات و خواسته‌ها برای انسان مطرح می‌شود؛ که اگر انسان اینها را از خدا بخواهد و بگیرد، می‌تواند برای او سرمایه باشد. ثانیا در این دعاها مایه‌های خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بیانی ادا شده است که دل را خاشع و نرم می‌کند. با عبارات فصیح و بلیغ، عشق و شیفتگی و شوق در این دعاها موج می‌زند. انسان باید این دعاها را قدر بداند و از آنها استفاده کند.

نماز جمعه‌ی تهران، 1384/07/29 

** تعلیمات ادعیه به مردم

چرا ما مردم را به سطحی‌اندیشی و عوام بودن متهم می‌کنیم؟ چون عواطف جوشان دارند؟ این از امتیازات مردم ماست؛ به‌خاطر ولایت ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است؛ آنها ما را این‌طوری بار آورده‌اند؛ هم با تعلیماتی که به ما داده‌اند - این دعای عرفه، این دعای کمیل، این دعاهای صحیفه‌ی سجادیه، این معارف عاطفه‌برانگیز و احساس برانگیز - هم با خاطره‌های خودشان. ماجرای شهادت حضرت ابی‌عبدالله، عاشورای ما، دهه‌ی محرم ما و دهه‌ی فاطمیه‌ی ما را دیگر مسلمانها ندارند؛ ما داریم.

دیدار مسؤولان اداری و اجرایی استان کرمان، 1384/02/19 

** زمزمه‌ی محبت‌آمیز با پروردگار

بعد می‌رسیم به مسأله‌ی پاکیزه بودن اخلاقی و پاکیزه بودن عملی، که در سایه‌ی تدین به‌دست می‌آید؛ این هم خودش عالمی است. لذتهایی در زندگی انسان وجود دارد که قابل توصیف نیست و با هیچ ابزار مادی هم به‌دست نمی‌آید. لذت انس با خدا، لذت ذکر، لذت لحظه‌یی که شما احساس می‌کنید در حال نماز یا در حال دعای عرفه یا در حال دعای کمیل دارید با مرکز زیبایی‌ها و نیکی‌ها و آفریننده‌ی همه‌ی اینها در خلوت حرف می‌زنید - توی جمع هستید، اما با او احساس خلوت می‌کنید - لذت بسیار بالایی است؛ دیریاب و کمیاب است؛ اما لذت بسیار عجیبی است. قاعدتا شماها هم این را تجربه کرده‌اید. گاهگاهی همه‌ی انسانها این حالت را تجربه می‌کنند؛ برای آنها مواردی پیش می‌آید و لحظه‌یی، دقیقه‌یی و یا ساعتی این لذت را احساس می‌کنند. مشکل ما این است که به‌خاطر آلودگی‌ها و گرفتاری‌های دوروبرمان نمی‌توانیم آن لحظه را ادامه دهیم؛ اما در آن لحظه اگر زیباترین چیزها را هم بر شما عرضه کنند، میل و رغبتی ندارید؛ دلتان می‌خواهد در همان خلوت انس با خدا و تبادل زمزمه‌ی محبت‌آمیز با پروردگار وقت خود را بگذرانید.

دیدار اعضای جامعه‌ی اسلامی دانشجویان، 1383/11/15 

**با تقوای خودت مرا خوشبخت کن

باید به خدای متعال توکل کنید و تقوای الهی را هم از او بخواهید. چند روز پیش در دعای مبارک امام حسین علیه‌السلام در روز عرفه، خواندید: «اللهم اجعلنی اخشاک کأنی اراک و اسعدنی بتقویک و لا تشقنی بمعصیتک».«و اسعدنی بتقویک»؛ با تقوای خودت مرا خوشوقت و خوشبخت کن. «ولاتشقنی»؛ با معصیت خودت مرا بدبخت نکن. باید از خدا تقوای الهی را خواست. ان‌شاءالله توجهات و رحمت خدای متعال هم به سمت شما نازل است.

دیدار اعضای سازمان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی، 1380/12/07


 

 

 

 

 

ofoghenoor.ir

شهید ستاری‌ در میدانهای‌ جنگ‌، بارها تا مرز شهادت‌ پیش‌ رفت‌ و پیوسته‌ در طلب‌ شهادت‌ بود، او شب‌ و روز نمی‌شناخت‌ و تمامی‌ لحظات‌ زندگی‌ خود را وقف‌ خدمت‌ به‌ اسلام‌ و نظام‌ اسلامی‌ کرده‌ بود.                                                                                                                                                     مقام معظم رهبری (مدظله العالی) 


زندگینامه شهید منصور ستاری

منصور ستاری در سال ۱۳۲۷ در روستای ولی آباد ورامین دیده به جهان گشود. پدرش، مرحوم حاج حسن شاعری فاضل بود که دیوانی از او به نام «ماتمکده عشاق» به یادگار مانده است.

منصور ستاری دوران ابتدایی را در مدرسه ولی آباد ورامین و دوران متوسطه را در قریه «پوینک» باقر آباد به پایان رسانید. وی در طول دوران تحصیل همواره یکی از شاگردان ممتاز کلاس به شمار می‌رفت.

شهید بزرگوار پس از اخذ دیپلم متوسطه ، در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکدة‌افسری شد و پس از پایان دورة‌دانشکده به درجة ستوان دومی نایل آمد . در سال ۱۳۵۰ جهت طی دورة‌علمی کنترل رادار به کشور آمریکا اعزام شد و پس از گذراندن دوره یکساله، در سال ۱۳۵۱ به ایران بازگشت و به عنوان افسر کنترل شکاری نیروی هوایی مشغول به کار شد.

شهید ستاری در سال ۱۳۵۴ در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته برق و الکترونیک پذیرفته شد . تعدادی از واحدهای دانشگاهی را گذرانده بود که با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی تحصیل را کنار گذاشت و همدوش دیگر آحاد مردم به پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت.

وی افسری مؤمن، متعهد، شجاع، آگاه، تیزهوش و کاردان بود. طرح‌ها و ابتکارهای زیادی در تجهیز سیستم‌های راداری، پدافندی به اجرا گذاشت که در طول جنگ تحمیلی توان نیروی هوایی را در سرنگونی هواپیماهای متجاوز دشمن دو چندان نمود.

تیمسار ستاری به علت فعالیتهای بیش از حدی که در اجرای طرح‌های جنگی از خود نشان داد، درسال ۱۳۶۲ به سمت معاون عملیات فرماندهی پدافند نیروی هوایی منصوب شد.

طرح‌ها و برنامه‌هایی که شهید ستاری ارائه می‌داد بسیار منطقی، عملی، کاربردی و مؤثر بود . از این رو در سال ۱۳۶۴ به عنوان معاونت طرح و برنامه نیروی هوایی برگزیده شد و به علت لیاقت و کاردانی و شایستگی که از خود نشان داد ، در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ با درجة سرهنگی به سمت فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و تا هنگام شهادت عهده دار این مسئولیت بود.

در عملیات خیبر وقتی در محاصره بمباران شیمیایی او ماسک خود را تقدیم به پیرمردی که راننده لودر بود کرد را همه به یاد دارند. براثر این اقدام وی تا زمان شهادت از شامه بویایی بی بهره شده بود و تا پایان عمر این موضوع را مخفی می کرد.

4 رکن اقدامات شهید ستاری

۱ـ طرح و برنامه صحیح از ابتدای فرماندهی همراه با آینده نگری هرچه ژرف تر.
۲ـ سازماندهی نیروی انسانی متعهد و کارا = مستعد و مبتکر و بیش از همه خوداتکا و خودباور در پروژه های توسعه پیشرفت.
۳ـ تأمین وسایل و تجهیزات با بهره گیری حداکثر از منافع موجود داخلی و با تکیه بر اهداف خودکفایی کشور.
۴ـ اعمال مدیریت پویا و متکی بر روابط انسانی و ایجاد محیطی هرچه مناسب تر برای تشریک مساعی همگانی.
شهید ستاری با برنامه ای منسجم که در پیروزی نهایی بسیار مؤثر افتاد به کار پرداخت.

برخی از اقدامات مهم و بنیادین شهید ستاری

تأسیس دانشکده پرواز (خلبانی) این آرزوی دیرینه هر ایرانی وطن پرست و پرسنل نیروی هوایی بود. اولین سری دانشجویان خلبانی در مهرماه سال ۱۳۶۷ وارد دانشکده پرواز شدند.

تأسیس دانشگاه هوافضا با ۸ گرایش تحصیلی و مبتنی بر برنامه های آموزشی ـ مجموعه های کارشناسی و مصوبات وزارت فرهنگ و آموزش عالی.

تأسیس دانشکده پرستاری و راه اندازی مرکز تحقیقات و آموزش پزشکی (پاتولوژی) نیروی هوایی.

توجه به آموزش کارا (حین خدمت) و آموزش پرسنل رده میانی.

ایجاد هنرستان کارودانش ـ فنی و حرفه ای درمرکز آموزشهای هوایی و اجرای برنامه های آموزش و پرورش برای افرادی که حداکثر با سن شانزده سال به استخدام نهاجا درآمده بودند تا بتوانند همانند دانش آموزان دبیرستان به تحصیل بپردازند و دیپلم رسمی کشور به آنها اعطاشود.

ایجاد شبکه دیده بانی به منظور تقویت سیستم پدافندی کشور ـ ایجاد شبکه دیده بانی بصری ـ ایجاد موانع هوایی بر فراز دره ها، گذرگاهها و ارتفاعات و...

شهیدستاری که به واقع معماری آینده نگر برای سیستم پدافند هوایی کشور بود با راه اندازی تأسیسات و امکانات جدید تعمیر و نگهداری و نیز اجرای پروژه هایی نظیر پروژه اوج و نیز راه اندازی مرکز پژوهش، تحقیقات و آموزش (پتا) توان نگهداری نیرو را تقویت و به چندین برابر قدرت قبلی ارتقاداد. این مهم برای کشوری که پایه های صنعتی اش تقریباً ضعیف بود کاری شگرف می باشد.

ایجاد مؤسسات فنی و صنعتی پیشرفته برای آموزش پروازی مرحله مقدماتی دانشجویان خلبانی با کمک مهندسین و متخصصین نهاجا با ساخت هواپیمای پرستو. این هواپیما از نظر امکانات عملیاتی تقریباً شبیه هواپیمای بونانزای ساخت آمریکا می باشد.

یکی از مهمترین فعالیتهای سرلشگر شهید منصور ستاری طی سالهای ۶۶ الی پایان جنگ تحمیلی اسکورت ناوگان تجاری کشتی های نفتکش ایران در خلیج فارس و دریای عمان تا خروج آنها بود. انجام عملیات اسکورت باتوجه به حجم عملیات جنگی و مضافاً حجم عملیات عادی و روزانه نهاجا کاری بس عظیم بود.

نگهداری مجتمع پتروشیمی بندرامام، حفاظت از میدان گازی کنگان و مواردی نظیر اینها یادآور اقدامات و جانفشانی های عقابان تیزپرواز و پرسنل پدافندی نیروی هوایی تحت فرماندهی و مدیریت این بزرگوار همیشه به یادماندنی است.

طراحی و ساخت خودروشمس ایجاد خطوط هوایی سها (سازمان هواپیمایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) شرکت در پروژه های دولتی در راستای امور مهندسی و تأسیساتی، افزایش کارایی و استخراج از معادن تحت پوشش از قبیل نمک سمنان که نیازمندیهای صنایع نفتی و پتروشیمی کشور را مرتفع و پشتیبانی می نماید، ازدیاد بازده صنایع فلزی (ریخته گری ـ تراش و...) و دریافت سفارش به منظور رفع نیازمندیهای دولتی، نظامی و خصوصی.

شهیدستاری منطقی ترین راه را برای کاهش اثرات محدودیت اعتباری و روبرویی با شرایط پس از جنگ انتخاب نمود و آن خودکفایی هرچه بیشتر نیروی هوایی بود. بدینوسیله علاوه بر آنکه از خروج اعتبارات نیروی هوایی جلوگیری می کرد توان تولیدی و خدماتی را افزایش داده و درآمدهای حاصل از این قبیل فعالیت ها را همواره تحت کنترل و نظارت دقیق قرارداد که به عنوان پشتوانه ای برای اجرای برنامه های سازندگی موردبهره برداری قرارگرفت.شهیدستاری با کمک فرماندهان و پرسنل عزیز نیروی هوایی پروژه های بلندمدت را طراحی نمود که یکی پس از دیگری جامه عمل می پوشد. یکی از این پروژه ها بعد از شهادت ایشان هواپیمای جنگی آذرخش بود که با حضور رهبر انقلاب در سال ۱۳۷۶ به پرواز درآمد.

به هر تقدیر سرلشگر شهیدمنصور ستاری با حمایت پرسنل از ان گذشته نیروی هوایی آنچه درتوان داشت در طبق اخلاص نهاده و به پیشگاه ملت ایران تقدیم نمود و امروز به خیل شهیدانی پیوسته است که همواره در فراق آنها می سوخت. روح حماسی او از همان پهنه آسمان نیلگونی که مأوای همیشگی او و یارانش بود به ملکوت اعلی عروج کرد تا درکنار امام و فرمانده خود آرام گیرد.

روحش شاد و یادش گرامی 

ofoghenoor.ir

ــ بسيج شجرة طيبّه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه‌هاي آن بوي بهار وصل و طراوات یقين و حديث عشق مي‌دهد.

ـ تشكيل بسيج در نظام جمهوري اسلامي ايران يقيناً از بركات و الطاف جلية خداوند تعالي بود كه بر ملت عزيز و انقلاب اسلامي ايران ارزاني شد.

                                                                                               امام خمینی (ره)

ـ پيوند ميان بسيجيان عزيز و حضرت ولي عصر (ارواحناه و فداه) مهدي موعود عزيز يك پيوند ناگسستني و هميشگي است.

ـ بسياري از پيشرفتها و موفقيتهاي نظام اسلامي در عرصه‌هاي مختلف مرهون تفكر و ميل بسيجي است.

                                                                مقام معظم رهبری (مدظله العالی)


زندگینامه شهید مهدی زین‌الدین

مهدی زین‌الدین در سال ۱۳۳۸ در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود.

مادرش كه بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او در اوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك می‌كرد و به عنوان یك فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد.

مهدی در دوران تحصیلات متوسطه به لحاظ زمینه‌هایی كه داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید محراب آیت‌الله مدنی (ره) سیراب می‌نمود.

به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌كرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست. در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید شد. این امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بر دوش كشد.

در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. مهدي زین‌الدین به عضویت این حزب درنیامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبیرستان اخراجش كردند.
به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد.

این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.

پس از مدتی پدرش از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایر اعضای خانواده، از خرم‌آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست.

 

ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد. در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی داشت.

با آغاز جنگ تحميلي، مهدي زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه كفار بعثی پرداخت. پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.

در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌ تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌كرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌ای بر پیكر لشكریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.

دلاور رزمنده مهدي زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و به خاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد - انتخاب گردید.

در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شكن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت وي به لشكر تبدیل شد. لشكر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كننده‌ای را برعهده داشت.

از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتكها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.

 

مهدي زین‌الدین در كنار تلاش بی‌وقفه، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌های نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراین مكان، به خدا تقرب پیدا می‌كند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌كرد كه به تزكیه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعی می‌كرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید می‌نمود كه همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت. به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.

با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌كرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشكر سركشی می‌نمود و مشكلات آنان را رسیدگی و پیگیری می‌كرد. همواره به برادران سفارش می‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و یقین داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.

شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی كه از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌نمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نكند.

می‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن كانون و مركز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یك جان كه سهل است، ای كاش صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌كردیم. او در سخت ‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها كرد. حفظ اموال بیت‌المال برای شهید زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی كه قرار داشت نهایت دقت خود را به كار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت: در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم.

در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌كرد. او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات مادی تلاش می‌كرد. ایثار و فداكاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.

برای اخلاص و تعهد آن شهید كمتر مشابهی می‌توان یافت. او جز به اسلام و انجام تكلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تكرار می‌كرد:

ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز كن.

او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مكتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یك برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامی‌اش كه دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.

مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت كادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشكر به گونه‌ای برنامه‌ریزی كرده بود كه در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان كارها باشند. می‌گفت:

من خیالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.

او یكی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت كرده بود.

سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی كل سپاه درباره او می‌گوید: شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.

در آبان سال 1363 مهدي زین‌الدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌كنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم.

موقعی كه عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.

فرمانده محبوب بسیجی‌ها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.

همان طور كه برادران را توصيه مي‌كرد: ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛ حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا مي‌كرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.

پيكر پاك سردار مهدي زين‏الدين به همراه برادرش مجيد، پس از تشييعي با شكوه در گلزار شهدای علی بن جعفر قم در كنار هم به خاك سپرده شدند.

 

متن وصيتنامه سردار شهيد مهدي زين الدين

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ كس نمی‌تواند پاسداری از اسلام كند در حالی كه ایمان و یقین به اباعبدالله ‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیكار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تكلیف می‌كنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل كردن و حسین‌وار زندگی كردن. در زمان غیبت كبری به كسی «منتظر» گفته می‌شود و كسی می‌تواند زندگی كند كه منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد.
در این وصیتنامه فقط مقدار بدهکاری‌ها و بستانکاری‌ها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

1- مسائل شرعی:

الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.

2- مادیات

الف:بدهکاریها:

1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2-وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3-پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب - بستانکاریها:

1-مبلغ هفتاد و پنج هزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.

2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

 

پدر شهیدان سردار سرلشگر مهدی و مجید زین‌الدین بعد از مدت‌ها دست و پنجه نرم كردن با بیماری، 13 بهمن 1389 دار فانی را وداع گفت.

مرحوم عبدالرزاق شیخ زین‌الدینی از انقلابیون دوران سیاه شاهنشاهی بود كه خدمات ارزنده‌ای در قالب شركت در گروه‌های مردمی به انقلاب اسلامی ارائه كرده و حتی مدتی از عمر خود را در تبعید بسر می‌برد.

خاطره‌اي از بسيجي لشكر 17 علي‌بن ابي‌طالب در باره شهيد زين‌الدين:

یکی از بسیجیان لشکر 17 علی ابن ابیطالب این گونه روایت کرده است: یکی از شب ها که نوبت نگهبانی داشتم، بعد از اتمام پستم ، خسته و کوفته آمدم به سنگر تا نگهبان بعدی را بیدار کنم. دیدم بیرون چادر کسی خوابیده است. از فرط بی خوابی مغزم کار نمی کرد. گمانم آمد همان برداری است که نوبتش است. با قنداق اسلحه به پهلویش زدم و خوابش را پاره کردم و گفتم:«پاشو، نوبت نگهبانی شماست.»

آن بنده خدا هم بلند شد، و اسلحه را گرفت و خسته نباشیدی گفت و رفت سر پست . از زور خستگی، اصلا صورتش را ندیدم.
شاید حدود یک ساعت بعد، برادری که باید بعد از پست من نگهبانی می داد بیدارم کرد و گفت: «چرا من رو بیدار نکردی؟! پست و همین طوری ول کردی به امان خدا؟ اسلحه رو کجا گذاشتی؟ الان پاسبخش بیاد ، آبرو نمی مونه برامون.»

از تعجب خواب از سرم پرید. گفتم: «من دیشب به هوای تو ، یه بنده خدایی رو بیدار کردم. اونم اسلحه رو گرفت و رفت.»

یاد اسلحه که افتادم ، دلم خالی شد. مثل فشنگ از جا پریدم و رفتم سر پست نگهبانی. اصلا امیدوار نبودم کسی را آن جا ببینم ، اما دیدم. کنارش که رفتم ، قبل از این که خودش را بشناسم ، اسلحه خودم را شناسایی کردم. خیالم که راحت شد ، تا آمدم حرفی بزنم ، چشمم روی صورت آن بنده خدا قفل شد. اول فکر کردم اشتباه کردم ولی زود مطمئن شدم که ایشان فرمانده لشکرمان ، «آقا مهدی زین الدین» هستند.

زبانم نمی چرخید که یک کلمه حرف بزنم. از خجالت قلبم می خواست بایستد. بماند که با چه زحمتی ، آقا مهدی را راضی کردم که اسلحه را به خودم بدهد و برود استراحت کند. اصرار داشت که پست را تمام کند و من بروم استراحت کنم.

ظاهرا ایشان نصف شب از شناسایی بر گشته بود. وقتی می بیند بچه ها توی چادر خوابیدند، برای آن که خواب آن ها را به هم نزند ، همان جا بیرون چادر می خوابد که از بخت بد ، من سر رسیدم و بیدارش کردم.

خاطره‌اي از سردار علی حاجی زاده یکی از همرزمان شهید زین الدین

شهادت شهيد زين‌الدين تعبير خواب يكي از همرزمان ما بود.

۴۸ ساعت قبل از شهادت مهدي زين‌الدين با ماشيني كه به دستور وي از لجستيك لشكر به بنده واگذار شده بود با شهيد زين الدين به مقر لشكر در سردشت آمديم و شب خاطره‌انگيزي را با هم سپري كرديم؛ فرداي آن شب شهيد زين‌الدين از بنده كليد ماشين را خواست؛ بنده به شهيد زين‌الدين گفتم «اين ماشين هم مثل موتور شهيد همت در جزيره مجنون نشود».

وي به ماجراي موتور شهيد همت اشاره كرد و گفت: در جزيره مجنون يك موتور داشتم و آن‌ را در اختيار هيچ كسي قرار نمي‌دادم؛ هر كسي كه پيش شهيد زين‌الدين مي‌رفت تا وي وساطت كند كه موتور را به او دهم، نتيجه‌اي نداشت؛ شرايط به همين منوال سپري ‌شد تا اينكه در عمليات خيبر در جزيره مجنون متوجه شدم كه موتور نيست ، به سرعت پيش شهيد زين‌الدين رفتم و جريان را با او در ميان گذاشتم شهيد زين‌الدين به من گفت « نگران نباش، حاج همت به موتور احتياج داشت، به همين دليل از من خواست كه آن موتور را به او دهم و من هم نتوانستم حرفش را رد كنم و موتور را به او دادم» ولي بعد از چند ساعت متوجه شديم كه حاج همت بر اثر اصابت خمپاره‌ روي موتور به شهادت رسيده است.

با درخواست شهيد زين‌الدين كليد ماشين را به وي دادم و خودم به مهاباد آمدم، نصف شب يكي از بچه‌هاي شاهرود خوابي ديده بود كه رژيم بعث لشكر را بمباران كرده است و همه بچه‌ها ايستاده‌اند و قلب‌هايشان آتش گرفته است.

صبح آن روز به سراغ يكي از بچه‌هايي كه تعبير خواب مي‌دانست، رفتيم و او گفت «قرار است بلايي به سر لشكر بيايد، برويد صدقه جمع كنيد و دعاي رفع بلا را بخوانيد»؛ كمتر از چند ساعت متوجه شديم كه شهيد زين الدين و برادرش مجيد در همان ماشيني كه ۲ روز قبل از بنده تقاضا كرده بودند به شهادت رسيدند و خبر شهادت مهدي زين‌الدين تمام قلب‌ها را آتش زد و خواب آن رزمنده تعبير شد.

ده خاطره از شهيد مهدي زين‌الدين

1) عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بوند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه ی شن، جلوی آب را بگیریم. وقتی که آمدند، راه افتادیم سمت خاک ریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. گفتم:«چرا شما؟ از گردان نیرو آمده» گفت:«نمی خواست. خودمون بندش می اوریم.»
2) عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند«رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.
3) سرتاسرِ جزیره را دودِ انفجار گرفته بود. چشم چشم را نمی دید. به یک سنگر رسیدیم. جلوش پر بود از آذوقه. پرسیدیم «اینا چیه؟»گفتند«هیچ کس نمی تونه آذوقه ببره جلو. به ده متری نرسیده، می زننش.» زین الدین پشت موتور، جعفری هم ترکش، رسیدند. چند تا بسته آذوقه برداشتند و رفتند جلو. شب نشده، دیگر چیزی باقی نمانده بود.
4) شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم.صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟»
5) جزیره را گرفته بودیم. اما تیر اندازی عراقی ها بد جوری اذیت می کرد. اصلا احساس امنیت و آرامش نمی کردیم. سرِ ظهر بود که آمد. یک کلاشینکف توی دستش بود نشست توی سنگر، جلوی دید مستقیم عراقی ها. نشانه می گرفت و می زد. یک دفعه برگشت طرفمان، گفت«هر یک تیری که زدن، دو تا جوابشونو می دین.» همان شد.
6) اول من دیدمش. با آن کلاه خود روی سرش، و آرپی جی روی شانه اش مثل نیروهایی شده بود که می خواستند بروند جلو. به فرمانده گردانمان گفتم. صدایش کرد «حاج مهدی!» برگشت. گفت«شما کجا می رین؟» گفت«چه فرقی می کنه؟ فرمان ده که همه ش نباید بشینه تو سنگر. منم با این دسته می رم جلو.»
7) بعد خیبر، دیگر کسی از فرمانده گردان ها و معاون ها شان باقی نماند بود؛ یا شهید شده بودند، یا مجروح. با خودم گفتم«بنده ی خدا حاج مهدی. هیچ کس رو نداره. دست تنها مونده.» رفتم دیدنش. فکرمی کردم وقتی ببینمش، حسابی تو غمه. از در سنگر فرمان دهی رفتم تو. بلند شد. روی سرو صورتش خاک نشسته بود، روی لبش هم خنده ؛ همان خنده ی همیشگی. زبانم نگشت بپرسم«با گردان های بی فرمان دهت می خواهی چه کنی؟»
8) ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم.، سرش را با دست هایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد. رفتند پنج شش متر آن طرف تر. گفت برایش کمپوت ببریم. چهار زانو نشسته بوند روی زمین و عربی حرف می زند. تمام که شد گفت «ببرید تحویلش بدید.» بی چاره گیج شده بود باورش نمی شد این فرمان ده لشکر باشد. تا آیفا از مقر برود بیرون، یک سره به مهدی نگاه می کرد.
9) چند تا سرباز، از قرارگاه ارتش مهمات آورده اند. دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده، عرق از سر و صورتشان می ریزد. یک بسیجی لاغر و کم سن و سال می آید طرفشان. خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود. ظهر است که کار تمام می شود.سربازها پی فرمانده می گردند تا رسید را امضا کند. همان بنده ی خدا، عرق دستش را با شلوار پاک می کند، رسید را می گیرد و امضا می کند.
10) توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزها نمی‌رسم کمکتون کنم. ولی ظرف‌های شب با من»

روحش شاد و یادش گرامی 

ofoghenoor.ir

مقام معظم رهبری(مدظله العالی):هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است.

مقام معظم رهبری(مدظله العالی): نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.


راز شهادت در غربت

زندگینامه شهید حاج احمد متوسلیان

احمد متوسلیان در سال 1332 در خانواده‌ای مومن و مذهبی در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد.

وی دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان برد و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک می‌کرد.

پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.

متوسلیان در دوران سربازی، فردی مذهبی و مومن بود و در بحث‌ها، مخالفت خود را با رژیم ستمشاهی بیان می‌کرد. پس از اتمام خدمت سربازی، در یک شرکت تاسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرم‌آباد منتقل شد و به فعالیت‌های سیاسی- تبلیغی خود ادامه داد.

وی پس از مدت‌ها تعقیب و گریز، در سال 1354 توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت 5 ماه را در زندان مخوف فلک‌الافلاک خرم‌آباد در سلولی انفرادی گذراند.

پس از آزادی، در شروع قیام‌های خونین قم و تبریز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهده‌دار شد و رابطه‌ای تنگاتنگ با حرکت‌های مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.

با شدت یافتن روند نهضت اسلامی و رویارویی مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پای شهادت پیش رفت و در روزهای 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد.

 

با پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل خویش را عهده‌‌دار شد. پس از شکل‌گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و دوشادوش سایر همرزمانش با حداقل امکانات موجود به سازماندهی نیروها همت گماشت.

احمد متوسلیان پس از شروع قائله کردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری کند.

وی پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت. در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانه‌ای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خسارات سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبرد، چهارصد اسیر و دویست کشته از ضدانقلاب برجای ماند.

پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد.

ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود و کمر تجزیه‌طلبان را شکست.

در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه - کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید. وی چندی بعد با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.

اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان مریوان که در تصرف گروهک‌های محارب بود، به وی محول شد. وی پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برق‌آسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را آزاد کند.

از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده وی گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس کریمی، سید محمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قوجه‌ای، حسین زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیدی به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزگاری پرداخت.

پس از حذف باند بنی‌صدر از دستگاه اجرایی کشور - در دی ماه 1360 عملیات محمدرسول‌الله(ص) از دو محور مریوان و پاوه روی منطقه خرمال توسط احمد متوسلیان و شهید حاج همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بین‌المللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار می‌رود.

احمد متوسلیان در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموریت یافت تا رزم بی‌امان خود را در جبهه‌های جنوب ادامه دهد. او از طرف فرماندهی کل سپاه مامور شد با بکارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسول‌الله(ص) - که بعدها به لشکر تبدیل شد - را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد.

چندی بعد زمینه اجرای عملیات بیت‌المقدس در دستور کار یگان‌های رزمی قرار گرفت. متوسلیان علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی ماموریت‌های شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راه‌‌کارهای مناسب عملیات را شناسایی می‌کرد.

در شب دهم اردیبهشت ماه سال 1361 عملیات بیت‌المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی احمد متوسلیان از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز- خرمشهر بود که با عبور نیروها از ورود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهت‌دهی شده بود.

 

با وجود حجم سنگین آتش کور و بی‌وقفه یگان‌های توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمین‌گیر کنند و کلیه پاتک‌های آنها را دفع نمایند.

احمد متوسلیان در اواخر خرداد سال 1361 طی ماموریتی به همراه یک هیات عالی‌رتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی - نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راه‌های مساعدت به مردم مظلوم و بی‌دفاع لبنان را بررسی نماید.

در چهاردهم تیر سال 1361، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، ‌مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک - توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده رژیم تروریستی تل‌آویو گروگان گرفته شده شدند.

این چهار نفر که عبارتند از؛ "محسن موسوی"، "احمد متوسلیان"، "تقی رستگار مقدم" و خبرنگار عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی - ایرنا - "کاظم اخوان" پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند،‌ که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست.

ofoghenoor.ir