یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود |
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود |
یاد باد آن دل تپیدن های مشتاقان یار |
و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود |
عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود |
حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود |
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق |
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود |
منکران گفتند با یک گل نمی گردد بهار |
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود |
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق |
در چن هر گوشه ای را صد هزار آورده بود |
بیا بیا که شمیم بهار می آید |
دل رمیده ما را قرار می آید |
سر از افق بدرآورد صبح آزادی |
سرود فتح و ظفر زین دیار می آید |
بیا که شد سپری دوره تباهی ها |
زمان سروری و اقتدار می آید |
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم |
نهال حق و عدالت به بار می آید |
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون |
فرشته از طرف کردگار می آید |
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی باد |
صدای هلهله از هر گذار می آید |
مژده ای منتظران ماه ظفر باز آمد |
ماه بهمن به دو صد شوکت و فر باز آمد |
دور رنج و تعب حق طلبان شد سپری |
روز فخر و شرف اهل نظر باز آمد |
شد فروزان به جهان کوکب اقبال وطن |
صبح پیروزی ما بار دگر باز آمد |
ای نور چشم ملت ایران خوش آمدی |
ای یوسف عزیز به کنعان خوش آمدی |
دیدی که چشم مردم ایران سپید گشت |
یعقوب وار، در غم هجران خوش آمدی |
رسید موسم بهمن بهار باز آمد |
جلال محفل ما، یار دل نواز آمد |
به پاست خیمه آلاله های صحرایی |
«و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد |
درون هر ورق سبز بنگری، بینی |
جمال یوسف مصری در این تراز آمد |
چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی |
شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد |
زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری |
کنون که جلوه خورشید برفراز آمد |
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت |
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند |
خیزید که هنگام نشاط سحر آمد |
شب رفته و خورشید ز مشرق به در آمد |
برپا شده صد ولوله در گلشن توحید |
کز بام فلک مرغ صبا خوش خبر آمد |
آمد پی ایجاد سحر ناجی خورشید |
بر جان خدایان دروغین تبر آمد |