وب سایت افق نور

تلاش وب سایت افق نور ، ترویج فرهنگ بسیج است

وب سایت افق نور

تلاش وب سایت افق نور ، ترویج فرهنگ بسیج است

وب سایت افق نور

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.امام خمینی(ره)
ایمیل: websiteofoghenoor@yahoo.com
جیمیل: websiteofoghenoor@gmail.com
کانال روبیکا:https://rubika.ir/ofoghenoor1

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت رقیه (س)» ثبت شده است

چهل حدیث درباره آخرالزمان و پیش بینی ائمه(ع) دربارۀ رخدادهای آن زمان!

https://rubika.ir/ofoghenoor

1. امیرالمؤمنین (علیه السلام): پشت ها سنگین شود و حوادث پیاپی واقع شود.

2. امیرالمؤمنین (علیه السلام) : او (حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگامی ظاهر می شود که حقیقت ها کم اجر و دنباله روها از نابخردان پیروی کنند.

3. امیرالمؤمنین (علیه السلام): عرب ها دچار اختلاف شوند اشتیاق به ظهور افزون شود.

4. امیرالمؤمنین (علیه السلام): عفاف و خویشتن داری از جامعه رخت بربندد و شیطان بر همگان چیره شود.

5. امیرالمؤمنین (علیه السلام): زن ها فرمانروایی کنند، حوادث جانکاه و کمرشکنی روی می دهد.

6. امیرالمؤمنین (علیه السلام): شکافنده ها بشکافند و پیش بتازند ،تیز پروازان حمله کنند.

7. امیرالمؤمنین (علیه السلام): عراق را فتح کنند و هر نوع اختلافی را با خونریزی پاسخ دهند.

8. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): برای مردم روزگاری می رسد که تنها همّ وغمّشان شکم آن ها و شرف آن ها تجمّلات زندگی و قبلۀ آن ها زن هایشان می گردد.

9. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): دین و آیین آن ها درهم ودینارشان می باشد، آن ها بدترین خلایق هستند برای آن ها نزد خدا ارج و مقامی نیست.

10. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که روابط نامشروع شیوع پیدا می کند زلزله زیاد می شود.

11. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که برای کارهای ناشایست تعاون و همکاری کنند و در احکام دین از یکدیگر دوری کنند.

12. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): انسان به پدر و مادرش جفا می کند ولی با دوستانش از راه وفا و صفا وارد می شود.

13. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که تکبّر و خودپرستی در اعماق دل ها نفوذ کرد آن طور که سم ها در بدن ها نفوذ می کند.

14. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): گناهان علنی شوند و محرّمات الهی سبک شمرده شوند.

15. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): زمانی می آید که مردم گرگ درنده می شوند، هر کس گرگ نباشد او را می خورند.

16. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): مردم به انجام منکرات تظاهر می کنند و اموال فراوان برای غنا و موسیقی خرج می شود.

17. امیرالمؤمنین (علیه السلام): کسی که امر به معروف کند، خوار شود و کسی که مرتکب گناه شود، مورد ستایش قرار گیرد.

18. امیرالمؤمنین (علیه السلام): هنگامی که نیازها وگرفتاری ها فراوان شود مردم همدیگر را نشناسند.

19. امیرالمؤمنین (علیه السلام): انسان برای استمداد به نزد برادرش برود، او را در قیافه ای دیگر غیر آن چه بود می بیند.

20. امیرالمؤمنین (علیه السلام): هنگامی که مردها با مردها در می آمیزند و زن ها با یکدیگر.

21. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که امت من نماز را ضایع کنند و از شهوات پیروی کنند.

22. امیرالمؤمنین (علیه السلام): مرد را برای پوشیده نگه داشتن همسرش سرزنش می کنند.

23. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): مردها خود را شبیه زن ها و زن ها خود را شبیه مردها می کنند.

24. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): هنگامی که زن ها جامه مردان را بپوشند و پوشش حیا از آن ها گرفته شود.

25. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): سپس زمانی می آید که قاریان قرآن را می خوانند ولی از حلقومشان تجاوز نمی کند (عمل نمی شود).

26. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): قرآن را طبق خواسته های خود توجیه می کنند و آیین خدا را با آرای خود تفسیر و تحلیل می کنند.

27. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): ثروتمندان امت برای سیاحت به مکه می روند ومتوسطین آن ها برای تجارت و فقرا برای ریا و تظاهر (افراد خالص کم هستند).

28. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): قرآن با نی و لحن غنا خوانده می شود، بدون این که به هنگام تلاوت با خوف و خشیت از پروردگار همراه باشد.

29. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): پس می بینی که گوش دادن به قرآن برای مردم بسیار سنگین است و گوش دادن به صداهای باطل آسان و فرح بخش شده است.

30. امیرالمؤمنین (علیه السلام): آلات لهو و لعب در رهگذر مردم آشکارا به کار گرفته می شود ، مردم عبور می کنند و کسی جرأت نمی کند از آن جلوگیری کند.

31. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): (در آخرالزمان یعنی نزدیکی ظهور) زمین لرزه بسیار می شود.

32. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): انتظار می رودکه حتی یک قفیزگندم و یک درهم پول به مردم عراق نرسد.

33. امام صادق (علیه السلام): رودخانه ها خشک می شود و قحطی و گرانی پیش می آید.

34. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می کنند (1ـ سفیانی 2ـ خراسانی 3ـ یمانی )

35. امام صادق (علیه السلام): مردی از اولاد عمویم زید در یمن خروج می کند.

36. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): یمانی از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است خروج یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقه هم زمان به دنبال یکدیگر است.

37. امام صادق (علیه السلام): در آن میان پرچم های هدایت از خراسان بیرون آمده با شتابی هر چه تمام تر منازل را طی کرده و پیش می تازند و تعدادی از یاران حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان آن ها خواهند بود.

38. امام صادق (علیه السلام): هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد.

39. امام صادق (علیه السلام): آگاه باشید که آن ها (سپاه خراسانی) یاران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و زمینۀ سلطنت جهانی او را فراهم می سازند.

40. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): اگر سفیانی را ببینی او را پلید ترین می یابی.

ofoghenoor.ir

ولادت امام موسی کاظم (علیه السلام)

شناسنامه امام موسی بن جعفر علیه السلام

امام موسی بن جعفر علیه السلام در سپیده دم روز یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 هجری قمری در «ابواء» - محلی میان مکه و مدینه - از کنیزی از سرزمین بربر (مغرب) یا اندلس (اسپانیا) به نام «حمیده» معروف به «حمیده بربریه، حمیده مغربیه، حمیده مصفاة» زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلی 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشید و به دستور وی بوده است. کنیه امام هفتم شیعیان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضی، ابو ابراهیم، ابو اسماعیل، ابو علی و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنی هاشم، الامین، الصابر، زین المجتهدین، باب الحوائج،...و مشهورترین آن کاظم و در لوح محفوظ «المنتخب» است.  

امام موسی بن جعفر دارای قامتی استوار، اندامی لاغر، چهره ای زیبا و گندمگون، ریشی انبوه و مشکین بود. نقش نگین انگشتری اش «حسبی الله» و یا «الملک لله وحده» بود.

اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر امام موسی کاظم علیه السلام از سال 148 که امام صادق(ع) به شهادت رسید دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفای زیر معاصر گردید:منصور دوانیقی (136138) محمد معروف به مهدی ( 158 – 169) هادی (169 – 170) هارون (170- 193) هنگام رحلت امام صادق(ع) منصور دوانیقی خلیفه ی ستمگر عباسی، در اوج قدرت و تسلط بود. منصور برای تثبیت پایه های حکومت خود انسان های فراوانی را به قتل رسانید، او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیت های بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت می ورزیدند سخت مورد آزار قرار می داد.

سیره سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام

امام موسی ابن جعفر(ع) مناظرات گوناگونی با هارون الرشید خلیفه عباسی داشته اند که در قسمتی از آن طرد حکومت هارونی و آرمان تشکیل حکومت الهی به رهبری امامان معصوم به صراحت بیان شده است. در تاریخ می خوانیم: روزی هارون به امام کاظم می گوید که مرزهای فدک را معلوم کن تا آن را به تو برگردانم . امام(ع) از جواب امتناع می کند. هارون پیوسته اصرار می ورزد.

امام(ع) می فرماید: من آن را جز با حدود واقعی اش نخواهم گرفت. هارون که به اصرار خواستار تعیین حدود می شود. امام می فرماید: اگر من حدود آن را باز گویم مسلماً موافقت نخواهی کرد. هارون سوگند یاد می کند که درصورت تعیین حدود آن را برمی گردانم. امام(ع) فرمود: اما حد اول آن سرزمین عدن است. در این هنگام هارون چهره اش دگرگون گشت و با شگفتی گفت: ادامه بده. امام(ع) فرمود: و حد دوم آن سمرقند است. برای بار دوم ناراحتی هارون بیشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفریقا.

در حالی که صورت هارون از شدت ناراحتی سیاه شده بود، حضرت فرمود: و حد چهارم آن سواحل دریای خزر و ارمنستان. حضرت حدود کشور اسلامی که آن روز، هارون برآن حکومت داشت بیان کرد. هارون گفت: پس چیزی برای ما باقی نماند برخیز جای من بنشین. امام فرمود: من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعیین کنم هرگز آن را نخواهی داد.

سیره هدایتی امام موسی کاظم علیه السلام

از سال 148 ه.ق که امام صادق علیه السلام به شهادت رسید، بنا بر وصیت و نص پدر تا سال 183 ه.ق عهده دار سرپرستی و امامت شیعیان گردید و دوران 35 ساله امامتش در محیطی پراختناق و خفقان و همراه با تقیه گذشت. در چنین محیطی، حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام علاوه بر مسئولیت امامت و رهبری جامعه اسلامی، موفق به تربیت شاگردان زیادی گردید و با وجود اختناق حاکم، عده زیادی از دانشمندان و بزرگان شیعه از علم و دانش آن حضرت استفاده کردند و روایات زیادی را در زمینه های مختلف از آن بزرگوار نقل نمودند. کثرت روایات فقهی ایشان بعد از امام باقر و امام صادق علیهما السلام مؤیدی بر این ادعا است.

سیره اخلاقی و عبادی امام موسی بن جعفر (علیه السلام)

زیاد بن ابی سلمة از دوستداران امام کاظم «علیه السلام» بود، ولی با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: شنیده ام تو برای هارون الرشید کار می کنی و با آنان همکاری داری؟!

گفت: بله سرورم!  امام پرسید: چرا؟ عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانواده ام کار کنم.  امام با چهره ای عبوس گفت: اما اگر من از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است که عهده دار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی بر روی فرش های آنان گذارم، مگردر یک صورت. می دانی آن در چه صورتی است؟ گفت: نه فدایت شوم ! امام گفت: من هرگز با آنان همکاری نمی کنم مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با رفع مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهره اش بزدایم. ای زیاد! بدان پروردگار کمترین کاری که با یاوران ظالمان انجام می دهد این است که آنان را در تابوتی از آتش قرار می دهد تا روز حساب باز رسد. ای زیاد! هرگاه عهده دار شغلی از شغل های این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکی های تو می گذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کند، ولی در نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند.

رنج ها و مصیبت های امام موسی بن جعفر علیهما السلام

امام کاظم(ع) در شرایط دشوار حکومت عباسیان می زیست که دستگیری و آزار هواداران اهل بیت، سیاست رایج خلفا بود و طبیعی بودکه آن حضرت نیز، از سوی هارون الرشید، دچار زندان و شکنجه گردد. به گواهی تاریخ، امام موسی بن جعفر(ع)، قربانی بیم و هراسی شد که هارون نسبت به از دست دادن حکومت خویش داشت، نیز قربانی سخن چینی ها و گزارشهای دروغ بدخواهان و متملقان گردید.

سندی بن شاهک، رئیس پلیس هارون در بغداد بود، بسیار خشن و سختگیر و سنگدل واز جلادان و آدم کشان بود. سندی حضرت را تحویل گرفت، به کند و زنجیر بست، بر او سخت گرفت و حتی امام را مورد توهین و ضرب قرار داد و در نهایت، امام را به شهادت رساند، با خرمای زهرآلود، حضرت را مسموم کرد. پس از سه روز، روح پاک امام، از جسد مطهرش پرگشود و امام در 25 رجب سال 183 هجری به خدا پیوست و آسمان بغداد، با غروب این خورشید فروزان، تیره گشت.

برگی از دفتر فضائل امام موسی کاظم علیه السلام

موسی بن جعفر علیه السلام در قدر و مقام بزرگوارترین فرزندان حضرت صادق علیه السلام و در مرتبه والاتر از آنان بود و آوازه بزرگواری اش بیش از برادران بود. در زمان آن حضرت با سخاوت تر و گرامی تر و خوش معاشرت تر از او دیده نشد، و در عبادتْ سرآمد مردم آن زمان و پرهیزکارترین آنان و در جلالت مقام و فهم و دانش برتر از همگان بود. و عموم شیعیانِ پدرش امام صادق علیه السلام معتقد به امامت آن بزرگوار گشته و سر تعظیم در برابرش فرود آورده، تسلیم دستورات او شدند و از پدر بزرگوارش درباره امامت و جانشینی آن جناب نصوص و روایات و اشاره های زیادی روایت کرده اند و معالم و فرامین دین خود را از او گرفتند و آنقدر نشانه و معجزات از آن حضرت روایت کرده اند که موجب قطع بر حجّیت و امامت او خواهد شد.

داستان هایی از امام موسی کاظم علیه السلام

امام کاظم(ع) در زمینی که متعلق به شخص خودش بود مشغول کار و اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد عرق امام را از تمام بدنش جاری ساخته بود. علی بن ابی حمزه بطائنی در این وقت رسید و عرض کرد: « قربانت گردم، چرا این کار را به عهده دیگران نمی گذاری »؟

- چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افراد از من بهتر همواره از این کارها می کرده اند.

- مثلا چه کسانی؟

- رسول خدا و امیر المؤمنین و همه پدران و اجدادم. اساساً کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است.

در سایه سار کلام نورانی امام کاظم علیه السلام

لَا تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُم‏ حکمت را به افراد نادان نیاموزید؛ زیرا به آن ستم می کنید و از اهلش دریغ ندارید که به آن ستم روا داشته ایدعَلَیْکَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الرِّفْقَ یُمْنٌ وَ الْخُرْقَ شُؤْمٌ إِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ یَعْمُرُ الدِّیَارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق‏ نرم خو و ملایم باش؛ زیرا نرمش، نیکو و کج خلقی، شوم و مذموم است، به درستی که نرمش و نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانه را آباد می کند و بر روزی می افزایدأَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ بِهِ الصَّلَاةُ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْر برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.

یاران و شاگردان امام موسی بن جعفر (علیه السلام)

گروه کثیری از عالمان و راویان حدیث، پیرامون امام موسی کاظم(ع) گرد آمدند و آن حضرت با توانایی بسیار آراء خردمندانه ای در دانش های گوناگون دینی ابراز کرد. با آنکه صدها نفر از محضر پر فیض امام موسی کاظم(ع) بهره برده و اخبار و احادیث او را نقل می کردند، اما در میان اصحاب، حدیث هیجده نفر به صدق و امانت مشهور گردیده و منقولات آنان مهر اعتبار و اطمینان خورده و همگان بر صدق گفته هایشان اعتراف کرده اند. شش نفر از آنان شاگردان امام باقر(ع)، شش نفر از اصحاب امام صادق(ع) و بقیه هم از خواص تربیت یافتگان حضرت امام کاظم(ع) بوده اند. اسامی آنان به این شرح است: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن المغیره، حسن بن محبوب السراد، احمد بن ابی نصر بزنطی. به این افراد اصحاب اجماع می گفتند. شاگردان زبده دیگری در مکتب علمی - تربیتی و سرشار از معنویت هفتمین امام پرورش یافتند از جمله؛ محمد بن خلاد، عبدالرحمن بجلی، علی بن جعفر، اسحاق بن عمار صیرفی، اسماعیل بن موسی بن جعفر، حسین بن علی بن فضال، داود رقی، عبدالسلام بن صالح حصروی، موسی بن بکیر و اسماعیل بن مهران.

امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) در شعر و ادب

ای نور خدا شمع هدی، مصدر ایمان/دریای عطا، بحر سخا، منبع احسان

ای یوسف آل نبی، ای مظهر یزدان/وز درد شدی باغل و زنجیر گرانبار

غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو/ای شاه حجازی به چه تقصیر به بغداد

مسموم نمودند تو را از ره بیداد/ما را غم قتل تو شها کی رود از یاد

الحق که بود ناسخ بد فعلی شداد/ظلمی که عیان گشت از آن فرقه بدخو

در حریم کاظمین (علیهماالسلام)

زیارت امام هفتم به زیارت رسول اکرم تشبیه شده است؛ از جمله در حدیثی از امام رضا (ع) چنین آمده است من زار قبر أبی بغداد کان کن زار قبر رسول الله و قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، إلا أنّ الرسول و لأمیرالمؤمنین صلوات الله علیهما فضلهما؛ کسی که قبر پدرم را در بغداد زیارت کند، مانند کسی است که قبر رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را زیارت کرده، جز برتری رسول خدا و امیرمؤمنان که به جای خود محفوظ استعن داود الصیرفی قال: قلت له -ابالحسن العسکری(ع): إنّی زرت أباک و جعلت ذلک لک؛ فقال: «لک من الله اجر و ثواب عظیم و منّا المحمدة» داود صیرفی گوید: به امام هادی (ع) عرض کردم: من پدر شما را زیارت نمودم و ثواب آن را به شما هدیه کردم؛ امام (ع) فرمود: برای تو اجر و پاداش بسیاری است و ما هم سپاس گزار خواهیم بود.

کتابشناسی امام کاظم (علیه السلام)

امام موسی بن جعفر (ع) اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایداری عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، انتشارات نوید اسلام، بی تا، رقعی، 286 ص.

امام موسی کاظم(ع) مصطفی زمانی (1356 1411 ق)، قم، بنیاد فرهنگی اسلام، 1370، رقعی، 147 ص.

امام موسی کاظم(ع) گروه کودکان و نوجوانان، بازنویسی: مهدی رحیمی، چاپ دوم، تهران، بنیاد بعثت، 1374، رقعی، 92 ص.

امام موسی کاظم (ع) سید کاظم ارفع، تهران، موسسه انتشاراتی فیض کاشانی، 1370، رقعی، 67 ص (از سری سیره عملی اهلبیت 9)

بدایع الانوار فی احوال سابع الائمه الاطهار میرزا سید مهدی حسینی وکیل(ملقب به بدایع نگار) (م 1279 ق)، چاپ تهران، 1306 ق، وزیری، 341 ص (چاپ سنگی).

بر امام صادق و امام کاظم (ع) چه گذشت؟ سید محمد حسن موسوی کاشانی، قم [انتشارات زاهدی]، 1373 ش / 415 ق، وزیری، 223ص.

امام موسی کاظم(علیه اسلام) می فرمایند:

لاتَمْنِحُوا الْجُهّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَ لا تَمْنَعُوها أهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.

حکمت را به افراد نادان نیاموزید؛ زیرا به آن ستم می کنید و از اهلش دریغ ندارید که به آن ستم روا داشته اید.

عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَأِنَّ یُمْنٌ وَ الرِّفْقَ شَوْمٌ اِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبَّرَ و حُسْنَ الْخَلْقَ یَعمُرُ الدِّیارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق.

نرم خو و ملایم باش؛ زیرا نرمش، نیکو و کج خلقی، شوم و مذموم است، به درستی که نرمش و نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانه را آباد می کند و بر روزی می افزاید.

فضلُ یُتَقَرَّبُ به العبدُ الی اللهِ بعدَ المعرفة بِه الصلاةٌ و برُّ الوالدینِ و ترکُ الحسِد و العجبِ و الفخر.

برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.

من لَمْ یَکنْ لهُ من نفسِهِ واعظٌ تَمَکَن منهُ عَدّوهُ.

هرکس در وجودش پنددهنده ای نداشته باشد، دشمنش بر او مسلط می شود.

اذا وَعَدتُمُ الصبیانَ فَفوا لهم، فاِنّهم یَرَونُ اَنَکم الذین ترزقونهم، انّ الله عزوجلَ لیس یغضِبُ یشیءِ کغضبه النّساء و الصبیان.

وقتی به کودکان وعده ای دادید، وفا کنید؛ زیرا می پندارند شما روزی دهنده آنها هستید. خداوند برای هیچ چیز به اندازه تجاوز به حقوق زنان و کودکان خشمگین نمی شود.

ایاک و الضجر و الْکَسَلَ، فاِنهما یَمَنعانِ خطَّک من الدنیا و الاخرة.

از سستی و بی حوصلگی بپرهیز؛ زیرا این دو خصلت، تو را از بهره وری از نعمت های دنیا و آخرت باز می دارد.

انَّ العاقل لایکذبُ و ان کان فیه هواهُ.

انسان خردمند دروغ نمی گوید؛ اگرچه دروغ وسیله برآمدن خواهش های نفسانی او باشد.

اشاره

مراحل زندگی امام کاظم(ع)

براساس طبیعت، محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می شود.

مرحله نخست

از ولادت آن حضرت در سال 128 ه .ق تا شهادت امام جعفرصادق(ع) در سال 148 ه .ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت و گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.

مرحله دوم

این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه .ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبی، به ویژه در روزگار مهدی، برای اهل بیت و پیروان ایشان فراهم شد.

مرحله سوم

این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی های فراوانی روبه رو شد. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.

اگر موضع گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت هارون فزونی می بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می کردند، هارون اهل بیت(ع) و پیروان آنان و به ویژه امام کاظم(ع) را در تنگنا قرار داد.

حضرت کاظم(ع) در آن شرایط و نیز در پی سخت گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاست های هارون را به خوبی می شناخت و می دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین باره نمی پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته های هارون، همه سختی ها را به جان خرید.

آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه .ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.

گفتار مجری

1- از ویژگی های ذاتی موسی بن جعفر(ع)، فرو بردن خشمه. همه مورخان نوشتن، در برابر بدی، خوبی می کرد و از خطاهای دیگران می گذشت. روش او مثل سیره جدش پیامبر بود، تا آنجا که به کاظم، یعنی فرو خورنده خشم معروف شد.

2- امام موسی کاظم(ع) پس از شهادت پدرش، با همت و سرسختی تمام، مکتب علمی و فکری عظیم امام صادق(ع) رو ادامه داد و از هیچ کوششی دریغ نکرد. امام کاظم(ع) در تکامل جنبش علمی و شخصیت فرهنگی اسلامی، گام های بزرگی برداشت و صدها دانشمند و مفسر و محدث تربیت کرد که در میان آنها شخصیت های سرشناسی چون علی بن یقطین، محمد بن ابی عُمیر، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن و سعد بن سعد قمی دیده می شه.

حضرت موسی بن جعفر(ع) در روزگار پایانی حکومت امویان به دنیا اومد. دو دهه از عمر مبارک خود رو کنار پدرش جعفر بن محمد الصادق(ع) زندگی کرد و از دانش او بهره ها برد.

پس از 25 شوال 148 ه .ق، درحالی که جامعه دستخوش بحران بود و خطر مرگ تهدیدش می کرد، امامت رو بر عهده گرفت و با سختی هایی روبه رو شد که هیچ یک از امامان در روزگار امویان و در زمان خلفای پیشین عباسی با آن روبه رو نبودند. زندان های طولانی، طرح های پیاپی برای از میان برداشتن امام و سرانجام کشته شدن به دست کارگزاران هارون که به نام خدا و پیامبر فرمانروایی می کرد، تنگناهایی بود که حضرت امام کاظم(ع) با آن روبه رو شد.

تلاوت قرآن

قرآن کریم، همیشه همدم تنهایی ها و مونس خلوت امام کاظم(ع) بود. قرآن را بهتر و خوش نواتر از هرکس می خواند و وقتی به خواندن قرآن مشغول بود، اندوهگین می شد، آن گونه که هرکس تلاوت او را می شنید، می گریست. حفص می گوید: «امام کاظم(ع) وقت تلاوت قرآن، گویا با مخاطبی گفت وگو می کند».

لقب ها

حضرت موسی بن جعفر(ع) را صابر، الزاهر یعنی درخشنده، عبد صالح، الوفی به معنای وفاکننده به عهد، سید و امین خطاب می کردن، ولی آخرین لقبی که حضرت امام کاظم(ع)  با آن خوانده می شد، باب الحوائجه. این لقب در واگویه های مردم شهرت زیادی داره. عموم مردم و حتی خواص معتقدن که هر غم زده ای اون حضرت رو واسطه قرار بده، خداوند گرفتاریش رو برطرف می کنه. شیعیان آن حضرت، بلکه تمام مسلمانان با همه گرایش ها و اختلاف سلیقه های اجتماعی و علمی، به باب الحوائج بودن موسی بن جعفر(ع) ایمان دارن. ابوعلی خلال، پیشوای حنبلیان می گوید: در هر گرفتاری سختی که برای برطرف شدن آن نزد قبر موسی بن جعفر رفتم، خداوند آن گونه که دوست می داشتم، گره از کارم باز کرد.

از امام شافعی نیز نقل شده: «قبر موسی کاظم، نوش داروی آزموده شده است».

رخنه در نظام

امام کاظم(ع) با تربیت افرادی شایسته و اثرگذاری مثبت بر اندیشه برخی کارگزاران حکومتی، از وجود آنان در پیشبرد هدف های الهی خویش بهره می جست.

علی بن یقطین یکی از عوامل نفوذی امام در نظام حکومتی هارون بود که تا مقام نخست وزیری پیش رفت. او به لطف خداوند و یاری رهنمودهای امام و بصیرت و تیزهوشی خود، کارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می داد. یادآوری دیدگاه های حضرت کاظم(ع) به شکل نامحسوس در جدال داخلی هیئت حاکمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیم های حکومت غاصب به امام، ارسال کمک های مالی به امام و شیعیان، تشکیل گروه های حج از شیعیان بی بضاعت و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام هفتم، برخی دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حکومت هارون بود. یکی دیگه از شیعیان مخلص، مسیّب بن زهیر بود که به ظاهر در سمت جانشینی سندی بن شاهک، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او در کنار رساندن پیام های امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان موسی بن جعفر(ع)، معجزه ها و کراماتی هم از آن حضرت نقل می کرد که در بیداری برخی افراد تأثیر داشت.

چراغ راه

درود خدا و فرشتگان و حاملان عرش او و تمام آفریدگان زمین و آسمان، بر درخت [کوه] طور.

درود بر کتابی که در کوه طور نازل شد. سلام بر خانه آبادی که زیارتگاه فرشتگان است. سلام بر آسمان برافراشته. سلام بر راز پوشیده. سلام بر اقیانوس خروشان و سلام بر آینه نور؛ او که موسای کلیم وادی ایمن امامت است».

محی الدین بن عربی «موسی بن جعفر امین، بسیار راست گو و یکی از پیشوایان مسلمانان است که به عبادت و بندگی مشهور شده».

ابوحاتم رازی

«قبر موسی کاظم(ع) نوش داروی آزموده شده است».

امام شافعی

جعلتک حسبی فی اموری کلْها و ما خاب من أضحی و أنت له حسب

در تمام گرفتاری هایم تو را تنها وسیله نجات یافتم و هرکس چنین باشد، ضرر نکرده است و تو او را کفایت می کنی.

ابونواس شاعر بلندپایه دوران عباسی

«فرزندم موسی نظیر عیسی بن مریم است».

امام صادق(ع) می فرمایند: «علم حکمت، درک و فهم، بخشش و بینش آنچه را مردم در موارد اختلاف امور دینی خود نیازمندند حسن خلق و وفای به عهد، در او(موسی بن جعفر(ع)) جمع است. او دری از درهای رحمت خداست».

امام صادق(ع) می فرمایند: «امام موسی کاظم (ع) بنده شایسته، بخشنده و بردبار، ارجمند و در اعتقاد شیعه، یکی از دوازده امام معصوم است. او را به خاطر عبادت و کوشش در راه خدا عبد صالح می گفتند».

عبدالله بن اصعد یافی

«موسی بن جعفر بزرگی از بزرگان بنی هاشم و امامی پیشرو در علم و دیانت بود».

دکتر زکی مبارک

«اما مناقب و کرامات ظاهری و فضایل و صفات روشن و آشکارش، گواه بر آن است که او قله شرف و اوج بزرگواری را برگزیده و تا اوج امتیازات بالا رفته و به بلندترین مرتبه آن رسیده است. مرکب سیادت، تا آخرین مرحله برای او رام شده و بر غنایم بزرگی حاکم بوده و ارزشمندترین آنها را برگزیده است».

علی بن مالکی

سلام بر فرزند کعبه و منا، سلام بر فرزند نور که هیچ زندانی فروغش را نکاست.

سلام بر فرزند دانش و بینش که درایتش، رهبر مردم بود و سخنانش کلیدواژه های چگونه زیستن؛ سخنانی که از تاریک ترین سیاه چال ها برمی آمد و تیرگی قلب ها را می زدود.

سلام بر کسی که بندگی اش مؤثرترین روش آرام کردن دل های رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بنده بندگی اش می شدند.

درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را می خورد و بردباری را به اوج می رساند؛ او که زندان های طولانی و شکنجه های بی حد و اندازه را با متانت و بزرگ منشی می آراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرت زده می کرد.

سلام بر امامی که آرامگاهش دروازه گشایش و رحمت است که دل های شکسته در هوای ملکوتی اش التیام می یابند، دست ها از آستانه اش حاجت روا بازمی گردند و قلب ها به راحتی و آسایش می رسند.

خلفای پیشین، سیاه چال را تنها راه آسایش از او می دانستند. حتی در زمان یکی از آنها به این شرط آزادش کردند که کاری به حکومت نداشته باشد.

هرچند تنها مرد شایسته دنیای خویش بود که به جای پیامبر بنشیند، به خلیفه گفته بود: بزرگوارتر از آن است که به حکومت چشم طمع بدوزد و آزاد شده بود.

ولی زندان، پیشانی نوشت او بود؛ به تلافی جرم های نکرده اش، به سبب دستی که از درماندگان می گرفت و راهی که بر گمراهان می گشود، برای محدود کردن و زیرنظر داشتن هوادارانش و نیز به سبب اینکه دین او کاخ های سر به فلک کشیده و جواهرنشان عباسیان را، هزارهزار کنیزک زیباروی و آوازخوان را، بخشش های بی اندازه از خزانه بیت المال را، قتل و غارت های بی شمار و نیرنگ های پشت پرده حکومت را جایز نمی شمرد.

زندان، پیشانی نوشت او بود

امام، مردم شهرهای دور و نزدیک را با ترفندهای گوناگون از تباهی می رهانید. گاه نامه یا سفارشی، گاهی فرد مورد اعتمادی و روزی معجزه و کرامتی از او به داد دل مردم می رسید. محبوس بود و در محاصره غل و زنجیر، ولی منش نیکویش، زندانبانان را آن چنان به راه می آورد که از مریدان او می شدند.

سکوت زندان را به خاطر عبادت، خوش می داشت و عبادت او اوج معرفت و بینش بود. هرچند درهای زندان به رویش کم گشوده می شد، او را باب الحوائج روزهای سخت و مبادا می خواندند؛ چه مصیبت بزرگی بود شهادتش.

اگر سر از تنش جدا می کردند، شورش علویان خاموش شدنی نبود، درحالی که آنها با وسیله قرار دادن فرزندان پیامبر، به اوج رسیده بودند. پس باید باز هم در لباس دوست پیش می آمدند و آمدند، با طبقی میوه یا جامی شربت، و سفر ابدی را برای حجت در بند رقم زدند.

باز هم از بیم علویان، هشتاد مرد بزرگ زاده را به گواهی طلبیدند که امامتان با مرگ طبیعی رفته است، ولی او که می دانست، اوج فاجعه را می دانست و او که نمی دانست کافی بود قدری در حوادث پیش آمده درنگ کند و حقیقت را دریابد.

روزی هارون الرشید به وزیر خود، علی بن یقطین، هدایای گران قیمتی بخشید که یکی از با ارزش ترین آنها، لباسی طلاکاری شده بود. از آنجا که وزیر، علاقه شدیدی به امام کاظم(ع) داشت، این هدیه فاخر را به خدمتکار خود داد تا به امام برساند و به او تقدیم کند.

امام هدیه را گرفت، ولی در فرصتی مناسب آن را به دست کس دیگری پس فرستاد و به علی بن یقطین سفارش کرد لباس را نزد خود نگه دارد. وزیر از این کار امام ناراحت شد، ولی لباس را در صندوقچه ای گذاشت.

مدتی از آن ماجرا گذشت و وزیر، خدمتکارش را به سبب نافرمانی از خانه بیرون کرد. خدمتکار که از راز شیعه بودن علی بن یقطین باخبر بود، به قصر هارون رفت و گفت که وزیر خائن تو اموال و خمس شیعیان را به موسی بن جعفر می رساند.

هارون وزیر را خواست و آن هدیه را طلب کرد. علی بن یقطین پاسخ داد: چون آن لباس، هدیه مخصوص خلیفه بود، آن را عطرآگین کرده و در بقچه ای در خانه گذاشته ام و هرازگاهی به آن نگاه می کنم. هارون گفت: لباس را بازگردان. وزیر به یکی از غلامانش دستور داد به منزل برود و آن هدیه را بیاورد. بعد از آمدن غلام و آوردن لباس، خشم هارون الرشید فروکش کرد و هدیه دیگری به علی بن یقطین بخشید و دستور داد آن خدمتکار خبرچین را هزار تازیانه بزنند. وقتی تازیانه زدن به نیمه رسید، خدمتکار جان داد. هارون رو به وزیر گفت: دیگر هیچ گزارش خلافی را در مورد تو نخواهم پذیرفت.

خواب

پس از آنکه مهدی عباسی، امام هفتم شیعیان را از مدینه به بغداد دعوت کرد و او را به زندان انداخت، شبی امام علی(ع) را در خواب دید که این آیه را تلاوت می کند:

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. (محمد: 22)

آیا گمان می کنید هنگامی که حاکم امور مردم شدید، آنگاه می توانید در زمین تباهی پدید آورید و از ارحام خویش قطع رابطه کنید؟

خلیفه وحشت زده از خواب برخاست. به سراغ ربیع فرستاد. ربیع که از این دعوت نابهنگام شگفت زده و نگران شده بود، به قصر خلیفه رفت. خلیفه آیه را خواند و ماجرای خوابش را تعریف کرد. سپس گفت: هم اکنون می روی و موسی بن جعفر را به قصر می آوری. وقتی امام را حاضر کردند، مهدی عباسی دست در گردن او حلقه کرد و امام را در کنار خود بر تخت نشاند و با او با مهربانی رفتار کرد. در آخر به او گفت: اگر اطمینان داشتم علیه حکومتم و فرزندانم شورش نمی کنی، آزادت می کردم. امام کاظم(ع) فرمود: به خدا سوگند، چنین نمی کنم و این کارها شایسته من نیست.

آنگاه خلیفه از ربیع خواست به خزانه قصر برود و سه هزار دینار برای امام بیاورد و او را به مدینه بازگرداند.

علی بن یقطین می گوید: هارون مرد ساحری را دعوت کرده بود تا در جلسه ای با حضور خلیفه و دیگران با کارهای سحرآمیز و خارق العاده خویش، حضرت موسی بن جعفر(ع) را خوار و شرمنده سازد.

هنگامی که غذا را آوردند، آن مرد جادویی به کار برد که وقتی خادم امام می خواست برای حضرت کاظم نان بردارد و نزد ایشان بگذارد، نان از دست او می پرید و دور می شد. هارون از این عمل چنان به وجد آمده بود که در پوست خود نمی گنجید و به شدت می خندید.

امام وقتی احساس کرد این نقشه برای اهانت به حجت خدا طراحی شده است، با صلابت و قاطعیت، سرش را بلند کرد و به عکس شیری که روی پرده کشیده شده بود، اشاره کرد. پس آن تصویر به صورت شیر درنده ای مجسم شد و در یک لحظه آن مرد ساحر را درید و به کام مرگ فرستاد. سپس به جای خود بازگشت.

هارون از ترس غش کرد و به رو افتاد. وقتی به هوش آمد، از امام خواست که آن مرد را دوباره زنده کند و از شکم شیر بیرون آورد.

امام فرمود: اگر عصای حضرت موسی(ع) ریسمان ها و دیگر لوازم ساحران را برگردانده بود، این تصویر نیز آن مرد را برمی گرداند.[27]

مرد زشت

سید محمدصادق میرقیصری

«مرد زشتی بود، چنان زشت که همه از او کناره می گرفتن. او با اینکه قلب مهربونی داشت، اما مردم وقتی چهره شو می دیدن، فرار می کردن. چقدر دلش می خواست که رفتار مردم باهاش عادی باشد. چقدر دلش می خواست که با یکی حرف بزند و درد دل کند، اما همه از او کناره می گرفتن و تنهایِ تنها بود.

حالا که همه از او فراری بودن، آن هم سعی می کرد جلوی چشم مردم ظاهر نشه، اما زندگی و نیازهای روزمره باعث می شد نتونه زیاد از دیگرون دور بمونه. روزی در حال عبور از کوچه ای بود که دید چند نفری به طرفش میایند. بعضی از مردم وقتی اونرو می دیدن، بدجوری روشونو برمی گردوندن، اما اون چند نفر این کارو نکردن. یکی از آن ها به مرد زشت چهره نگاه کرد و با مهربونی گفت: سلام!

مرد، با تردید جواب سلام را داد و با خودش فکر کرد که آیا رهگذر می خواد مسخرش کند؟ اما در چهره گندمگون و زیبای رهگذر، اثری از تمسخر نبود. مرد با تعجب رهگذر را نگاه کرد. با خودش گفت: اون کی بود؟ چرا مثل دیگران اَزم روگردان نشد؟ چنان غافل گیر شده بود که نتونست چیزی بگه. رهگذر و همراهانش گذشتند، مرد زشت مدتی سر جا ماتش زد و بعد یادش اومد که اسم رهگذر رو نپرسیده است. جرئتی به خودش داد و گفت: صبر کنید، بایستید.

یکی از رهگذرا برگشت و گفت: کاری داشتی برادر؟ مرد زشت گفت: نه، فقط می خواستم بدانم این همراه شما که آن قدر مهربون با من حرف زد، کیست؟ مرد رهگذر گفت: او را نشناختی؟ او مولایم امام کاظم(ع) هست.

مرد زشت آهی از ته دل کشید و گفت: جانم به فدای او!

نظر شما چیه؟

1. امام کاظم(ع) در چه شرایطی به امامت رسید؟

2. موسی بن جعفر(ع) با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود؟

3. زندگی امام هفتم در عصر منصور، خلیفه عباسی چگونه بود؟

4. مهدی عباسی با علویان و امام کاظم(ع) چگونه برخورد می کرد؟

5. شیوه حکومتی هادی عباسی چگونه بود؟

6. سیاست های مالی هارون را شرح دهید.

7. شعوبیه چه فرقه ای بودند و موضع امام کاظم(ع) در برابر این فرقه چگونه بود؟

8. فرقه های گوناگون زمان امام هفتم را به طور مختصر معرفی کنید.

9. چند تن از اصحاب امام کاظم(ع) را به طور خلاصه معرفی کنید.

10. علل زندانی شدن امام هفتم را بیان کنید.

11. امام کاظم(ع) در چه شهرهایی و به وسیله کدام خلیفه عباسی زندانی شد؟

12. وضعیت امام هفتم در زندان های خلفای عباسی چگونه بود؟

13. تعیین وکلا از سوی امام کاظم(ع) چه دلایلی داشت؟

14. امام کاظم(ع) در چه سالی و به دست چه کسی به شهادت رسید؟

15. مسیب بن زهیر که بود و امام کاظم(ع) چه تأثیری در روند زندگی او داشت؟

16. چرا سندی بن شاهک پس از شهادت امام، افرادی را برای گواهی طلبید و این گواهی چه مزیتی برای او داشت؟

17. آرامگاه امام هفتم در کجاست؟

18. القاب امام کاظم(ع) را برشمارید.

19. چند تن از فرزندان موسی بن جعفر(ع) را به اختصار معرفی کنید.

کتابستان

1. احمدی، حبیب الله، امام کاظم(ع) الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چاپ اول، 1386.

2. حکم، سید منذر و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم(ع)ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، چاپ اول، 1385.

3. روز شمار عترت (زندگانی امام موسی کاظم(ع) و یاران آن حضرت) گردآورنده: احمد عیسی فر، رایحه عترت، 1384.

4. زندگانی امام موسی کاظم(ع) (گزیده ای از منتهی الامال محدث قمی)، به کوشش: رضا استادی، دفتر نشر برگزیده، چاپ اول، تابستان 1380.

5. شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام کاظم، ترجمه: محمدرضا عطایی، کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368.

این کتاب دو جلدی یکی از بهترین و معتبرترین منابعی به شمار می رود که پژوهشگران را در زمینه زندگانی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی امام کاظم(ع) یاری می رساند. مؤلف محترم با ریزنگری، عصر امام کاظم(ع) را بررسی کرده است و اطلاعات ارزشمندی از دربار عباسیان، اوضاع برامکه، گروه های شیعه و سلسله راویان و اصحاب امام ارائه می کند.

6. قائمی، علی، در مکتب اسوه صلابت امام موسی کاظم(ع) امیری، چاپ اول، بهار 1378.

7. قربانی، علی اصغر، امام کاظم(ع) از دیدگاه اهل سنت، مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، چاپ اول، آذر 1385.

8. قیومی اصفهانی، جواد، صحیفه امام کاظم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1381.

این کتاب شامل ادعیه و سخنانی است که از امام موسی کاظم(ع) بر جای مانده است. ترجمه روان یکی از ویژگی های کتاب محسوب می شود.

9. موسوی کاشانی، سید محسن، بر امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) چه گذشت، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، بهار 1379.

پی نوشتها:

[1]. جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام کاظم(ع) ، دفتر نشر اسلامی، 1381، چ 1، ص 452.

[2]. همان.

[3]. همان، ص 455.

[4]. همان، ص 456.

[5]. همان، ص 462.

[6]. همان، ص 464.

[7]. همان، ص 472.

[8]. همان، ص 476.

[9]. سید منذر حکیم و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع) ، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، 1385، چ 1، ص 60.

[10]. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ترجمه: محمدرضا عطایی، نشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368، ج 1، ص 19.

[11]. صحیفه امام کاظم(ع)، ص 6.

[12]. پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 20.

[13]. همان، ص 36.

[14]. همان، ص 56.

[15]. tebyan. net

[16]. علی اصغر قربانی، امام کاظم(ع) از دیدگاه اهل سنت، مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، آذر 1385، چ 1، ص 14.

[17]. همان، ص 15.

[18]. پیشوایان هدایت باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 56.

[19]. المناقب، قم، انتشارات علامه، ج 4، ص 317.

[20]. تحلیلی از زندگانی امام کاظم، ج 1، ص 191.

[21]. همان.

[22]. همان، ص 193.

[23]. همان، 195.

[24] . همان، ص 196.

[25]. الارشاد فی معرفة حجج الله، قم، واحد تحقیق مؤسسه آل البیت، 1413، چ 1، ص 225.

[26]. ربیع بن یونس، حاجب و بعد وزیر منصور

کشف الغمه: با ترجمه فارسی به نام المناقب علی بن عیسی الاربلی نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه، ص 3.

[27]. المناقب، ج 4، ص 299.

[28]. نک: همشهری، (حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع))، حسن حاجیلو، نشر روزنامه همشهری، بهمن 1386، ش 55، ص 170.

ofoghenoor.ir

شهادت

ابوالحسن موسی بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنی عشر علیهم السلام و نهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) اند.

 آن حضرت در ابواء(منزلی میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128یا 129 هجری قمری متولد شدند.  

پدر بزرگوارشان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و مادر گرامیش حمیده نام دارد. نامشان موسی بود و القاب و کنیه های متعددی داشتند که مشهورترین لقبشان کاظم و صابر و معروف ترین کنیه شان ابوالحسن است. از مهم ترین القاب پیروانش برای او می توان به کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح اشاره کرد. ایشان در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروفند.

حضرت امام موسی کاظم(ع) به دلیل کثرت زهد و عبادت معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الکاظم شدند.

از امام موسی بن جعفر دریای بیکرانی از معارف اسلام در توحید و نبوت و امامت و معاد، و احکام و آداب تربیتی اخلاقی در قالب هزاران حدیث کوتاه، بلند و نیز شاگردان عالم عامل و سیره عملی ارزشمند در میدان های مختلف و نسلی پاک و بابرکت به یادگار مانده است.

این امام همام که قرار بود بر اساس تقدیر الهی پس از پدر بزرگوارشان امامت امت را بر عهده گیرند، تحت تربیت فوق العاده امام صادق(ع) مراحل رشد و کمال را پشت سرگذاشتند، به گونه ای که تا آخر عمر، جلال و جمال الهی در صورت و سیرتشان مشهود بود.

از حوادث مهم دوران جوانی امام کاظم(ع)، مرگ نابه هنگام برادر بزرگترش، اسماعیل(ع) را می توان نام برد که از الطاف خفیّه الهیّه محسوب می شد و زمینه ساز تثبیت امامت ایشان شد. امام جعفر صادق علیه السلام نیز در این راستا و برای جلوگیری از انحراف جریان امامت تلاش فراوان کردند؛ اما بعدها نیز گروهی پیدا شدند و پس از امام صادق علیه السلام معتقد به امامت اسماعیل گشتند و مرگ او را انکار کردند.

این امام بزگوار در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی سرآمد بودند و بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می کردند.

امام صادق علیه السلام به فرزند ارجمندش حضرت کاظم علیه السلام سخت عشق می ورزید و همواره او را در نگاه همگان می ستودند و می فرمودند: «سوگند به خدا من نور را در پیشانی موسی می نگرم؛ او از جان من است».

روایت شده که شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: چقدر فرزندت موسی را دوست داری؟ امام فرمودند: دوست داشتم غیر از موسی فرزندی نداشتم، تا هیچ کس در محبتم به او شریک نمی شد.

سرانجام پس از شهادت جانگداز امام صادق(ع)، موسی بن جعفر علیه السلام، در سن بیست سالگی مسئولیت بزرگ امامت و هدایت امت را در یکی از بحرانی ترین دوران ها به دوش گرفتند.

از مشکلات روزهای نخستین امامت موسی بن جعفر علیه السلام، ادّعای امامت دروغین برادر بزرگ تر حضرت، عبدالله افطح بود که گروهی را به دنبال خود کشید و فرقه «فطحیه» به همین ترتیب شکل گرفت، البته با برخورد روشنگرانه امام کاظم(ع)، عبدالله با شکست روبه رو شد.

دوران سی و پنج ساله امامت موسی کاظم(ع) مصادف بود با اوج قدرت حکومت بنی عباس و همزمان با چهار تن از حاکمان عیّاش و خون آشام عباسی به نام های منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید که حضرت نیز به فراخور شرایط زمان حساس هریک، وظیفه سنگین امامت و هدایت امت را به بهترین شکل ممکن به دوش کشیدند و اگر چه با حوادث سهمگین و خونینی چون واقعه فخ و شهادت مظلومانه گروهی از آل علی علیه السلام روبه رو شدند، ولی لحظه ای از وظیفه خطیر خود کوتاهی نکردند.

تبلیغ دین خداوند و گسترش فرهنگ اسلام، تبیین و تشریح معارف و احکام الهی در قالب احادیث بلند و کوتاه و پاسخ به سوالات شفاهی و کتبی، پرورش انسان های مستعد و تربیت شاگردان والامقام و شاخص در میدان علم و عمل و حفظ و حراست آنان، برخی از اقدامات کریمانه امام کاظم (ع) به شمار می آیند که در کتاب ها و آثار فراوانی به آنها اشاره شده است.

از دیگر بزرگواری های این امام همام در زمینه های گوناگون که فراوان در این حوزه تالیف شده، می توان به مبارزه بی امان با حاکمان جور و ستم و غاصبان خلافت و شکستن صولت شیطانی آنان در میدان های مختلف و تشریح مبانی حق، تربیت یاران مدیر و مدبر و خودساخته و نفوذ دادن آنان در مراکز حساس حکومتی، تا مرز وزارت و استانداری با هدف خنثی سازی نقشه های مخرب و دین سوز دشمنان، کمک به مظلومان و محرومان و دفاع از حریم شیعیان اشاره کرد.

سامان دهی شیعیان با شیوه های مختلف تربیتی، عملی و مناظره های سیاسی، از فعالیت های سیاسی موسی بن جعفر(ع) به شمار می روند.

هفتمین امام شیعیان علیه السلام در این مسیر، نهایت تلاش خویش را مبذول داشتند و در مواقع لازم از اهرم های فوق العاده ای چون معجزه، دعای مستجاب و به کارگیری علم امامت استفاده می کردند. روش امام(ع) آنچنان دقیق و حساس بود که تلاش چشمگیر و جاسوسی های مداوم حاکمان عباسی برای به دست آوردن سرنخی از اقدامات امام علیه السلام را بی نتیجه می ساخت و امام(ع) همچنان در همه زمینه ها موفق و کارآمد به پیش می رفتند و در اوج اقتدار معنوی و اجتماعی قرار داشتند؛ به گونه ای که نگاه کل جهان اسلام متوجه ایشان بود.

سرانجام هارون الرشید خودش برای دستگیری امام به صحنه آمد و طی صحنه سازی در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به جوسازی علیه امام(ع) پرداخت و ایشان را در یک جلالت ظاهری ولی در پرده ای از ابهام با تشکیل دو کاروان مختلف از مدینه تبعید کرد و بارها به زندان انداخت. هارون چندین بار به ترور حضرت(ع) اقدام کرد و در بعضی موارد خودش وارد کار شد که هر بار ناموفق بود.

همان گونه که در کتاب های تاریخ اسلام آمده است، هارون در یک حرکت جدید، اقدام به ترور شخصیت امام کاظم(ع) کرد، اما که آن هم ناکام ماند و وی از صحنه سازی و اقرار و اعتراف گیری هم طرفی نبست. رفتار حضرت در زندان در زمینه های مختلف عبادی، تربیتی، ارتباط با دیگران، و تأثیرگذاری بر دوست و دشمن و . . . چنان عمیق و موثر بود که هارون در نهایت، دستور داد سندی بن شاهک، امام علیه السلام را در بیست و پنجم رجب سال 183 هجری قمری در پنجاه و پنج سالگی با خرمای زهرآلوده به شهادت برساند.

سعی فراوان دستگاه حکومتی هارون برای مخفی نگه داشتن شهادت امام علیه السلام و تلاش گسترده آنان برای عادی جلوه دادن این حادثه، نشانه پایگاه رفیع اجتماعی امام کاظم(ع) و وحشت عباسیان از ایشان است.

پیکر مطهر هفتمین امام شیعیان(ع) پس از تحمل سال ها زندان، به طور معجزه آسایی توسط فرزندشان علی بن موسی الرضا علیه السلام غسل داده شد و در مقابر قریش در مدینه السلام در حاشیه بغداد به خاک سپرده و مزار شریفشان مورد توجه عموم واقع شد وبعد از سال ها با شهادت حضرت امام جواد علیه السلام و قرار گرفتن بدن مطهرشان در کنار جد بزرگوارشان، شیعیان دلباخته آنها شهر کاظمین را در کنار تربت پاکشان تأسیس کردند.

درباره کرامات و فعالیت های هفتمین پیشوای شیعیان، امام موسی کاظم(ع) ، در زمینه های گوناگون سیاسی، دینی و اعتقادی تألیفات بسیاری به ویژه در سال های اخیر به رشته تحریر درآمده که برخی از آنها عبارتند از:

منتهی الامال محدث قمی/ رضا استادی / دفتر نشر برگزیده / 1382
داستان زندگی امام موسی کاظم(ع)/ امیرمهدی مرادحاصل، رضا شیرازی، فروزان صلواتیان/ پیام نور/1382
معجزات امام موسی کاظم(ع)/ حبیب الله اکبرپور، حمید عجمی (مترجم)، محبوبه درویشان حقیقی (مترجم)/الف / 1383
زندگانی حضرت امام موسی کاظم(ع)/ حمیدرضا کفاش/ عابد/1383
زندگانی چهارده معصوم، امام موسی کاظم(ع)/ علی نوری/ جهانتاب/ 1383
ترجمه جلد یازدهم بحارالانوار؛ زندگانی حضرت امام موسی کاظم(ع)/ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، موسی خسروی (مترجم)/ کتابفروشی اسلامیه/ 1384
مرد زنجیر و زندان؛ حضرت امام موسی کاظم(ع)/ مهدی مرادحاصل، شهرام عظیمی (نقاش)، زهرا شهبازی (ویراستار)/منادی تربیت /1384
خلوت گه راز؛ زیارت سه امام بزرگوار امام موسی کاظم(ع) - امام رضا(ع) - حضرت امام جواد(ع) / همایون ابراهیمی (به اهتمام)/دنیای هنر / 1384
سیری در زندگانی امام موسی کاظم(ع)؛زین المجتهدین/ سیدمحمد صالحی/ معیار اندیشه/ 1384
امام موسی کاظم(ع)/ فرشته منعمی (تصویرگر)، ناصر محمدی (تهیه و تنظیم)، رضوان داستانپور (شاعر)/ اکرام / 1385
تنبیه کاری؛ داستانی از زندگانی امام موسی کاظم (ع)/ رضا رهگذر (بازنویسی)، عادل رستم پور (تصویرگر)/ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان/ 1385
حیات پاکان؛ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم(ع)/ مهدی محدثی/ بوستان کتاب قم / 1385
امام کاظم(ع) از دیدگاه اهل سنت/ علی اصغر قربانی/ مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما / 1385
در مکتب اسوه صلابت و استواری امام موسی کاظم علیه السلام/ علی قائمی امیری/ پیام مقدس/ 1385
چهل حدیث از امام موسی کاظم (ع)/ شراره شرفی (به اهتمام)/ جلیل/ 1385
باب الحوائج؛ امام موسی کاظم (ع)/ سعید قانعی/ چلچله/ 1386
پرنده و قفس؛ چهل حکایت از زندگی امام کاظم (ع)/ ناصر نادری، محمدرضا علیدوست (ویراستار)/ پیام محراب/ 1386
حضرت امام موسی کاظم (ع)/ فضل الله کمپانی/ مفید /1387

امام موسی کاظم(ع)؛ برای دبستانی ها/ حسین فتاحی، مهدی حجوانی (ویراستار)/ قدیانی/ 1387

امام موسی کاظم(ع) سر و سر/ سپیده خلیلی، سعید رزاقی (تصویرگر)/ لوح دانش/ 1387
چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم(ع) / عبدالله صالحی/ مهدی یار/ 1387
امام کاظم (ع)؛ الگوی زندگی/ حبیب الله احمدی/ فاطیما /1386
مجموعه آثار استاد شهید مطهری (جلد سوم از بخش سیره معصومین (ع)؛ امام صادق(ع) و مساله خلافت، موجبات شهادت امام موسی کاظم(ع) / مرتضی مطهری/ صدرا / 1387
حضرت موسی کاظم(ع)؛ دریای صبر/ حسین صالح، غلامرضا آبروی (ویراستار)، سعید گائینی (تصویرگر)، نسرین گائینی (تصویرگر) / حضور/  1387
امام کاظم(ع) / منقذ موسوی/ عروج اندیشه/ 1387

ofoghenoor.ir

روایات و داستان های از ابلیس (شیطان)

قسمت دوم

وحشت "شیطان" از نزول آیه توبه

امام صادق (ع) فرمودند:وقتی این آیه نازل شد.

"والذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا الذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله"

نیکوکاران کسانی هستند که هر گاه کار ناشایسته ای انجام دهند یا ظلمی به نفس خویش کنند خدا  را به یاد اورند و از گناهان خود به درگاه خداوند توبه می کنند و می دانند جز خدا هیچ کس نمی گویند گناهان خلق را بیامرزد.

"شیطان" بالای کوهی در مکه رفت که آن کوه " نور" می نامند.

(همان کوهی که پیامبر اسلام هنگام هجرت سه شبانه روز در آن مخفی بود)

و با صدای بلند فرزندان خود را صدا کرد.وقتی فریاد او بلند شد همه آن ها دورش جمع شدند و گفتند: ای بزرگ ما برای چه ناراحتی و به چه جهت ما راصدا زدی؟

جواب داد:این آیه توبه برای بخشش گناهان مردم مجرم بر پیامبر اسلام نازل شده است حال چه باید کردکه مردم را روانه جهنم کنیم؟

یکی از آنها گفت: من به واسطه شراب و قمار آنان را روانه جهنم می کنم، گفت: خیر تو اهل آن نیستی و مردم بعد از خوردن شراب و قمار باز توبه می کنند.

دیگری بلند شدو گفت: مردم را تشویق به زنا می کنم و به این سبب آنان را جهنمی می نمایم. "شیطان" گفت: تو هم اهلش نیستی زیرا مردم بعد از مرتکب شدن به زنا باز توبه می کنند و بهشتی می شوند.

بعد از آن"وسواس الخناس" بلند شد و گفت: من اهل آن هستم. گفت: با چه وسیله؟

جواب داد: به وسیله وعده من فرزندان آدم را وعده می دهم تا آنها را به خطا و گناه وادار کنم. وقتی آنها به گناه افتادند توبه کردن را از یاد آنها می برم و نمی گذارم "شیطان" او را بغل کرد پیشانی او را بوسید و گفت: توسزاوار چنین کاری هستی و او را موکول بر اولاد نمود تا روز قیامت.

ایامی که "شیطان" در غل و زنجیر است.

خداوند معتال برای آزادی انسان از شر "شیطان" بعضی اوقات و بعضی ماه ها را چنین قرار داده است.که در آن ها "شیطان" رت به غل و زنجیر می کشد و به زندان می اندازد.

نمونه اول: ماه مبارک رمضان است.

امام صادق (ع)در این باره چنین می فرماید: در ماه مبارک رمضان درهای آسمان به روی همه بندگان خدا باز می شود و شیاطین دراین ماه به غل و زنجیر می بندند (و آن ها را به زندان می اندازند) و از این جهت اعمال بندگان قبول درگاه خداوند می گردد.

نمونه دوم: هنگام ولادت آن حضرت "شیطان"را به زنجیر بستند و چهل روز او را در قلعه ای زندانی نمودند تخت او را چهل روز در آب شناور کردند بت ها همه سر نگون شدندو صدای واویلا از "شیطان" بلند شد.

در هفت مورد"شیطان"به انسان نزدیک می شود.

در هفت مورد"شیطان"به انسان نزدیک می شود و ممکن است. در بعضی از موارد لطمه جانی هم به انسان وارد کند.

انسان باید طوری رفتار کند که "شیطان"همواره از او دور شده و فاصله بگیرد. او باید مواظب باشد که به "شیطان" نزدیک نشود ولی گاهی انسان از روی بی اطلاعی یا بی توجهی ممکن است .کاری کند که " شیطان" به وسیله آن کار خود را به او نزدیک کند و امکان دارد ضرری هم به او برساند از جمله:

  1. بول کردن در قبرستان بخصوص بر روی قبر یا کنار آن این  کار توهین و جسارت به اهل قبور است.

  2. ادرار کردن در آب ایستاده و راکد چون موجوداتی که در آب هستند اذیت می شوند و یا از بین می روند

حضرت رسول(ص) می فرمایند: در آب ایستاده بول نکنید زیرا برای آب هم اهلی هست و در اثر بول کردن در آب آن ها اذیت می شوند.

  1. در حال ایستاده بول  کردن و این نیز برای وجود انسان طبق نظریه پزشکان زیان اور است.

  2. با یک کفش  راه رفتن یعنی یک پای انسان کفش داشته و یک پا بدون کفش باشد.

  3. شب را تنها خوابیدن در خانه ای که غیر از انسان کس دیگری در آن نباشد.

  4. تنها در آب رودخانه های بزرگ یا سیلاب ها شنا کردن چون احتمال خطر می رود. که "شیطان"در این چند جا با سرعت خود را به انسان نزدیک می کند.و گاهی نیز باعث  از بین رفتن انسان می شود.

در حدیث دیگری از امام صادق (ع) امده است که: اگر کسی این کارها را کرد و دچار بلا و ناراحتی شد سرزنش نکند مگر خودش را.

شراب یکی از دام های خطرناک"شیطان".

علی (ع) در این باره می فرمایند: یکی از چیزهای که فتنه و فساد از آن بر می خیزد شراب خمر است و آن دام "شیطان" می باشد، کسی که شراب را دوست داشته باشد بهشت بر او حرام می شود تا زمانی که انسان شراب نخورده باشد عقل و شعور او پا برجاست. ولی هنگامی که  وسوسه شد و بدان الوده گشت مهارعقلش از دستش بیرون می رود. و مانند حیوانات بلکه بدتر و پست تر از حیوانات می شود. ممکن است به  هر گناهی دست بزند و از هیچ کار و خلافی رو گردان نخواهد بود.

انسان با خوردن شراب و مست شدن ممکن است پدر و مادر و نزدیکان خود را نیز بکشد و یا نعوذبالله به مادر و خواهر تجاوز کند. پس داستان زیر رو بخوانید.

فریب "شیطان" نسبت به جوان .

"شیطان" روزی بر جوانی وارد شد و گفت: من مرگ هستم. اگر میخوای از دست من رها شوی باید پدر پیر خود را بکشی یا دست و پا و سینه خواهر خود را بشکنی یا چند جرعه از شراب را بخوری. جوان قدری فکر کرد و گفت پدرم را نمی کشم زیرا احترامش بر من واجب است. دست و پای خواهرم را هم نمی شکنم زیرا برای من عزیز است. درباره آنها ظلمی نمی کنم. اما برای نجات خود چند جرعه شراب می نوشم واز دست مرگ رهای می یابم. اما وقتی که "شیطان" او را به دام انداخت و در دام شراب گرفتار کرد هم پدر خود را کشت و هم دست وپا و سینه خواهرش را شکست.

"شیطان" از بلند گفتن" بسم الله الرحمن الرحیم" بدش می آید.

در بعضی از برادران اهل سنت دیده شده است که در نمازهای جماعت "بسم الله الرحمن الرحیم"را آهسته می گویند بر خلاف شیعیان که آن ها بلند می گویند "شیطان" از بلند گفتن "بسم الله" بدش می آید. از امام جماعتی که " بسم الله الرحمن الرحیم" را بلند بگوید فرار می کنند.

امام زین العابدین(ع) به ابوحمزه ثمالی فرمود: وقتی که صف جماعت بسته میشود. ابلیس می آید و از "شیطان" که موکل بر امام جماعت است می پرسد: ایا امام جماعت "بسم الله" را بلند گفت یا آهسته؟ اگر بگوید بلند گفت می گریزد و اگر بگوید آهسته گفت: "شیطان" می آید و بر دوش آن پیش نماز سوار می شود تا از نماز فارغ شود.

راههای فریب"شیطان"

پیامبر اکرم(ص) فرمود: وقتی که "شیطان" از طرف خداوند طرد و رانده شد و از آسمان به زمین فرستاده شد. به خدا عرض کرد: خدایا مرا به زمین فرستادی مرا از خود راندی پس خانه ای برای من قرار بده خدا فرمود: حمام خانه ات باشد گفت محلی برای نشستن من قرار بده خداوند فرمود: بازار و سر گذرگاها وچهارراه ها گفت: غذای برایم قرار بده خداوند فرمود: آنچه اسم خدا بر آن برده نشده کنایه از: "بسم الله الرحمن الرحیم" را نگفتن. گفت: نوشیدنی برایم قرار بده خداوند فرمود: هر مایعی که مست کننده باشد. کنایه از: " شراب" گفت: موذنی برایم قرار بده خداوند فرمود: الات موسیقی گفت:چه  بخوانم؟ خداوند فرمود: شعر گفت: کتابی برایم قرار بده خداوند فرمود: دروغ، گفت: وسیله صیدی برایم مقرر بده خداوند فرمود: زنان

پسر با ایمان و پدر با "شیطان"

یکی از علمای بزرگ نقل می کرد که مردی در اصفهان  کارهای عجیب و غریبی می کرد. و از امور پنهانی خبر  می داد.هنگامی که موسم حج فرا رسید و روز هفتم  ماه ذی الحجه از اصفهان حر کت میکرد. وموقع حج با  حجاج اعمال را انجام میداد و قبل از تمام مردم به اصفهان بر می گشت با اینکه در آن زمان هواپیما نبود. سرانجام آن مرد با کمال احترام ومحبوبیت از دنیا رفت پس از مدتی روزی  پسرش در خانه نشسته بود و در آن روز هم هفتم ماه ذی الحجه بود مردی داخل شد و گفت: من همه ساله در چنین روزی پدرت را سوار می کردم و به مکه می بردم اکنون برخیز و سوار شو. من سوار شدم مرا به صحرا برد. در آنجا مرا پیاده کرد و گفت: من "شیطانم" پدرت برای من سجده می کرد. تو هم برای من سجده کن گفتم: من برای  غیر خدا سجده نمی کنم او اصرار کرد و من اجابت نکردم. سرانجام مرا در بیابان رها کرد و رفت. من از خدا خواستم که از آن گرفتاری نجاتم دهد و مرا به شهر برساند. خداوند هم راه را به من نشان داد و من به شهر برگشتم. پس از این حادثه پسر همواره به پدر"شیطان" پرست خود لعن می کرد

آشامیدن آب نیسان جلوگیری از وسوسه های "شیطان" .

آب نیسان آب بارانی است که بعد از ۲۳ روز که از عید نوروز گذشت تا ۳۰ روز بعد از آن می گیرند.کسی که دوست دارد "شیطان" با وسوسه خود او را اذیت نکند از آب نیسان بیاشامد.

 جوانی که با وسوسه "شیطان" جانش را از دست داد.

مفضل بن بشیر می گویند:

همراه قافله به سفر حج می رفتیم. در بین راه به قبیله ای از اعراب چادر نشین رسیدیم. ضمن بحث و گفتگو درباره آن قبیله شخصی گفت: در میان این قبیله زنی است که در زیبای و جمال  نظیر ندارد و در معالجه و درمان مار گزیدگی تخصص و مهارتی عجیب دارد. ما به فکر افتادیم که آن زن را از نزدیک ببینیم. برای دیدن آن زن زیبا بهانه ای جز به عنوان "معالجه مار گزیدگی" وجود نداشت. جوانی از همراهان ما که از شنیدن اوصاف آن زن فریفته ی جمال وی شده بود تکه چوبی از روی  زمین برداشت و پای خود رابا آن چوب به اندازه خراشید که خون الود شد پس به عنوان درمان زخم مار به خانه ی آن زن رفتیم و او را از زیبای مانند خورشید درخشان دیدیم. آن جوان خراش پای خود را نشان داد و گفت: این اثر ماری است که ساعتی پیش مرا گزیده است و اینک میخواهم آنرا مداوا کنی. زن زیبا روی نگاهی به خراش پای جوان انداخت و پس از معاینه گفت: این زخم مار نیست  ولی از چیزی که الوده به ادرار مار بوده خراش برداشته و این آلودگی بدن را  مسموم کرده و علاج پذیر نیست و من اینطور تشخیص میدهم که تا چند  ساعت دیگر خواهی مرد. جوان هوسران که از دیدن روی طبیب ماهروی خود را باخته و همه چیز را فراموش کرده بود ناگهان به خود آمد و تازه متوجه شد که در راه یک فکر شیطانی چگونه جان خویش را در معرض خطر مرگ  قرار داده  است اما دیگر کار از کار گذشته بود. سرانجام وقتی آفتاب به میان آسمان رسید جوان باهوس بر اثر مسمومیتی که از ناحیه آن چوب الوده پیدا کرده بود دیده از جهان فرو بست و قربان نگاه هوس آلود به یک زن نامحرم شد.

ofoghenoor.ir

روایات و داستان های از ابلیس (شیطان)

قسمت اول

مزد عمل شیطان

بعد از آن که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچی کرد و از بهشت بیرون شد. گفت : پروردگارا! حالا که مرا بیرون و از رحمت خود دور می کنی ، عبادات من چه می شود، هزاران سال عبادتت کرده ام که فقط چهار هزار سال آن را به دو رکعت نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودی ، عمل عمل کنندگان را ضایع نمی کنم ! آیا سزاوار است که با یک اشتباه ، مزد عمل چندین هزار ساله من به کلی از بین برود؟ خطاب رسید که مزد هیچ کس در پیش من ضایع نمی شود؛ ولی کسی که قابلیت نداشته باشد پاداش کارش را در آخرت دهم در دنیا هر چه بخواهد، می دهم . شیطان عرض کرد: من هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب می کنم . چون به واسطه آدم جهنمی شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار می دهم ! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم ! شیطان در جواب گفت : اول آن که ، اجازه دهی تا روز قیامت زنده باشم . خدا در جوابش فرمود: اگر می خواهی از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابی یا شربت ناگوار آن را نچشی ، اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد و اگر کسی مرگ سراغش نیاید در آخرت هم که مردن نیست . آن روز همه زنده می شوند، مؤمنان در ناز و نعمت بهشت و مشرکان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود. چون نجات از مرگ برای کسی نیست ؛ تو را مهلت می دهم تا روزی که معلوم است . - شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته می شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد. دوم این که ، خدایا! از تو می طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنی ! از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هر یک نفر از اولاد آدم که متولد می شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا می کنند. سوم ، گفت : خدایا! از تو می خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهی که از هر جای بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم . چهارم . از تو می خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولی ما آنها را ببینیم ! پنجم ، از تو می خواهم این قدرت را به من بدهی که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم . بنابر این (در هر جا و هر شکلی که می خواهد در می آید تا شاید مردم را فریب دهد). همان طور که در روز سقیفه بنی ساعده ، مجلس ‍ شورای مکه که علیه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تشکیل شده بود، خود را به صورت پیرمردی نجدی در آورده و کار را برای آنان آسان کرد (که در داستان شیطان و مجلس شورای مکه بیان شده است). و در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردی زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند و ده ها داستان دیگر که در مباحث کتاب آورده شده است . ششم . پروردگار! از تو می خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم ! هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو می خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن می فرماید: الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنه و الناس ؛

شیطانی که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم می افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان . خداوند هم در پایان هر یک از خواسته های او فرمود، راضی شدم . وقتی شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد: فبعزتک لاغوینهم اجمعین ای خدا! به عزت و بزرگواری خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف می کنم . سپس شیطان گفت : من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه می دهم السلام) و از پشت سر (آنها را که به جمع آوری اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور می دهم السلام) و از طرف راست (امور معنوی را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع می سازم)، و از طرف چپ (لذت مادی و شهوات را در نظر آنها جلوه می دهم .) و سراغشان می روم و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهی یافت.

ازدواج شیطان

راجع به ازدواج ابلیس که چه موقع بوده ، و با چه کسی ازدواج نموده و همسر او چگونه پیدا شده و دختر چه کسی است ؟ دو قول نقل شده : مجمع البحرین در لغت شیطان می نویسد: وقتی خداوند متعال ، اراده کرد که برای ابلیس همسر و نسلی قرار دهد غضب را بر وی مستولی ساخت و از غضب او تکه آتشی پیدا شد، از آن آتش برای او همسری آفرید. در نقل دیگری آمده : ابلیس - که اسم اولی او عزازیل است - از همان اوان جوانی ، در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگی خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتی تصمیم به ازدواج گرفت ، با دختر روحا به اسم لهبا که آن هم از طایفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن که ایشان با هم ازدواج کردند، فرزندان زیادی از آن ملعون به وجود آمد که از شمارش ‍ به طوری که زمین از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدند و مدتی طولانی ، خدا را ستایش نمودند. در میان ایشان عبادت و بندگی خود ابلیس از همه آنان بیشتر بود. از همین جهت ، بعد از آن که خداوند اختلاف و خون ریزی را در میان طایفه جن و نسناس (طایفه ای به جای انسان فعلی بودند) دید، هر دو طایفه را هلاک کرد، و از میان آن طایفه فقط ابلیس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتی در میان ملائکه ، خدا را عبادت کرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پیش رفت و با ملائکه هر آسمان خدا را ستایش کرد تا وقتی که خداوند آدم علیه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپیچی کرد و رانده شد. پس زن و فرزندان او هم جزء هلاک شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته و آن جا هم که احتیاج به زن نداشت ، بعد از بیرون آمدن از بهشت هم ، زنی برای او به وجود نیامد

در خواست های آدم (ع) در مقابل شیطان

امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت آدم علیه السلام شنید شیطان برای فریب او به جای عباداتی که کرده ، حاجاتی را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده ، عرض نمود: پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردی ، خواسته های او را بر آوردی که درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزی عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیله های او خود را حفظ نمایم . خطاب شد: (شیطان از من خواست) تو هم از من بخواه ؛ زیرا هم چه بخواهی به تو می دهم و حاجات تو را هم برآورده می کنم . آدم علیه السلام عرض کرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو می خواهم . تو خود دانا و بزرگواری ، هر چه صلاح می دانی برای ما قرار بده ، خطاب رسید: ای آدم ! از برای تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد: اول این که ، هرگاه تو و اولادت قصد معصیتی کنید و آن را انجام ندهید، گناهی برایتان نوشته نمی شود. دوم ، هرگاه قصد معصیتی نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت می دهم ، اگر به فکر افتادید و توبه نمودید، باز برای شما نوشته نمی شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید فقط یک گناه برایتان نوشته می شود. سوم ، اگر قصد بندگی و کارهای نیک کنید، ولی موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یک ثواب برای شما نوشته می شود. چهارم ، اگر بر آن شدید که عبادت و کار خیری کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برایتان نوشته می شود. چنان چه می فرماید: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزا الا مثلها؛ هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده می شود و هر کس ‍ کار بدی انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمی شود.. آدم گفت : پروردگارا! فضل وجودم و کرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده . پنجم ، خطاب شد: ای آدم ! برای فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصیتی نمودند و بعد پشیمان شدند و استغفار کردند گناهان شان را بیامرزم . ششم ، هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندی زاده شود - و دین دار و خداشناس ‍ باشد - در برابر هر یک از فرزندانت ، ملکی از ملائکه را (در مقابل اولادان شیطان) قرار می دهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایند. هفتم ، عرض کرد: پروردگارا! لطف و کرم خود را بر ما بیفزا و ارزانی ده ، خطاب شد:ای آدم ! توبه را از برای ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سینه و گلویشان نرسیده ، طلب استغفار کنند واز گناهان خود توبه نمایند، توبه ایشان را می پذیرم . هشتم ، گفت : خدایا! بخشش های خود را بر ما زیاد فرما. خطاب شد: ای آدم ! (اگر باز گناهانی باقی ماند یا فراموش کردند که توبه کنند) در قیامت همه گناهان آنان را می بخشم و می آمرزم و از کسی باکی ندارم ؛(زیرا حاکم خودم هستم و قدرت به دست من است و کسی در آن جا دخالتی ندارد) قرآن درباره این که خداوند همه گناهان را در قیامت می بخشد، می فرماید: قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛ (ای پیامبر!) به آنها بگو: ای بندگان من ، که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می بخشد (که او بخشنده و مهربان است ). وقتی خداوند به حضرت آدم علیه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قیامت می بخشم و می آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض کرد: همین ها ما را کافی است و به آنها راضی شدم.

بعد از آن که خداوند شیطان را از بهشت بیرون کرد، برابر خدا قسم یاد کرد که باید چند کار را برای گمراهی آدم و اولادش انجام دهم و تا انجام ندهد، دست بر ندارد. 1. گفت : خدایا! من از بندگان تو نصیب و بهره ای معین خواهم گرفت . ( در حالی که خود او می داند قدرت گمراه کردن همه بندگان خدا را ندارد) و تنها افراد هوس باز و سست عنصر هستند که در برابر او تسلیم می شوند. در این باره روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: از صد نفر از فرزندان آدم ، نود و نه نفرشان در آتشند و یکی از آنها در بهشت . و نیز از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده : از هزار نفر برای خدا و بقیه برای آتش و ابلیس لعین است . 2. گفت : آنها (غیر مخلصین) را حتما گمراه می کنم و به انحراف و گناه می کشانم . 3.گفت : مردم را با آرزوی دور و دراز و رنگارنگ سرگرم می سازم و مشغول به دنیا می کنم و از یاد آخرت و بهشت و جهنم باز می دارم . 4. گفت : آنها را به انجام دادن اعمال خرافاتی دعوت می کنم و اعمال خلاف و زشت را در برابر آنان زینت می دهم و از اعمال نیک منع شان می کنم . 5. گفت : آنها را وادار می سازم که آفرینش پاک و فطرت خود را تغییر دهند (آن آفرینش و فطرت پاک الهی که از اول در نهاد انسان نهاده شده همان توحید و یکتا پرستی است)؛ وسوسه های شیطانی و هوی و هوسها او را از راه منحرف می سازد. و به بیراهه می کشاند. این ضرر جبران ناپذیر شیطان ، سعادت انسان را از پایه می لرزاند، چون حقایق و واقعیات را با باورهای سست از بین می برد و به دنبال آن ، سعادت به شقاوت تبدیل می گردد. از این رو، هیچ کس نباید شیطان را به جای خداوند، سرپرست خود کند؛ زیرا این کار زیان بزرگی است و شیطان به انسان وعده های دروغ می دهد و به آرزوهای دور و دراز سرگرم می کند، ولی جز فریب و خدعه ، کاری برای آنها انجام نمی دهد.

مادر شیطان

یکی از جاهایی که شیطان وارد عمل می شود و کار خود را با جدیت شروع می کند، هنگام انفاق است . وقتی انسان تصمیم می گیرد که از مال خودش ‍ ببخشد، شیطان با هر نقشه ای جلوی او می ایستد و منصرفش می نماید. خداوند در قرآن می فرماید: الشیطان یعدکم الفقر

شیطان به شما وعده فقر می دهد می گوید: اگر مال خود را انفاق کنی بدبخت می شوی ؛ خود و فرزندانت گرسنه می مانید، کسی به شما کمک نمی کند؛ ممکن است در اثر گرسنگی تلف شوید: چرا مال خودت را با دست خود ضایع می کنی ؟ نقل شده : جمعی در مسجد نشسته بودند و از قحطی و خشک سالی ای که برای مردم پیش آمده بود صحبت می کردند و از وضع فقرا و بیچارگان که در زحمت بودند می گفتند، یکی از مؤمنان که در خزانه خود مواد غذایی و گندم فراوانی داشت تحت تاثیر سخنان بقیه قرار گرفت . گفت : من در انبار خانه ام مقدار قابل توجهی گندم ذخیره کرده ام ، همه را در اختیار فقرا قرار می دهم و آنها را از بدبختی و فقر نجات خواهم داد.رفقا گفتند: آری ! مگر شیطان بگذارد. گفت : شیطان هیچ غلطی نمی تواند بکند. هم اکنون می روم و همه گندم ها را تقسیم می کنم . از جای خود برخاست و به طرف خانه رفت ، وقتی خواست در انبار را باز کند. همسرش جلو آمد و گفت : می خواهی چه کنی ؟ گفت : می خواهم مقداری از این گندم ها را به نیازمندان بدهم و از بدبختی نجاتشان دهم . زن گفت :ای مرد! مگر دیوانه شده ای ؟ خودمان احتیاج پیدا می کنیم . هر کس در این شرایط سخت سعی می کند گندم تهیه کند و به خانه آورده ذخیره نماید. تو می خواهی گندم ذخیره خودمان را به دیگران بدهی ؟ سرانجام شیطان کار خودش را کرد، زن را وسوسه نمود و زن هم مرد را، کاری کرد که آن مرد مؤمن به مسجد آمد و پیش فقرا نشست . دوستان به او گفتند: چه شد آیا گندم ها را به فقرا دادی یا طبق روایتی که می فرماید: کسی که دست در جیبش کند تا چیزی در راه خدا دهد، هفتاد شیطان دست او را می گیرند و مانع او می شوند شامل حالت شد و انفاق نکردی ؟ گفت : من از هفتاد شیطان خبر ندارم ، اما مادر شیطان کار خودش را کرد و و مانع انفاق شد.

دشمنان شیطان

شیطان در برابر دوستان فداکار و دل سوزش ، دشمنان خطرناکی هم دارد که شب و روز از دست آنها می نالد و در شکنجه است و آنان را این طور معرف می نماید: هنگامی که رسول صلی الله علیه و آله و سلم با شیطان ملاقات کرد. از او پرسید: دشمنان تو از امت من چند طایفه هستند. گفت : 22 طایفه ، و من از ایشان در رنج به سر می برم و دلم از دست آنها پر از خون است خود شما؛ اولین و سخت ترین دشمن من تویی . من هم ، از اول با تو دشمن بودم و بعدا هم خواهم بود. دشمنی تو با من هیچ وقت به صلح و صفا و دوستی مبدل نخواهد شد. فرمود: برای چه با من دشمنی ؟ گفت : برای آن که در قیامت گناه کاران را شفاعت می کنی و زحمات مرا ضایع و امید قطع می نمایی عالم عامل ؛ آن عالمی که به علم خود عمل کند، دشمن من است من هم دشمن او هستم . (اما عالمی که به علم خود عمل نکند دوست شیطان خواهد بود.) در این باره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده : عالم و دانش مندی که به علم خود عمل کند، از هزار عابد برای شیطان خطرناک تر است .  حامل قرآن ؛ کسی که قرآن را فرا گرفته ، و حفظ نموده و به تمام دستورها و احکامی که در آن آمده عمل می کند، او دشمن من و من هم دشمن او هستم . مؤذن ؛ کسی که در پنج وقت نماز اذان بگوید و اقرار به شهادتین کند و مردم را از خواب بیدار و متوجه عبادت خدا و نماز نماید.  دوستان فقرا؛ آنها کسانی هستند که فقرا و مساکین را از یاد نمی برند، دائما متوجه آنها و به فکر آنها هستند. در همه جا و در هر شرایط از آنان دفاع می کنند و زندگی ایشان را تامین می نمایند.  دوستان ایتام ؛ کسانی که با یتیمان دوست و مهربان هستند، و همانند پدر و مادر دل سوز با آنان رفتار می نمایند تا رنج یتیمی را احساس نکنند  مهربان ؛ کسی که دل رحم و دل سوز بندگان خدا باشد و برای کوچک ترین ستمی که به یکی از بندگان خدا شود ناراحت شده و از او دفاع می کند و دل داریش می دهد. ناصح ؛ کسی که برای رضای خدا مردم را اندرز می دهد و به جز رضایت خداوند چیزی در دل ندارد
9. دائم الوضو؛ کسی که در تمام حالات با وضو باشد و اگر وضوی او باطل شد فورا تجدید وضو نماید. بخشنده ؛ آن که مردم را در مال خود شریک می کند و مقداری از دارایی اش را به محرومان اجتماع اهدا می نماید و به فکر ذخیره و جمع آوری مال نمی باشد. خوش خلق ؛ آن که با مردم ، نیک کردار است و با همه انسان ها با رویی گشاده رفتار می کند و کسی را بازبان و دیگر اعضاء آزار نمی رساند. قانع ؛ آنها کسانی هستند که در زندگی به کم دنیا قانع باشند. به آن چه خداوند متعال برای ایشان مقرر فرموده ، راضی هستند و به مال دیگران تنگ نظر نیستند. پاک دامنان ؛ زنان و مردانی که عفت داشته باشند. دامنشان آلوده به فساد و فحشا نشده و پوشش اسلامی را در همه جا حفظ می کنند.  آمادگان مرگ ؛ کسانی که همواره به فکر مرگ و آماده شدن برای آن هستند و هیچ وقت ، آخرت را فراموش نمی کنند و همیشه به دنبال اصلاح آن در تلاش اند. هم نشین صالحان ؛ از کسانی که شیطان آنها را دشمن خود می داند، کسانی هستند که رفت و آمد، نشست و برخاست ، گفت و شنود و خورد و خوراک و خواب آنان با صالحان و پرهیزگاران است . فروتنان ؛ آنان که در برابر خدا و خلق او تواضع می کنند، خود را کوچک می پندارند و خود بین نیستند. جوان عابد؛ جوانی که عاشق دین بوده و از بندگی خدا لذت برده است و خود را در این راه قرار داده و شب زنده داری می کند. کسانی که نفس خود را از حرام باز داشته اند؛ کسانی که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می دانند، کسانی که چشم و گوش و بقیه اعضاء و جوارح خود را به حرام عادت نداده اند.
19.
کسانی که در غیاب برادران مؤمن خود دعای خیرشان می کنند؛ هر چه برای خود می پسندند، برای دیگران نیز می پسندند و هر چه را برای خود نمی پسندند برای دیگران هم نمی پسندند، کسانی که در حق دیگران دعا می کنند و چشم داشتی هم از آنان ندارند. کسانی با که پدر و مادر خود مهربان باشند و به آنان احترام گذارند. پادشاه عادلی که از روی عدالت با مردم رفتار کند و مردم در سایه عدل او در آسایش باشند. روزه دارانی که مقداری از مال خود را به درماندگان می بخشند، مانند این است که مرا پاره پاره کرده و در آتش انداخته باشند. سپس عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عده ای هستند که مراقب کردار من اند، اگر یک نفر را از جاده حق دور کنم و منحرف سازم ، ایشان می آیند و او را راهنمایی می کنند و به حق بر می گردانند. بلی ، اینان که ذکر شد که از دشمنان شیطان اند، آن ملعون از آنان در هراس ‍ است . (ما هم آرزو می کنیم جزو یکی از دشمنان شیطان به حساب آییم و یا دست کم ، در جمع دوستان او نباشیم.

اسباب گریه شیطان

 شیطان از بعضی کارها خوش حال می شود و از بعضی کارهای دیگر ناراحت .از بعضی کارها آن قدر ناراحت می شود که جز گریه کار دیگری از دست او ساخته نیست .آن ملعون در چند جا گریه می کند.از جمله :

 1.وقتی مؤمنی ، مؤمن دیگر را ملاقات نماید و بر او سلام کند. این جا ابلیس از ناراحتی گریه می کند و می گوید: وای بر من ، این دو نفر از هم جدا نمی گردند، مگر این که خداوند هر دو را می آمرزد و داخل بهشت می نماید و زحمات من در گمراهی آنان از بین می رود.در تاریخ آمده : اول کسی که سلام کرد و شیطان را به گریه انداخت ، حضرت آدم علیه السلام بود.وقتی خدا روح در او دمید به ملائکه سلام کرد و آنها هم جواب او را دادند.خداوند به او خطاب نمود که : این سنتی شد در میان فرزندان تو تا روز قیامت . شیطان از این کار گریه کرد.

2.وقتی کسی برای رضای خدا ازدواج کند.و با عیال حلال و شرعی خود، هم بستر شود و سپس غسل کند.شیطان از ناراحتی گریه می کند و می گوید: وای بر من ، این بنده برای رضای خدا و بقای نسل خود و برای فراوانی لا اله الا الله گویان ، با عیال خود نزدیکی کرد و بعد از آن غسل نمود و خود را پاک و پاکیزه کرد، دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزید و از گناهان آنان درگذشت .(اول کسی که غسل کرد و شیطان را به گریه انداخت ، حضرت آدم علیه السلام بود.) وقتی او به زمین آمد با همسر خود، هم بستر شد و غسل نمود.

3.وقتی کسی عطسه کند و بعد از آن بگوید: الحمد لله رب العالمین شیطان از ناراحتی گریه می کند.و نیز اول کسی که عطسه کرد و بعد از آن الحمد لله گفت ، آدم ابوالبشر علیه السلام بود. زید شحام می گوید، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: وقتی انسان در برابر خدای خود سجده کند و آن را طول دهد.شیطان از ناراحتی فریادش بلند می شود و به کناری می رود، شروع به گریه می کند و می گوید: وای بر من ، این بنده خدا چگونه او را اطاعت می کند و در مقابل او به خاک می افتد، در حالی که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم

فریاد شیطان

بعضی کردارهای انسان آن قدر بر شیطان ناگوار است که او را به فریاد و فغان می آورد و از ناراحتی رنجور و نحیف می شود. به این داستان توجه کنید: روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده ، کناری ایستاده است ، فرمود:ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟! گفت : ازدست امت تو به جان آمده وگداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش ‍ می کنم این خوی را از ایشان بگریم نمی توانم . فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟ گفت : اول این که ، هرگاه به یک دیگر می رسند سلام می کنند، و سلام یکی از نام های خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند. دوم این که ، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند. سوم ، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند. چهارم ، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضایع می کنند. پنجم ، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد. ششم ، از همه این ها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون صواب صلوات را می دانم ، از ناراحتی فرار می کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم . هفتم : ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است . پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس ‍ یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است.
 
منبع : سایت اندیشه ی قم

ofoghenoor.ir