بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
خلاصه ای از کتاب حماسه حسینی
از استاد شهید علامه مطّهری(ره)
مقدمه
اگر از روز عاشورا به عنوان غمبارترین روز تاریخ یادکنیم، به درستی که حرفی به گزاف نگفته ایم.
امام رضا علیه السلام می فرماید:
«هرکس رو ز عاشورا روز مصیبت و گریه اش باشد خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می دهد.»
روز عاشورا، روز پیروزی خون بر شمشیر است. امام حسین علیه السلام در حالی که ساعاتی بیشتر به پایان همرش باقی نمانده بود، از لشکر دشمن فرصت می خواهد که به نماز بایستد و با خدای خود راز و نیاز کند. نهضتی که امام حسین علیه السلام آن را ایجاد کرد، نهضت قرآن و نماز و امر به معروف و نهی از منکر بود. حضرت سیدالشهدا علیه السلام به حقیقت می دانست که در روز عاشورا به شهادت خواهد رسید و به دیدار معبود خواهد شتافت و این مسئله را با جان و دل پذیرفته بود.
قیام عاشورا، قیام برای برپایی دین رسول الله صلی الله علیه و آله و زنده نگه داشتن اسلام راستین بود. دشمنان کوردل، به گمان خود تصور می کردند با شهادت حضرت امام حسین علیه السلام خاندان عترت و شیعیان علی علیه السلام را نابود ساخته، حکومت را در دست خواهند گرفت؛ اما نه تنها این سیاست شان به بار ننشست، بلکه حتی دل های ناآگاه را آگاه ساخت.
قیام عاشورا، احیای اسلام را برای مسلمانان به ارمغان آورد. اگر اکنون اسلام زنده است و مسلمانان بیدارتر می شوند، همه را مدیون خون سیدالشهدا علیه السلام و یاران باوفایش هستیم. امام حسین علیه السلام انگیزه ی بیعت با ظالمان را برای همیشه از ذهن مسلمانان پاک کرد و ما نیز از درس کربلا آموختیم که اگر خونمان بریزد، بهتر است از آن که با ظالمی بیعت کنیم یا به یاری ستمگری بشتابیم.
«حسین بن علی علیه السلام درس غیرت به مردم داد، درس تحمل و بردباری به مردم داد، درس تحمل شداید و سختی ها به مردم داد. این ها برای ملت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود. پس این که می گویند: حسین بن علی علیه السلام چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی علیه السلام روح تازه دمید، خون ها را به جوش آورد، غیرت ها را تحرک کرد، عشق و ایده آل به مردم داد، حس استغنا در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید به مردم داد، ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند.»
خلاصه ای از سؤالات قیام عاشورا از آثار کتاب «حماسه ی حسینی» استاد شهید علامه مطهری(ره) .
ومن الله التوفیق
1)- آیا امام حسین علیه السلام یک شخصیت حماسی مانند دیگر شخصیت های حماسی است؟
امام حسین(ع) یک شخصیت حماسی است. اما نه آن طور که جلال الدین خوارزم شاه یک شخصیت حماسی و نه آن طور که رستم یک شخصیت حماسی است. حسین(ع) یک شخصیت حماسی است؛ اما حماسه ی بشریت، نه حماسی قومیت. شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند حسین بن علی(ع) از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه- یعنی جنبه های انسانی، نه جنبه ی قومی و ملی- پیدا نخواهید کرد.
2)- این که گفته می شود رثای امام حسین علیه السلام باید زنده بماند، چه منبع دینی ای دارد؟
این که گفته اند رثای امام حسین(ع) باید زنده بماند، حقیقی است و از خود پیغمبر(ص) گرفته اند و ائمه ی اطهار نیز به ان توصیه کرده اند. این رثا و مصیبت، نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید؛ اما در رثای یک قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفله شده ی بیچاره ی بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ی ملتی برای او معنی ندارد.
در رثای قهرمان بگریید، برای این که احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای این که پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، برای آزادی احترام قایل باشید؛ شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه، کرامت یعنی چه.
3)- کار شهدا، به خصوص امام حسین علیه السلام و یارانش، در مقایسه با کار دیگران چه تفاوت هایی دارد؟
بعضی به ذوق خود ارزش می دهند و صنعتی در اختیار بشر قرار می دهند. شهید به خون خود ارزش می دهد و در راه بشریت خون خودش را فدا می کند. این سینا قانون ننوشت، محمد بن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همین طور؛ مگر از پرتو شهدا؛ آن هایی که مثل شطه هایی در یک ظلمت هایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند؛ آن هایی که توحید را در دنیا به اهتزاز در آوردند و مستقر کردند؛ آن هایی که منادی عدالت بودند، منادی حریت و آزادی بودند.
ما و شما که اینجا نشسته ایم، مدیون قطرات خون آن ها هستیم؛ مدیون حماسه های آن ها هستیم. حسین بن علی(ع) سراسر وجودش حماسه است.
4)- راز شخصیت امام حسین علیه السلام در چیست؟
ادعای این که کسی بگوید من کلید شخصیت کسی مانند علی(ع) یا حسین بن علی(ع) را به دست آورده ام، انصافاً ادعای گزافی است و من جرأت نمی کنم چنین سخنی بگویم. اما این قدر می توانیم ادعا کنم که در حدودی که من حسین(ع) را شناخته و تاریخچه ی زندگی او را خوانده ام و سخنان او را – که متأسفانه بسیار کم به دست ما رسیده است- به دست آورده ام، می توانم این طور بگویم که از نظر من کلید شخصیت حسین(ع) حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق پرستی است.
5)- میان نهضت عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه السلام و زنده ماندن اسلام چه رابطه ای وجود دارد؟
چه بسیار خون ها که در محیط هایی ریخته می شود که چون فقط جنبه ی خونریزی دارد، اثرش مرعوبیت مردم است؛ اثرش این است که از نیروی مردم و ملت می کاهد و نفس ها بیشتر در سینه ها حبس می شود. اما شهادت هایی در دنیا هست که به دنبال خودش روشنایی و صفا برای اجتماع می آورد. شما در حالت فرد امتحان کرده و دیده اید که بعضی از اعمال هست که قلب انسان را مکدر می کند، ولی بعضی دیگر از اعمال است که قلب انسان را روشن می کند، صفا و جلا می دهد.
این حالت، عیناً در اجتماع هم هست. بعضی از پدیده های اجتماعی روح اجتماعی را تاریک و کدر می کند، ترس و رعب در اجتماع به وجود می آورد، به اجتماع حالت بردگی و اسارت می دهد؛ ولی یک سلسله پدیده های اجتماعی است که به صفا و نورانیت می دهد، ترس اجتماع را می ریزد، احساس بردگی و اسارت را از او می گیرد، جرأت و شهادمت به او می دهد.
بعد از شهادت امام حسین(ع) یک چنین حالتی به وجود آمد؛ یک رونقی در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسین(ع) با حرکات قهرمانانه ی خود، روح مردم مسلمان را زنده کرد؛ احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره ای معاویه بر روح جامعه ی اسلامی حکم فرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت؛ احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر، به اجتماع اسلامی شخصیت داد. او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت که بعداً اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد.
6)- ارتباط قیام سیدالشهدا علیه السلام با امر به معروف و نهی از منکر چیست؟
حسین بن علی(ع) در سخنان و خطابه ای خودش، آنجا که از امر به معروف و نهی از منکر صحبت می کند، همواره صحبتش این است: «وعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه ی براع مثا یزید»، «انی لم اخرج اشراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الا صلاح فی امه جدی». بعد از بیست سه سال که این حرف ها فراموش شده بود، حسین بن علی(ع) به نام یک نفر مصلح و اصلاح طلب که باید در امت اسلام ایجاد می کرد، قیام کرد و به مردم عشق و ایده آل داد.
رکن اول حماسه ی زنده شدن مردم همین است. ملتی شخصیت دارد که احساس استغنا و بی نیازی در او باشد. این هاست درس های آموزنده ای که از قیام حسین بن علی(ع) باید آموخت. او حس استغنا و بی نیازی به مردم داد.
7)- چگونه امام حسین علیه السلام با قیام و شهادت خودش باعث زنده شدن و زنده ماندن دین اسلام شد؟
این که می گویند حسین بن علی(ع) چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی(ع) روح تازه خون ها را به جوش آورد، غیرت ها را تحریک کرد، عشق و ایده آل به مردم داد، حس استغنا در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید به مردم داد، ترس را ریخت. همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند.
8)- جنبه ی اجتماعی قیام امام حسین علیه السلام چه بود؟
حسین بن علی(ع) در آن زمان یک سوژه ی بزرگ بود؛ هرکسی که می خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش «یا لثارات الحسین» بود. امروز هم حسین بن علی(ع) یک سوژه ی بزرگ است؛ سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه ی نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این که احساسات و عواطف عالیه ی اسلامی در وجود ما احیا بشود. می گویند: نادر در یکی از جنگ هایش سربازی را دید که فوق العاده شجاع است و از شجاعت و دلاوری او اعجاب کرد؛ گفت: تو آن روز که افاغنه ریختند در اصفهان کجا بودی؟ سرباز گفت: در اصفهان بودم. نادر گفت: پس شجاعتت کجا بود؟ گفت: آن روز نادری نبود. مقداری از شجاعت من از روحیه ی نادر است.
9)- قیام و شهادت حضرت امام حسین علیه السلام بر خواهر بزرگوارش حضرت زینب علیه السلام چه تأثیری گذاشت؟
در حماسه ی حسینی، آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو مقدس حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش حضرت زینب(ع) بود. راستی که موضوع عجیبی استو زینب(ع) با آن عظمت که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن زهرا(ع) و از تربیت علی(ع) به دست آورده بود، در عین حال زینب(ع) قبل از کربلا با زینب(ع) بعد از کربلا متفاوت است؛ یعنی زینب(ع) بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.
10)- وظیفه ی مردمی که در مجالس عزاداری شرکت می کنند و احیاناً متوجه دروغ بودن گفته ها در مورد قیام عاشورا می شوند، چیست؟
دو مسئولیت بزرگ مردم دارند. یک مسئولیت این است که نهی از منکر بر همه واجب است. وقتی که می فهمید و می دانید – و مردم اغلب هم می دانند – که دروغ است، نباید در آن مجلس بنشینید که حرام است؛ بلکه باید مبارزه کنید. و دیگر این تمایلی است که صاحب مجلس ها و مستمعین به گردانندگان مجلس دارند،؛ مجلس باید بگیرد، باید کربلا بشود. روضه خوان بیچاره می بیند که اگر بنا بشود هرچه می گوید، از آن راست ها باشد، مجلسش نمی گیرد، بعد همین مردم هم دعوتش نمی کنند، ناچار یک چیزی هم اضافه می کند.
این انتظار را مردم از سر خودشان بیرون کنند، نگویند فلان روضخ خوانی که مجلس او می گیرد فلان روضه خوانی که، کربلا می کند. یعنی چه؟! شما باید روضه ی راست را بشنوید و معارف و سطح فکرتان بالا بیاید؛ به طوری که اگر در یک کلمه روحتان اهتراز پیدا کرد؛ یعنی با روح حسین بن علی(ع) هماهنگی کرد و اشکی، ولو ذره ای ولو به قدر بال مگس جاری شد اگر یک چنین اشکی در حالت هماهنگی روح شما با حسین بن علی(ع) از چشم شما بیرون بیاید، واقعاً مقام بزرگی برای شما است؛ اما اشکی که از راه قصابی کردن بخواهد از چشم شما بیاید، اگر یک دریا هم باشد، ارزش ندارد.
11)- آیا نقطه ی ابهامی در حادثه ی کربلا وجود دارد؟
یکی از حاضرین واقعه شخص امام زین العابدین(ع) است. ایشان خودشان از حاضرین واقعه بودند؛ تمام جرئیات را از اول تا آخر شاهد بوده اند و همه ی قضایا را نقل کرده اند. نقطه ی ابهامی در تاریخ امام حسین(ع) وجود ندارد.
12)- لقب «سقا» کی به حضرت ابوالفضل(ع) داده شد؟
لقب «سقا» قبلاً به حضرت ابوالفضل(ع) داده شده بود؛ چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شب های پیش ابوالفضل توانسته بود برود، صف دشمن را بشکافد و برای اطفال ابا عبدالله(ع) آب بیاورد. این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند، خیر! سه شبانه روز بود که از آب ممنوع بودند؛ ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند؛ از جمله در شب عاشورا تهیه کردند؛ حتی غسل کردند، بدن های خودشان را شست و شو دادند.
13)- آیا مردم آن زمان یزید را به خوبی می شناختند؟
امروز است که ما درست می فهمیم حکومت یزید یعنی چه، معاویه چه کرد و نقشه ی اموی ها چه بود؛ ولی صد نود و نه ملت مسلمان در آن روز درک نمی کردند؛ مخصوصاً با نبودن وسایل اطلاعاتی که امروز هست و در گذشته نبود.
همان مردم مدینه درک نمی کردند. مردم مدینه روزی فهمیدند یزید چه کسی است و خلافت یزید یعنی چه که حسین بن علی(ع) کشته شد. بعد که حسین بن علی(ع) کشته شد، این ها تکان خوردند: چرا حسین بن علی(ع) کشته شد.
14)- شما ارزش اشک ریختن مؤمنان را برای امام حسین(ع) چقدر می دانید.
اگر اشکی که ما برای او می ریزیم – قبلاً عرض کردم – در مسیر هماهنگی روح ما باشد، روح ما پرواز کوچکی با روح حسینی بکند؛ ذره ای از همت او، ذرهای از غیرت او، ذره ای از حریت او، ذره ای از ایمان او، ذره ای از تقوای او، ذره ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی از چشم ما جاری شود، آن اشک هر چه دلتان بخواهد، قیمت دارد. اگر گفتند به اندازه ی یک بال مگسش هم یک دنیا ارزش دارد، باور کنید؛ اما نه اشکی که برای نفله شدن حسین باشد؛ بلکه اشکی که برای عظمت حسین باشد، برای شخصیت حسین(ع) باشد.
15)- چرا باید حادثه ی کربلا را زنده نگه داشت؟
چنین حادثه ای را باید زنده نگه داشت؛ حادثه ای که یک جمعیت هفتاد و دو نفری، از نظر روحی یک جمعیت سی هزار نفری را شکست دادند. چطور شکست دادند؟ اولاً با این که این ها در اقلیت بودند و کشته شدنشان قطعی بود، یک نفر از این ها به دشمن ملحق نشد، اما از آن سی هزار به این ها ملحق شدند. یکی از سردارانشان حر بن یزید ریاحی و سی نفر دیگر. این دلیل بر این است که از نظر روحی، آن ها برده اند و آن ها باخته اند.
16)- وظیفه ی ما شیعیان در برابر حماسه ی درس آموز عاشورا چیست؟
تاریخ های ما، آن تاریخ هایی که برای ما درس آموزنده است، سند اخلاقی ماست، سند تربیت اجتماعی ماست؛ مثل حادثه ی تاریخی عاشورا. ببینیم چه تحریفایی در این ها شده است. باید با این تحریف ها مبارزه کنیم.
17)- آیا نهضت امام حسین(ع) انقلاب انفجاری بود؟
گفته های خود امام حسین(ع) که نه تنها از آغاز این نهضت، بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است، سخنرانی هایی که در مواقع مختلف ایراد کرده است؛ از جمله آن سخنرانی معروفی که در منی صحابه ی جمله ی این حوادث است؛ در ردیف این که شخصی می میرد، بعد از مرگش شناخته می شود، یا اثری خلق می شود، بعد از سال ها ارزش آن شناخته می شود.
حادثه ی اجتماعی هم که رخ می دهد، بعدها ماهیت آن درست شناخته می شود و ارزش آن درک می گردد. در مورد بعضی از حوادث شاید هزار سال باید بگذرد تا ماهیت آن ها درست و آن چنان که هست، شناخته شود و باز حادثه ی عاشورا از این گونه حوادث است.
18)- چرا امام حسین(ع) در هر فرصتی به اصحابش فرمود که من بیعتم را از شما برداشتم؟
انقلاب امام، یک انقلاب آگاهانه است. هم از ناحیه ی خودش و هم از ناحیه ی خانواده اش. رهبری که می خواهد از ناراحتی و نارضایتی مردم استفاده کند که چنین حرف نمی زند؛ همواره از تکلیف شرعی می گوید؛ البته تکلیف شرعی هم بود و امام حسین(ع) از گفتن آن نیز غفلت نکرد؛ اما می خواست آن تکلیف شرعی را در نهایت آزادی و آگاهی انجام بدهند.
19)- اگر امام حسین(ع) پاسخی به دعوت مردم کوفه نمی داد، تاریخ چگونه قضاوت می کرد؟
تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که: اگر رفته بود، ریشه ی یزید و یزیدیان کنده شده بود و از بین رفته بود. کوفه، اردوگاه مسلمین با آن مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی(ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی(ع) و یتیم هایی که علی (ع) بزرگ کرده، زنده هستند. امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت؛ اگر می رفت، در دنیای اسلام انقلاب می شد.
امام حسین(ع) از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمی بیند، مردم سست عنصر و مرعوب شده ای می داند. در عین حال جواب تاریخ را چه بدهد؟ قطعاً اگر امام حسین(ع) به مردم کوفه اعتنا نمی کرد، همین ما که امروز اینجا نشسته ایم، می گفتیم: چرا امام حسین (ع) جواب مثبت نداد؟
20)- امر به معروف و نهی از منکر با نهضت امام حسین(ع) چه رابطه ای دارد؟
عنصر امر به معروف و نهی از منکر، به نهضت حسینی ارزش داد یا امام حسین(ع) به امر به معروف و نهی از منکر ارزش داد؟ امر به معروف و نهی از منکر، نهضت حسینی را بالا برد؛ ولی امام حسین(ع) این اصل را به نحوی اجرا کرد که شأن این اصل بالا رفت. یک تاج افتخار بر سر اصل امر به معروف و نهی از منکر نهاد.
21)- آیا امام حسین(ع) در روز عاشورا از شعارها استفاده کردند؟
ابا عبدالله(ع) در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است، که در آن ها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می جنگم، چرا تسلیم نمی شوم، چرا آمده ام که تا آخرین قطره ی خون خود را بریزم. متأسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آن ها گذاشته ایم که، این شعارها نمی تواند روح نهضت ابا عبدالله را منعکس کند.
22)- نظر شما درباره ی نوحه سرایی، سینه زنی و زنجیر زنی چیست؟
نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرزنی، من با همه این ها موافقم؛ ولی به شرط این که شعارها، شعارهای حسینی باشد؛ نه شعارهای من در آوردی، «نوجوان اکبر من، نوجوان اکبر من» شعار حسینی نیست. شعارهای حسینی شعارهایی است که از این تیپ باشد؛ فریاد می کند: «الا ترون ان الحق لا یعمل به و انّ الباطل لا یتناهی عنه؟ لیر غب المؤمن فی لقاء الله محقاً»؛ مردم! نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل روی گردان نیست؟ در چنین شرایطی مؤمن (نگفت حسین یا امام) باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح بدهد.
23)- اگر از ما پرسیدند شما از روز عاشورا چه حرفی دارید، ما چه بگوییم؟
باید بگوییم: ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم. ما هر سال می خواهیم تجدید حیات کنیم. «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُو ا استَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إذا دَعاکُم لِما یُحییکّم» باید بگوییم عاشورا روز تجدید حیات ماست. در این روز در کوثر حسینی شست و شو کنیم، تجدید حیات کنیم، روح خودمان را شست و شو بدهیم، خودمان را زنده کنیم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم، روح اسلام را از نو به خودمان تزریق کنیم. ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکاری در راه حق، در ما فراموش بشود؛ نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق در ما بمیرد.
24)- اگر امام حسین(ع) با یزید بیعت می کرد، چه پیامدی داشت؟
یکی از چیزهایی که امام حسین(ع) با آن مواجه بود، تقاضای بیعت با یزید بن معاویه این چنینی بود، که گذشته از همه ی مفاسد دیگر، دو مفسده در بیعت با این آدم بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت: یکی این که بیعت با یزید، تثبیت خلافت موروثی مطرح بود.
مفسده دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز می کرد. او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود؛ بلکه متظاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت.
25)- با توجه به این که مردم کوفه برای امام حسین(ع) نامه فرستادند، چرا حضرت از مدینه به سمت مکه حرکت کرد؟
نامه های مردم کوفه به مدینه نیامد و امام حسین(ع) نهضتش را از مدینه شروع کرد. نامه های مردم کوفه در مکه به دست امام حسین(ع) رسید؛ یعنی وقتی که امام تصمیم خود را برای امتناع از بیعت گرفته بود. و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود.(خود امام (ع) و همه می دانستند که نه این ها از بیعت گرفتن دست بر می دارند و نه امام(ع) حاضر به بیعت است)؛ بنابراین، دعوت مردم کوفه، عامل اصلی در این نهضت نبود، بلکه عامل فرعی بود و حداکثر تأثیری که برای دعوت مردم کوفه می توان قایل شد، این است که این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ در آینده فرصت، به ظاهر مناسبی برای امام(ع) به وجود آورد.
26)- امام در برخورد با لشکر حر و مردم کوفه فرمود: شما مرا دعوت کردید؛ اگر نمی خواهید، بر می گردم. منظور حضرت چه بود؟
وقتی امام حسین(ع) در بین راه به سرحد کوفه می رسد، با لشکر حُر مواجه می شود. به مردم کوفه می فرماید: شما مرا دعوت کردید؛ اگر نمی خواهید، بر می گردم. معنایش این نیست که بر می گردم و با یزید بیعت می کنم و از تمام حرف هایی که در باب امر به معروف و نهی از منکر، شیوع فسادها و وظیفه ی مسلمانان در این شرایط گفته ام، صرفنظر می کنم، بیعت کرده و در خانه ی خود می نشینم و سکوت می کنم؛ خیر! من این حکومت را صالح نمی دانم و برای خود وظیفه ای قایل هستم. شما مردم کوفه مرا دعوت کردید، گفتید: ای حسین! تو را در هدفی که داری، یاری می دهیم. اگر بیعت نمی کنی نکن، تو به عنوان امر به معروف و نهی از منکر اعتراض داری، قیام کرده ای، ما تو را یاری می کنیم. من هم آمده ام سراغ کسانی که به من وعده ی یاری داده اند. حال می گویید مردم کوفه به وعده خودشان عمل نمی کنند بسیار خوب ما هم به کوفه نمی رویم؛ بر می گردیم به جایی که مرکز اصلی خودمان است؛ به حجاز (مدینه یا مکه) می رویم تا خدا چه خواهد. به هر حال ما بیعت نمی کنیم، ولو بر سر بیعت کردن کشته شویم.
پس حداکثر تأثیر این عامل یعنی دعوت مردم کوفه، این بوده که امام(ع) را از مکه بیرون بکشاند و ایشان به طرف کوفه بیاید.
27)- چرا اسلام اینقدر توصیه به امر به معروف و نهی از منکر کرده است.
امر به معروف و نهی از منکر، یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است؛ به اصطلاح علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست. رسیدگی کردن دایم به وضع مسلمین است.
28)- آیا امر به معروف و نهی از منکر چند مرحله دارد؟
امربه معروف و نهی از منکر در مرحله دل و ضمیر هست، در مرحله ی زبان هست، در مرحله دست و عمل هم هست. تو باید با تمام وجودت امر به معروف و نهی از منکر باشی.
29)- در چه صورت باید با زبانمان به امر به معروف و نهی از منکر بپردازیم؟
این مرحله؛ مرحله ی زبان نیز یک درجه از نهی از منکر است، به این معنی که در مواردی که کسی با ما تماس دارد و به یک عمل زشت و منکری ابتلا دارد و ما می توانیم با منطقی روشنگر او را به ترک آن عمل قانع کنیم، بر ما واجب است که با چنین منطقی با آن شخص تماس بگیریم.
30)- چه زمانی باید وارد مرحله ی عملی امر به معروف و نهی از منکر شویم؟
مرحله ی سوم، مرحله ی است. گاهی طرف در درجه ای و در حالی است که نه اعراض و هجران ما تأثیری بر او می گذارد و نه می توانیم با منطق و بیان و تشریح مطلب، او را از منکر باز داریم، بلکه باید وارد عمل شویم؛ اگر وارد عمل شویم، می توانیم.
31)- آیا تقسیم بندی امر به معروف با نهی از منکر یکی است؟
امر به معروف هم عیناً همین تقسیمات را دارد مانند نهی از منکر با این تفاوت که امر به معروف یا لفظی است یا عملی، امر به معروف افظی این است که انسان با بیان، حقایق را برای مردم بگوید، خوبی ها را برای مردم تشریح کند، مردم را تشویق کند و به آن ها بفهماند که امروز کار خیر چیست.
32)- چگونه شد که حُربن یزید ریاحی به لشکر امام حسین(ع) پیوست؟
اگر حساب می کردند بعد از عمر سعد، شخصیت دوم در این لشکر دشمن کیست، غیر از حُربن یزید ریاحی کسی نبود. مرد بسیار با شخصیتی بود. به علاوه، اولین کسی بود که با هزار سوار مأمور این کار شده بود؛ ولی نیرو و جاذبه و ایمان و عمل، امر به معروف عملی حسین بن علی(ع) حربن یزید را – که روز اول شمشیر و به روی امام(ع) کشیده بود – وادار به تسلیم کرد، توبه کرد، جزء «التائبون» شد.
33)- حد و مرز امر به معروف و نهی از منکر در هر مسئله ای چگونه است؟
امر به معروف و نهی از منکر در مسائل بزرگ مرز نمی شناسد. هیچ چیزی، هیچ امر محترمی نمی تواند با امر به معروف و نهی از منکر برابری کند، نمی تواند جلویش را بگیرد. این اصل، دایر مدار این است که موضوع امر به معروف و نهی از منکر چیست.
34)- کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر چگونه است؟
متأسفانه کارنامه ی ما مسلمین در این زمینه درخشان نیست. از آن نظر کارنامه ی درخشانی نیست که اولاً ما آن حساسیتی را که اسلام در این زمینه دارد، نداریم؛ یعنی آن اهمیتی را که اسلام به این موضوع داده است، درک نکرده ایم، و ثانیاً در حدودی هم که به حساب و خیال خودمان به اهمیت این موضوع پی برده ایم، واجد شرایط آن نبوده ایم.
35)- بیشتر اصحاب امام حسین(ع) در کجا به حضرت ملحق شدند؟
اصحابی که از مدینه با حضرت آمدند، خیلی کم بودند؛ شاید به بیست نفر نمی رسیدند، چون یک عده در بین راه جدا شدند و رفتند.
بسیاری از آن هفتاد و دو نفر در کربلا ملحق شدند و باز بسیاری از آن ها از لشکر عمر سعد جدا شده و به سپاه ابا عبدالله(ع) ملحق شدند؛ از جمله بعضی از آن ها کسانی بودند که وقتی از کنار این خیمه عبور می کردند، صدای زمزمه ی عالی و زیبایی را می شنیدند؛ صدای تلاوت قرآن، ذکر خدا، ذکر رکوع، ذکر سجود، سوره ی حمد، سوره های دیگر، این صدا این ها را جذب می کرد و اثر می بخشید؛ یعنی ابا عبدالله(ع) و اصحابش از هرگونه وسیله ای که از آن بهتر می شد استفاده کرد، استفاده کردند.
36)- جایگاه آیه ی 111 سوره ی توبه در کربلا کجاست؟
حادثه ی کربلا خودش یک نمایش از سربازان اسلام است؛ اما نه نمایشی که صرفاً نمایش یعنی صورت سازی باشد، آدمک هایی درست کنند و صورتی بسازند، ولی در واقع حقیقت نداشته باشد. مثلاً آیه ی «إنَّ اللهَ اشتری مِنَ المُؤمِنینَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُمُ بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ» در حادثه ی کربلا خودش را در عمل نشان می دهد و همچنین آیات دیگر قرآن.
37)- شما نقش افراد و گروهای مختلف را در حادثه ی کربلا چگونه می بینید؟
ما در حادثه ی کربلا به جریان عجیبی برخورد می کنیم و آن این که می بینیم در این حادثه؛ مرد نقش دارد، زن نقش دارد، پیر و جوان و کودک نقش دارند، سفید و سیاه نقش دارند، عرب و غیر عرب نقش دارند، طبقات و جنبه های مختلف نقش دارند؛ گویی اساساً در قضا و قدر الهی مقدر شده است که نقش های مختلف از طرف طبقات مختلف ایفا بشود؛ یعنی اسلام نشان داده بشود.
38)- مسئله ی توحید چگونه در حادثه ی کربلا تجلی پیدا می کند؟
برای نشان دادن جنبه ی توحیدی و عرفانی، جنبه ی پاکباختگی در راه خدا و ماسوای خدا را هیچ انگاشتن، شاید همان دو جمله ی ابا عبدالله(ع) در اولین خطبه هایی که انشاء فرمود (یعنی خطبه ای که در مکه ایراد کرد) کافی نباشد. سخنش این بود: «رضی الله و الله رضانا اهل البت»؛ ما اهل لبت از خودمان پسند نداریم؛ ما آنچه را می پسندیم که خدا برای ما پسندیده باشدف هر راهی را که خدا برای ما معین کرده است، ما همان را می پسندیم.
39)- نقش مردان و زنان در واقعه ی کربلا چگونه است؟
تاریخ کربلا، یک تاریخ و حادثه ی مذکر – مونث است؛ حادثه ای است که مرد و زن هر دو در آن نقش دارند؛ ولی مرد در حد خودش و زن در مدار خودش، معجزه ی اسلام این هاست؛ می خواهد دنیای امروز بپذیرد، می خواهد – به جهنم – نپذیرد؛ آینده خواهد پذیرفت. ابا عبدالله(ع) اهل بیت خودش را حرکت می دهد، برای این که در این تاریخ عظیم رسالتی را انجام دهند، برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، با قافله سالاری زینب(ع)، بدون آن که از مدار خودشان خارج بشوند.
40)- آیا یزید برای جنایات خودش فکری اندیشیده بود؟
دستگاه یزید نمی توانست بدون یک پشتوانه ی فکری و اعتمادی، یا لااقل بدون آن که اعتقادات موجود مردم را توجیه کرده باشد، کارش را انجام بدهد. خیال نکنید آن ها اینقدر احمق بودند که بگویند سرها سر نیزه، گور پدر مردم و افکار شان؛ بلکه در هر حال در مقام اغفال افکار مردم و القای یک سلسله افکار و اندیشه ها بودند، تا فکر مردم قانع بشوند که وضع موجود بهترین وضع است و باید همین طور باشد؛ البته در میان یک عده مردم مذهبی، باید آن فکر رنگ و صورت مذهبی داشته باشد. چرا از شریح قاضی استمداد می کنند؟ برای اغناء فکر مردم تا به فکر مردم، رنگ بدهند و دادند.
41)- جواب امام حسین(ع) به افرادی که او را از رفتن به کربلا منع می کردند، چه بود؟
امام حسین(ع) را قریب و بعید و خویش و بیگانه منع می کردند و راه بیان خودشان را ذکر می کردند (بی وفایی و عذر مردم کوفه). عجیب این است که امام منطق آن ها را رد نمی کرد، ولی از کلمات جوابیه و مخصوصاً خطابه های مکه و کربلا و بین راه، معلوم می شود که امام حسین(ع) منطقی داشته وسیع تر از آن منطق های محدودو آن منطق ها بر محور حفظ جان و فرزندان و سلامت دور می زد، و منطق امام بر حفظ دین و ایمان و عقیده.
42)- شما علت مبارزه ی شدید امویان و در رأس آن ها ابو سفیان را با اسلام و قرآن چه می دانید؟
دو علت داشت: یکی رقابت نژادی که در سه نسل متوالی متراکم شده بود، دوم تباین قوانین اسلامی با نظام اجتماعی رؤسای قریش؛ مخصوصاً اموی ها که اسلام بر هم زننده ی آن زندگانی بود و قرآن این را اصلی کلی می داند. در سوره ی سباّ می فرماید: «وَ ما أرسَلنا فی قَریَهِ مِن نَذیرِ إلاَ قالَ مُترَفُوها...» در سوره های زخرف، واقعه، مؤمنون و هود نیز همین مطلب هست. گذشته از همه ی این ها، مزاج و طینت آن ها طینتی منفعت پرست و مادی بود در این گونه مزاج های روحی، تعلیمات الهی و ربانی اثر ندارد و این ربطی به باهوشی و بی هوشی آنها ندارد. کسی به تعلیمات الهی اذعان پیدا می کند که در وجود خودش پرتوی از شرافت و علوّ نفس و بزرگواری موجود باشد؛ نوری و حیاتی و هدایتی در خمیره ی خودش موجود باشد.
43)- اصلاً دلیل قیام امام حسین(ع) چه بود؟
سؤال این که چرا امام حسین(ع) قیام کرد، درست مثل این است که بگوییم چرا پیغمبر اکرم(ص) در مکه قیام کرد و با قریش سازش نکرد؟ و یا چرا علی مرتضی(ع) اینقدر رنج حمایت پیغمبر(ص) را در بدر و حنین و احد و احزاب و لیله البیت متحمل شد؟ و یا چرا ابراهیم(ع) یک تنه در مقابل قدرت عظیم نمرود قیام کرد؟ چرا موسی(ع) در حالی که جز برادرش هارون(ع) کسی نداشت، به دربار رفت؟
معنای این چرا، این است که امام حسین(ع) وقتی قیامش موجه بود که جنگی و سپاهی برابر با یزید داشته باشد و حال آن که اگر امام حسین(ع) سپاهی برابر با یزید می داشت و در اجتماعی قیام می کرد که مردم دو دسته بودند و دو صف عظیم را تشکیل می دادند و امام حسین(ع) در جلوی یک صف بود، قیام حسینی یک قیام مقدس و جاویدان نبود. این چراها، در همه ی قیام های مقدس و تاریخی هست.
44)- جهالت مردم در زمان امام حسین(ع) از چه نوعی بود؟ آیا منظور همان بی سوادی است؟
مقصود از جهالت مردم، این نبود که چون مردم بی سواد بودند و درس نخوانده بودند،مرتکب چنین عملی شدند و اگر درس خوانده و تحصیلی کرده می بودند، نمی کردند؛ نه! در اصطلاح دین، «جهالت» بیشتر در مقابل «عقل» گفته می شود و مقصود آن تنبه عقلی است که مردم لاید داشته باشند و به عبارت دیگر، قوه ی تجزیه و تحلیل قضایای شهود و تطبیق کلیات بر جزئیات است و این چندان ربطی به سواد و بی سوادی ندارد. علم، حفظ و ضبط کلیات است و عقل قوه ی تحلیل است.
به عبارت دیگر، امام حسین(ع) شهید فراموش کاری مردم شد؛ زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه شصت ساله ی خودشان فکر می کردند و قوه ی تنبه و استنتاج و عبرت گیری در آن ها می بود و به تعبیر سید الشهدا(ع) که فرمود: «ارجعوا الی عقولکم»، اگر به عقل و تجربه ی پنجاه شصت ساله ی خود رجوع می کردند و جنایت های ابوسفیان و معاویه و زیاد در کوفه و خاندان اموی را اصولاً فراموش نمی کردند و گول ظاهر فعلی معاویه را – که دم زدن از دین به خاطر منافع شخصی است – نمی خوردند و عمیق فکر می کردند و حساب می کردند آیا حسین(ع) برای دین و دنیای آن ها بهتر بود، یا یزید و معاویه و عبیدالله، هرگز چنین جنایتی واقع نمی شد.
45)- آیا به طور خلاصه عوامل شهادت امام حسین(ع) را بیان می فرمایید؟
امام حسین(ع) را طمع مُلک ری و طمع پول، که خولی گفت: «جئتک بغنی الدهر» و رشوه ی رؤسا «اما رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و مُلئت غرائزهم» و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبت یزید (که ابن زیاد می خواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایتعهدی یزید تعلل کرد، جبران کند) و خبث ذاتی شهر و مستی و غرور و بدبختی و سبک سری شخص یزید و از همه بالاتر، فراموش کاری عامه ی مردم که مسلمان بودند و معتقد و سیری به تاریخ شصت ساله ی خود نمی کردند و سابقه ها را فراموش کردند و گول ظاهر را می خوردند. شهید کرد.
46)- چرا لقب «سیدالشهدا» به حضرت امام حسین(ع) داده شد؟
قبلاً لقب «سیدالشهدا» از آن حمزه عموی پیامبر اکرم(ص) بود و بعد به الا عبدالله(ع) اختصاص داده شد. وضع اصحاب اباعبدالله(ع) هم طوری بود که بر همه ی شهدای پیشین سبقت گرفت و خود اباعبدالله فرمود: «انی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیراً من اصحابی و لا اهل بیت اوصل و لا افضل من اهل بیتی» اصحاب اباعبدالله(ع) هم از طرف دوست آزاد بودند هم از طرف دشمن، خود اباعبدالله(ع) فرمود: آن ها به غیر من کاری ندارند و خودش هم شخصاً اجازه ی رفتن به آن ها داد و فرمود: از تاریکی شب استفاده کنید؛ سر را هم پایین انداخت که تلاقی نگاه ها موجب حیای آن ها نشود.
47)- اگر بخواهیم مقایسه ای بین شهدای بدر و صفین با شهدای کربلا انجام بدهیم، آن مقایسه چگونه است؟
اصحاب حسین(ع) بر بدریون پیغمبر(ص) و صفینیون علی(ع) ترجیح دارند؛ همان طوری که اصحاب عمر سعد هم بر بدریون ابو سفیان و صفینیون معاویه در شقاوت مزیت داشتند، چون این ها مثل بدریون ابوسفیان طبق عقیده و عادت جنگ نمی کردند و مانند صفینیون معاویه هم مسئله ای مانند قتل عثمان اسباب اشتباهشان نشده بود. این ها در حالی جنایت می کردند که ندای دل و فریاد وجدانشان بر خلاف بود «قلوبهم معک و سیوفهم علیک». این ها گریه می کردند و فرمان قتل می دادند، اشک می ریختند و گوشواره از گوش فرزندان امام حسین(ع) می کشیدند، می لرزیدند و آهنگ بریدن سر حسین(ع) داشتند.
48)- آیا علت قیام نکردن امام حسین(ع) در زمان معاویه، موضوع صلح امام حسن(ع) بود یا دلیل دیگری داشت؟
سر عدم قیام سیدالشهدا(ع) این بود که انتظار فرصت بهتر و بیشتری را می کشید. اسلام، تاکتیک و انتظار فرصت بهتر را جایز، بلکه واجب می داند. مسلماً فرصت بعد از مردن معاویه، از زمان معاویه بهتر بود. امام در زمان خود معاویه نیز ساکت نبود، دائماً اعتراض می کرد، به وسیله ی نامه که به معاویه نوشت، حضوراً با او محاجّه کرد. اکابر مسلمین را جمع کرد و با آن ها صحبت کرد. برای قیام به سیف، بهترین وقت را این دانست که صبر کند معاویه بمیرد. امام قطع داشت که معاویه، یزید را نصب کرده و بعد از مردن معاویه، مردم را به اطلعت از یزید دعوت خواهند کرد. علیهذا از نظر امام (ع) خلافت یزید چیز تازه و غیر مترقبی نبود.
49)- به نظر شما یکی از برجسته ترین آثار قیام حضرت سیدالشهدا(ع) چه مسئله ای است؟
یکی از بزرگ ترین آثار قیام حسینی، این بود که مجزا کرد بین قیام علیه خلفا و قیام علیه اسلام را. همان طوری که قبلاً گفتیم، اگر امام حسین(ع) علیه یزید قیام نمی کرد، ممکن بود خراب کاری ها و سوء ساست یزید منجر به قیامی از سوی عناصری بشود که به اسلام هم علاقه نداشتند. اکنون می گوییم اگر چه در تاریخ اسلام قیام های زیادی می بینیم که علیه خافاست و در عین حال جنبه ی حمایت از اسلام را دارد (مثل قیام ایرانیان علیه امویان)، ولی باید دانست که این امام حسین(ع) بود که اولین بار قیام دسته جمعی مسلحانه علیه دستگاه خلافت کرد و او بود که حساب اسلام را از حساب متصدیان امر جدا کرد، بلکه راه قیام علیه دستگاه را از نظر اسلامی باز کرد و قیام آن حضرت نمونه و سرمشق دیگران قرار گرفت؛ دیگر نقش خلفا به عنوان حامیان اسلام باطل شد؛ اسلام در طرف مخالف قرار گرفت.
50)- ویژگی های حضرت سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا چه بود؟
صفاتی که از اباعبدالله(ع) در روز عاشورا ظهور کرد، عبارت بود از:1- شجاعت بدنی؛ 2- قوت قلب و شجاعت روحی؛ 3- ایمان کامل به خدا و پیغمبر و اسلام؛ 4- صبر و تحمل عجیب؛ 5- رضا و تسلیم؛ 6- حفظ تعادل و هیجان بیجا نکردن و یک سخن سبک نگفتن، نه خودش و نه اصحابش؛ 7- کرم و بزرگواری و گذشت؛ 8- فداکاری و فدا کردن.
51)- الهام بخش ما در این عصر از حادثه ی عظیم عاشورا چیست؟
آنچه امروز به ما الهام می بخشد، قلم های کسانی که اسلام را روی کاغذها توصیف کرده اند نیست؛ بلکه قلم های کسانی است که با خون خود خطوط برجسته ی اسلام را بر روی بدن های خودشان، بر پیشانی شان، بر فرق شکافته شان، «و قتل فی محرابه لشده عدله»، بر روی دانه دانه موهای مقدس محاسن شان، بر روی سینه و قلب شان، بر پیشانی شکسته شان، بر دندان شکسته شان، بر رگ های گردن شان نوشته اند.
52)- آیا گوشه ای از سخنان حضرت زینب(ع) را در مجلس یزید بیان می کنید؟
حضرت زینب(س) گفت: «الحمدُ لله الذی اکرمنا بنبّیه»؛ خدا را شکر که ما را گرامی داشت که پیامبر(ص) از میان ما بود و ما خاندان پیامبر(س) هستیم.
«انما یَصفَحُ الفاسق و یکذِبُ الفاجر و هُوَ غیوُنا و الحمدُلله»؛ فاسق رسوا گشت و فاجر دروغ گفت و آن ها از ما نیستند و خدا را شکر .